budget

/ˈbədʒət//ˈbʌdʒət/

معنی: بودجه، حساب درامد و خرج
معانی دیگر: حساب هزینه و درآمد، هزینه ی انجام کاری، مقدار پول تخصیص یافته برای چیزی، اعتبار، بودجه بندی کردن، بودجه دادن، برنامه ی درآمد و هزینه تدوین کردن، برنامه بندی کردن، تنظیم کردن، (مهجور) کیسه، چنته، محتویات کیسه، انبان، مجموعه، صورت موجودی، بودجه فرانسه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a list of anticipated expenses and income for a certain period.
مشابه: plan, schedule, statement

- The government is still preparing its annual budget.
[ترجمه گوگل] دولت همچنان در حال تهیه بودجه سالانه خود است
[ترجمه ترگمان] دولت هنوز مشغول تهیه بودجه سالانه خود است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The school district makes a new budget every year.
[ترجمه گوگل] ناحیه مدرسه هر سال بودجه جدیدی تهیه می کند
[ترجمه ترگمان] این مدرسه هر ساله یک بودجه جدید ایجاد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the amount of money available or designated for a certain period or purpose.
مشابه: allotment, allowance, appropriation, assets, capital, funding, funds, means, money, quota, ration, resources

- It's not always possible to stay within the budget that you set for yourself.
[ترجمه گوگل] همیشه نمی توان در حد بودجه ای که برای خود تعیین کرده اید باقی ماند
[ترجمه ترگمان] همیشه ممکن نیست در محدوده بودجه ای که برای خودتان تعیین کرده اید، بمانید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The military is seeking increases in its budget.
[ترجمه گوگل] ارتش به دنبال افزایش بودجه خود است
[ترجمه ترگمان] ارتش به دنبال افزایش بودجه خود است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: budgets, budgeting, budgeted
مشتقات: budgetary (adj.), budgeter (n.), budgeting (n.)
• : تعریف: to plan the use or spending of.
مترادف: ration
مشابه: allocate, apportion, arrange, plan, schedule

- He budgets his time effectively, so it's rare that he is behind schedule.
[ترجمه گوگل] او زمان خود را به طور موثر بودجه بندی می کند، بنابراین به ندرت پیش می آید که از برنامه عقب بماند
[ترجمه ترگمان] او زمان خود را به طور موثر به بودجه اختصاص می دهد، بنابراین بندرت اتفاق می افتد که او پشت سر برنامه باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. budget buster
بودجه شکن

2. budget surplus
اضافه بودجه

3. budget account
(انگلیس) حساب نسیه (در فروشگاه ها و غیره)،اعتبار خرید قسطی

4. budget for
در بودجه منظور کردن،(برای چیزی) اعتبار تخصیص دادن (در بودجه)

5. a budget deficit
کسر بودجه

6. a budget shortfall
کسر بودجه

7. the budget allotted for building new schools
اعتبار تخصیص یافته برای ساختن مدارس تازه

8. the budget deficit has ballooned
کسر بودجه به سرعت زیاد شده است.

9. their budget is bottomless
بودجه ی آنها بی پایان است.

10. a shoestring budget
بودجه ی قلیل

11. the necessary budget for the project is going to be privately funded
بودجه ی لازم برای این طرح از سوی بخش خصوصی تامین خواهد شد.

12. you must budget your time
باید وقت خودت را برنامه ریزی کنی.

13. to stretch a budget
در بودجه صرفه جویی کردن

14. to trim the budget
بودجه را زدن

15. making deep cuts in the budget
کاستن از بودجه به طور اساسی

16. savage cuts in the educational budget
کاهش های دردآور بودجه ی آموزشی

17. the government submitted next year's budget to the majles
دولت بودجه ی سال آینده را به مجلس تقدیم کرد.

18. they spend most of their budget on arms
بیشتر بودجه ی خود را خرج جنگ افزار می کنند.

19. to be on a tight budget
از نظر مالی در مضیقه بودن

20. she is the director of the budget office
او مدیر اداره ی بودجه است.

21. he is not authorized to spend the budget as he pleases
او حق ندارد بودجه را به میل خود خرج بکند.

22. the republicans want to prune the welfare budget
جمهوری خواهان می خواهند بودجه امور رفاهی را کاهش دهند.

23. they ran the country on a tight budget
آنها کشور را با بودجه ی محدودی اداره کردند.

24. we must remain within the parameters of the budget
بایستی از پراسنجه های بودجه فراتر نرویم.

25. we are trying to slice a little fat off the budget
ما داریم سعی می کنیم کمی از زوائد بودجه را بزنیم.

26. The defence budget was still growing.
[ترجمه گوگل]بودجه دفاعی همچنان در حال افزایش بود
[ترجمه ترگمان]بودجه دفاعی هنوز در حال افزایش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. The work was finished on time and within budget .
[ترجمه گوگل]کار به موقع و در حد بودجه به پایان رسید
[ترجمه ترگمان]کار در زمان و در چارچوب بودجه به پایان رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. We decorated the house on a tight budget .
[ترجمه گوگل]ما خانه را با بودجه محدود تزئین کردیم
[ترجمه ترگمان]ما خانه را بر روی یک بودجه تنگ تزئین کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. Only a small portion of the budget is spent on books.
[ترجمه گوگل]فقط بخش کوچکی از بودجه صرف کتاب می شود
[ترجمه ترگمان]تنها بخش کوچکی از بودجه صرف کتاب می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. This year's Budget looks set to be a precarious high-wire act for the Chancellor.
[ترجمه گوگل]به نظر می‌رسد که بودجه امسال برای صدراعظم، اقدامی متزلزل باشد
[ترجمه ترگمان]بنظر می رسد که بودجه امسال یک اقدام precarious برای صدراعظم باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بودجه (اسم)
budget

حساب درامد و خرج (اسم)
budget

تخصصی

[حسابداری] بودجه
[عمران و معماری] بودجه
[صنعت] بودجه
[ریاضیات] بودجه

انگلیسی به انگلیسی

• financial plan
prepare a financial plan; make financial arrangements
of or relating to a financial plan; inexpensive
a budget is a plan showing how much money a person or organization has available and how it should be spent.
the budget is the financial plan announced by a government, which states how much money they intend to get through taxation and how they intend to spend it.
if you budget, you plan carefully how much will be spent on each thing you want.
budget is used in advertising to suggest that something is being sold cheaply.
if you budget for something, you take account of it in your budget.

پیشنهاد کاربران

بودجه
مثال: We need to stick to the budget for this project.
ما باید به بودجه این پروژه پایبند باشیم.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
❗️به ۲ نکته در رابطه با تلفظ کلمات توجه کنین:
۱ . اگر dg باهم اومد، فقط g تلفظ میشه مثه budget
۲. اگر mn یا mb باهم اومد، فقط m تلفظ میشه مثه damn و comb
مقرون به صرفه
برنامه مالی دولت ، سازمان ، خانوارها یا افراد که در آن درآمدها و هزینه ها برای ییک دوره معین معمولا برای یک سال پیش بینی می شود.
اعتبار، موجودی ( مقدار پولی که برای صرف آن روی یک مسئله در دست داریم. )
budget ( اقتصاد )
واژه مصوب: بودجه
تعریف: سندی حاوی شرح درآمدها و هزینه ها در یک دورۀ زمانی یک ساله
این کلمه هم اسمه هم فعله هم صفت
من فقط کاربرد صفتیش را اینجا میگم
adjective
Usage: always used before a noun
🔴 low in price : suitable for someone who is on a budget
◀️ budget hotels
قبل از اسم میاد و بهش معنی به صرفه میده
Budget ticket یا budget flight
Budget car
بودجه
بودجه/noun/
بودجه بندی کردن/verb/
هزینه درآمدنامه
inexpensive, cheap
بودجه - ارزان
اقتصادی، ارزان
هزینه گذاری ، هزینه گذاشتن
[اقتصاد]
هزینه ، هزینه کَرد ، هزینه شُد

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس