bureaucracy

/bjʊˈrɑːkrəsi//bjʊəˈrɒkrəsi/

معنی: دیوان سالاری، تاسیسات اداری، حکومت اداری، کاغذ پرانی، مجموع گماشتگان دولتی، مقرراتی واهل کاغذ بازی، رعایت تشریفات اداری بحد افراط
معانی دیگر: (تداعی منفی) دیوان سالاری، کاغذبازی، مقررات خشک و وقت گیر اداری، قرطاس بازی، تشریفات زائد اداری، (اعمال اختیارات دولت از طریق ادارات و افسران انتصابی و مقررات مدون) دیوان بندی، دیوان ساختار، افسران دولت، روسای ادارات دولتی، مقامات اداری

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: bureaucracies
(1) تعریف: an organized group of hired officials, esp. governmental.
مشابه: office

- The governor is at the head of the state bureaucracy.
[ترجمه گوگل] فرماندار در راس بوروکراسی دولتی قرار دارد
[ترجمه ترگمان] فرماندار در راس بوروکراسی دولت قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a system of administration characterized by excessive routine and inflexible rules.

- The reforms would have been implemented years ago if it had not been for the bureaucracy.
[ترجمه مجید] اگر بروکراسی اداری وجود نمی داشت این اصلاحات سالها پیش اجرا شده بودند.
|
[ترجمه گوگل] اگر بوروکراسی نبود اصلاحات سال ها پیش اجرا می شد
[ترجمه ترگمان] این اصلاحات سال ها پیش صورت می گرفت اگر برای پست بروکراسی وجود نداشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. bureaucracy and its concomitant dangers of corruption and delay
دیوان سالاری و خطرات همایند آن که عبارتند از فساد و تاخیر

2. bureaucracy is the biggest obstacle to economic progress
دیوان سالاری بزرگترین مانع پیشرفت اقتصادی است.

3. inert bureaucracy
دیوان سالاری کندکار

4. the infuriating bureaucracy of some government offices
دیوان سالاری خشم انگیز برخی ادارات دولتی

5. too much bureaucracy breeds bribery and corruption
تشریفات اداری زیاد موجب رشوه خواری و فساد می گردد.

6. the government's labyrinthine bureaucracy
دستگاه مازمانند دیوان سالاری دولتی

7. the lower echelons of government bureaucracy
رده های پایین تر دیوان سالاری دولتی

8. all the windings of a corrupt bureaucracy
همه ی پیچ و خم های یک دستگاه اداری فاسد

9. a textbook example of the evils of bureaucracy
مثال درسنامه ای مضار دیوان سالاری

10. we must control this monstrosity which goes under the name of bureaucracy
بایستی این هیولا را که دیوان سالاری نام دارد مهار کنیم.

11. The company was burdened by a top-heavy bureaucracy.
[ترجمه گوگل]این شرکت زیر بار بوروکراسی سنگینی قرار داشت
[ترجمه ترگمان]این شرکت از یک بوروکراسی سنگین تحت فشار قرار گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They are faced with a mountain of bureaucracy.
[ترجمه گوگل]آنها با کوهی از بوروکراسی روبرو هستند
[ترجمه ترگمان]آن ها با کوهی از بوروکراسی روبرو هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. bureaucracy is the cancer of our society.
[ترجمه گوگل]بوروکراسی سرطان جامعه ماست
[ترجمه ترگمان]بوروکراسی، سرطان جامعه ماست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A large praetorian bureaucracy filled with ambitious and often sycophantic people makes work and makes trouble.
[ترجمه گوگل]یک بوروکراسی بزرگ پراتوری پر از افراد جاه طلب و اغلب متفکر، کار می کند و دردسر درست می کند
[ترجمه ترگمان]یک بروکراسی اداری بزرگ با شکوه و often پر از افراد جاه طلب و often کار می کند و باعث دردسر می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. This is an example of bureaucracy writ large.
[ترجمه گوگل]این نمونه ای از بوروکراسی بزرگ است
[ترجمه ترگمان]این مثالی از یک حکم بروکراسی بزرگ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دیوان سالاری (اسم)
bureaucracy

تاسیسات اداری (اسم)
bureaucracy

حکومت اداری (اسم)
bureaucracy

کاغذ پرانی (اسم)
bureaucracy

مجموع گماشتگان دولتی (اسم)
bureaucracy

مقرراتی واهل کاغذ بازی (اسم)
bureaucracy

رعایت تشریفات اداری بحد افراط (اسم)
bureaucracy

انگلیسی به انگلیسی

• government of made up of many bureaus and administrators; paperwork and "red tape" that characterizes a bureaucracy
a bureaucracy is an administrative system operated by a large number of officials.
bureaucracy is all the rules and procedures followed by government departments and similar organizations; used showing disapproval.

پیشنهاد کاربران

● اداری بازی ( درگیر روندهای اداری و کاغذبازی شدن )
ساختار اداری
یکی دیگر از چم های آن را می توان : . . . بخش دولتی. . . . آورد.
روند اداری
Red tape
کلمه دیگری برای کاغذ بازی اداری هست.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : bureaucracy / bureaucrat / bureau
✅️ صفت ( adjective ) : bureaucratic
✅️ قید ( adverb ) : bureaucratically
تشریفات پیچیده اداری
دیوان عدالت اداری
bureaucracy ( باستان‏شناسی )
واژه مصوب: دیوان سالاری
تعریف: ادارۀ امور کشور ازطریق تشکیلات متمرکز و مرتبط، براساس نظام سلسله‏مراتبی اداری
دیوان سالاری
کاغذ سالاری
قانون سالاری، خان سالاری، رئیس سالاری
پیشتر به همون صورت بروکراسی استفاده می شد، اما امروزه کاغذبازی استفاده بیشتری داره.
بوروکراسی
فرایند پیچیده امور اداری که با کاغذ بازی و یه سری اسناد و مدارک غیرضروری همراه است
ساختار دیوان، مقامات دولت
کنترل از طریق کاربرد مقررات
کاغذ بازی
مقررات بازی ، مقررات سالاری ، مقررات گذاری بیهوده
قانون بازی ، قانون گذاری بیهوده
تشریفات بازی ، تشریفات سالاری ، تشریفات بیهوده
کاغذبازی اداری
حکومت مقامات رسمی، حکومت ادارات
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس