bumptious

/ˈbʌmpʃəs//ˈbʌmpʃəs/

معنی: جسور، خود بین، از خود راضی
معانی دیگر: مغرور و خودستا، پررو، پرافاده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: bumptiously (adv.), bumptiousness (n.)
• : تعریف: obnoxiously assertive; pushy.
مترادف: presumptuous, pushy
مشابه: aggressive, arrogant, assertive, brash, brazen, cocky, forward, obtrusive, overbearing, overconfident, overweening

- a bumptious salesman
[ترجمه گوگل] یک فروشنده پر زرق و برق
[ترجمه ترگمان] یک فروشنده بی هوده،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. She was clearly embarrassed at times by Durkin's bumptious behaviour.
[ترجمه گوگل]او به وضوح گاهی اوقات از رفتار پرحاشیه دورکین شرمنده می شد
[ترجمه ترگمان]او به طور واضح از رفتار bumptious دور شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Or bummed out, or bumped off, or some bumptious buckaroo had burst your bubble.
[ترجمه گوگل]یا قلع و قمع شده، یا بر هم خورده، یا یک گاومیش پر زرق و برق حباب شما را ترکیده است
[ترجمه ترگمان]یا قاطی کرده بود، یا یه گاوچران حرف زده بود که تو your منفجر کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Some of these secular priests were ignorant, bumptious.
[ترجمه گوگل]برخی از این کشیش‌های سکولار نادان و بی‌عیب بودند
[ترجمه ترگمان]برخی از این کشیش های غیر روحانی جاهل بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Keep that bumptious bastard out of my hair, but book me on his flights.
[ترجمه گوگل]این حرومزاده پر زورگو را از موهای من دور نگه دار، اما در پروازهای او مرا رزرو کن
[ترجمه ترگمان]آن حرومزاده خودپسند را از موهایم بیرون بکش، اما من را روی پروازهای او بگذار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She had been out with a young lawyer once, a bumptious and ambitious man, and a boring one.
[ترجمه گوگل]او یک بار با یک وکیل جوان بیرون رفته بود، مردی پر جنب و جوش و جاه طلب و کسل کننده
[ترجمه ترگمان]یک بار با یک وکیل جوان، یک مرد مغرور و جاه طلب بیرون آمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Always require that some are warm. Even though being that the pick is bumptious commemorate.
[ترجمه گوگل]همیشه لازم است که برخی از آنها گرم باشند حتی اگر این انتخاب بزرگداشت پر جنب و جوش است
[ترجمه ترگمان]همیشه به این مساله نیاز داشته باشید که برخی از آن ها گرم هستند حتی با وجود این که این انتخاب به یادگار زنده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Mr Cameron has yet to hit on a rhetorical register between bitter and bumptious.
[ترجمه گوگل]آقای کامرون هنوز نتوانسته است به یک رکورد لفاظی بین تلخ و پر جنب و جوش دست بزند
[ترجمه ترگمان]آقای کامرون هنوز هم باید به یک ثبت لفاظی بین تلخ و bumptious دست یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. His classmates called him a show - off because of his bumptious airs.
[ترجمه گوگل]همکلاسی هایش به خاطر هوای پرفراز و نشیبش او را نمایشی صدا می کردند
[ترجمه ترگمان]هم کلاسی هایش او را به خاطر پخش برنامه های his به او نشان دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جسور (صفت)
wanton, presumptuous, rude, bold, defiant, forward, fresh, insolent, daring, bumptious, cocky, presuming, presumptive, assured, hardy, immodest, malapert, pert, bold-faced, flip, high-spirited, lippy, peart, venturous, pushing

خود بین (صفت)
presumptuous, vain, arrogant, egocentric, smug, assuming, bumptious, stuck-up

از خود راضی (صفت)
presumptuous, smug, assuming, bumptious, cocky, overbearing, complacent, presuming, self-complacent, self-satisfied, self-pleased

انگلیسی به انگلیسی

• pushy, self-assertive
you say that someone is bumptious when they are continually expressing their own opinions and ideas in a self-important way.

پیشنهاد کاربران

بپرس