brutal

/ˈbruːtl̩//ˈbruːtl̩/

معنی: وحشی، بی رحم، حیوان صفت، جانور خوی، شهوانی
معانی دیگر: جانورمانند، سبع، خونخوار، بی مروت، ددمنش، ددمنشانه، وحشیانه، ظالمانه، شدید، سخت و شدید، رک و راست (و ناخوشایند)، (مهجور) وابسته به جانوران، حیوانی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: brutally (adv.)
(1) تعریف: exceptionally savage, merciless, or cruel.
مترادف: atrocious, barbarous, ruthless, savage, vicious
متضاد: gentle, humane
مشابه: abusive, barbaric, bestial, bloodthirsty, brute, brutish, callous, cruel, ferocious, fiendish, grim, inhuman, merciless, monstrous, oppressive, outrageous, pitiless, remorseless, truculent, violent

- The brutal jailer worked the prisoners until they dropped from exhaustion.
[ترجمه صبا سلگی] زندانبان خشن از زندانی ها تا وقتی که از خستگی از پا می افتادند کار میکشید
|
[ترجمه شاهین] زندانبان بی رحم تا وقتی که زندانی ها از خستگی از پا افتادند از آنها کار کشید.
|
[ترجمه گوگل] زندانبان وحشی، زندانیان را تا زمانی که از خستگی رها شدند کار می کرد
[ترجمه ترگمان] زندانیان خشن زندانیان را تا زمانی که از خستگی پایین می افتادند، به کار می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: exceptionally severe.
مترادف: ferocious, furious, terrible, violent
مشابه: awful, bad, cruel, fierce, grim, harsh, inhuman, intense, severe

- The brutal blizzard caused numerous deaths.
[ترجمه گوگل] کولاک وحشیانه باعث مرگ افراد زیادی شد
[ترجمه ترگمان] کولاک وحشیانه باعث مرگ بسیاری شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: unpleasantly plain and direct.
مترادف: crude
مشابه: bald, bare, blunt, explicit, naked, plain, point-blank, raw, unequivocal

- The brutal truth is that you just don't have the talent to succeed.
[ترجمه گوگل] حقیقت بی رحمانه این است که شما فقط استعداد موفقیت را ندارید
[ترجمه ترگمان] حقیقت وحشیانه این است که شما استعداد موفقیت را ندارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He was stung by the brutal answer to his question.
[ترجمه محسن] او از پاسخ رک به سوالش دلخور شد
|
[ترجمه گوگل] او از پاسخ وحشیانه به سوال خود نیش خورد
[ترجمه ترگمان] از پاسخ brutal به سوال او نیش باز زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. brutal facts
واقعیات دردناک

2. a brutal winter
زمستان سخت

3. the brutal treatment of the prisoners
رفتار وحشیانه نسبت به زندانیان

4. his features advertised his harsh and brutal nature
قیافه اش نهاد خشن و سبع او را بروز می داد.

5. Swearing to catch the murderer, the detectives revealed that it had been an unusually brutal, violent crime.
[ترجمه گوگل]با قسم خوردن برای دستگیری قاتل، کارآگاهان فاش کردند که این یک جنایت غیرعادی وحشیانه و خشن بوده است
[ترجمه ترگمان]Swearing برای گرفتن قاتل، the آشکار کردند که جنایت عجیبی و خشن و خشن بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The carousel is the most brutal game, but have eternal chase each other distance.
[ترجمه گوگل]چرخ و فلک وحشیانه ترین بازی است، اما باید فاصله بین یکدیگر را تعقیب کنند
[ترجمه ترگمان]چرخ نقاله the بازی وحشیانه است، اما در فاصله دوری از دور یکدیگر را تعقیب می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He was known for running a brutal extortion racket.
[ترجمه گوگل]او به خاطر اجرای یک راکت اخاذی وحشیانه معروف بود
[ترجمه ترگمان]اون به خاطر فرار از اخاذی خشن و خشن شناخته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The trade unions suffered brutal repression after the coup.
[ترجمه گوگل]اتحادیه های کارگری پس از کودتا از سرکوب وحشیانه رنج بردند
[ترجمه ترگمان]پس از کودتا، اتحادیه های تجاری از سرکوب بی رحمانه رنج بردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He had presided over a brutal regime in which thousands of people had 'disappeared'.
[ترجمه گوگل]او بر رژیمی وحشی که در آن هزاران نفر «ناپدید شده بودند» ریاست کرده بود
[ترجمه ترگمان]او ریاست یک حکومت خشن را بر عهده داشت که در طی آن هزاران نفر ناپدید شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He was the victim of a very brutal murder.
[ترجمه گوگل]او قربانی یک قتل بسیار وحشیانه شد
[ترجمه ترگمان]قربانی یه قتل وحشیانه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She has to face the brutal reality.
[ترجمه گوگل]او باید با واقعیت وحشیانه روبرو شود
[ترجمه ترگمان]او باید با واقعیت وحشیانه روبرو شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He replied with brutal honesty.
[ترجمه گوگل]او با صداقت وحشیانه پاسخ داد
[ترجمه ترگمان]با صداقت بی رحمانه جواب داد:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The country was ruled by a brutal dictatorship.
[ترجمه گوگل]کشور توسط یک دیکتاتوری بی رحم اداره می شد
[ترجمه ترگمان]این کشور توسط یک دیکتاتوری وحشیانه اداره می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They're brutal people behind their civilized veneer.
[ترجمه گوگل]آنها افراد بی رحمی پشت روکش متمدن خود هستند
[ترجمه ترگمان]آن ها مردمی بی رحم در پشت ظاهر متمدن شان هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. This was a particularly brutal and cowardly attack.
[ترجمه شان] این حمله، به گونه ویژه ای ( به طرز مخصوصی ) ، وحشیانه و بزدلانه بود.
|
[ترجمه گوگل]این حمله به خصوص وحشیانه و بزدلانه بود
[ترجمه ترگمان]این یک حمله وحشیانه و وحشیانه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. With one brutal wallop, Clarke flattened him.
[ترجمه گوگل]کلارک با یک حرکت بی رحمانه او را صاف کرد
[ترجمه ترگمان] با یه مشت خشن، \"کلارک\" اون رو صاف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. They lived in happy insulation from brutal facts.
[ترجمه گوگل]آنها در انزوای شادی از حقایق وحشیانه زندگی می کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها در عایق بندی سعادتمند از حقایق وحشیانه می زیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. After 150 years of struggle against brutal colonial rule, the country won its independence.
[ترجمه گوگل]پس از 150 سال مبارزه علیه حکومت وحشیانه استعمار، کشور استقلال خود را به دست آورد
[ترجمه ترگمان]پس از ۱۵۰ سال مبارزه با حکومت استعماری وحشیانه، این کشور استقلال خود را به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Murder is a brutal crime.
[ترجمه گوگل]قتل جنایتی وحشیانه است
[ترجمه ترگمان]قتل یک جنایت وحشیانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

وحشی (صفت)
gross, unshaped, unshapen, anthropophagous, wild, savage, ferocious, barbaric, brutal, saracen, barbarous, feral, gothic, uncivil, undaunted, ferae naturae, ferine, hare-brained, uncivilized, rambunctious, ungovernable, manlike, ruttish, truculent, wilding

بی رحم (صفت)
brute, brutal, atrocious, cruel, merciless, relentless, bloodthirsty, pitiless, butcherly, dispiteous, uncharitable, unrelenting, unmerciful, stony-hearted, truculent

حیوان صفت (صفت)
brute, brutal, beastly

جانور خوی (صفت)
bestial, brute, brutal

شهوانی (صفت)
randy, sensual, carnal, brutal, passionate, lustful, lecherous, lascivious, fulsome, voluptuous, salacious, red-blooded, ruttish

انگلیسی به انگلیسی

• cruel, harsh, savage
someone or something that is brutal is cruel and violent.

پیشنهاد کاربران

بی رحم، وحشی
قصی القلب
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : brutalize
اسم ( noun ) : brutality / brutalism
صفت ( adjective ) : brutal / brutalist
قید ( adverb ) : brutally
کشنده
وحشی یا وحشیانه
رو راست، سر راست،
رک و پوست کنده،
رک و راست.
بیان چیزی به صورت مستقیم و عاری از هرگونه پوشش
حیوان صفت
not pleasant
ناخوشایند
very cruel

کوبنده
وحشی، وحشیانه، بی رحمانه، سخت
با ۲ معنی:
1 - ناخوشایند یا خشن
مثال:the brutal morning light
2 - مستقیم و بدون تلاش برای پوشاندن چیزی ناخوشایند
مثال:the brutal honesty of his observations"
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس