brushed

/ˈbrəʃt//brʌʃt/

معنی: خار، مرتفع
معانی دیگر: (در مورد برخی پارچه ها و چرم ها) برس خورده به طوری که کرک یا خواب آن شق و براق باشد، شانه خورده (به طوری که پرزدار شده باشد)

جمله های نمونه

1. he brushed past me in the hallway but did not say hello
در راهرو از کنارم رد شد ولی سلام نکرد.

2. she brushed aside the hair from her eyes
موها را از جلو چشمانش پس زد.

3. they brushed their teeth in the briny waters of the gulf
در آب تلخ خلیج دندان های خود را مسواک زدند.

4. the child's long hair brushed her mother's arm
موی بلند کودک بازوی مادرش را نوازش می داد.

5. tears welled up in his eyes and he brushed them aside with his handkerchief
اشک در چشمانش جمع شد و او با دستمال آن را پاک کرد.

6. He brushed away the tears with his sleeve.
[ترجمه گوگل]اشک هایش را با آستین پاک کرد
[ترجمه ترگمان]اشک هایش را با آستین پاک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A drunkard brushed against me in a rude way.
[ترجمه گوگل]یک مست به طرز بی ادبانه ای به من حمله کرد
[ترجمه ترگمان]یک مرد مست با رفتاری گستاخانه با من تماس گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I brushed up against the door, and some of the wet paint came off onto my coat.
[ترجمه گوگل]با قلم مو به در رفتم و مقداری از رنگ خیس روی کتم ریخت
[ترجمه ترگمان]به در تکیه دادم و چند تا از رنگ مرطوب روی کتم پرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She touched up her lipstick and brushed her hair.
[ترجمه گوگل]رژ لبش را کشید و موهایش را برس کشید
[ترجمه ترگمان]رژ لبش را لمس کرد و موهایش را نوازش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. e brushed aside the tears with his sleeve.
[ترجمه گوگل]با آستینش اشک ها را کنار زد
[ترجمه ترگمان]با آستین اشک هایش را کنار زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He brushed up on his chess.
[ترجمه گوگل]او شطرنجش را تند تند کرد
[ترجمه ترگمان]با دست شطرنج خود را کنار زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He brushed the fluff off his coat.
[ترجمه گوگل]کرک های کتش را کنار زد
[ترجمه ترگمان]او باد را از کتش درآورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She brushed the cake crumbs off the table.
[ترجمه گوگل]خرده های کیک را از روی میز پاک کرد
[ترجمه ترگمان]خرده های کیک را از روی میز کنار زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He brushed by me when he left his room.
[ترجمه گوگل]وقتی از اتاقش بیرون رفت کنارم مسواک زد
[ترجمه ترگمان]وقتی اتاقش رو ترک کرد بهم دست زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Brian splashed water on his face, then brushed his teeth.
[ترجمه گوگل]برایان روی صورتش آب پاشید و سپس دندان هایش را مسواک زد
[ترجمه ترگمان]برایان روی صورتش آب پاشید، بعد دندان هایش را مسواک زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. She brushed against me in a rude way.
[ترجمه گوگل]او به طرز بی ادبانه ای با من برخورد کرد
[ترجمه ترگمان]او با گستاخی به من برخورد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خار (صفت)
brushed, combed, tricked

مرتفع (صفت)
high, brushed, elevated, lofty

انگلیسی به انگلیسی

• scrubbed, cleaned, combed
brushed fabrics have been treated in a special way so that they feel soft and furry.

پیشنهاد کاربران

This year or last year, he had come to talk to his ex - wife again. My father had not agreed to talk to him
My father says that her husband's money is probably not enough for her
They had better get divorced
...
[مشاهده متن کامل]

His father used to say that by God, his mother took his daughter and brought the matter ( her daughter had healthy teeth ) . The woman said that her teeth hurt. She was an good girl, I brushed her teeth. One day, his mother came to his house and invited him to get engaged and ran away. He also wrote a letter.
My father had good wife duties. He took gold and clothes from Pars. He had taught her to drive. Her mother - in - law had interfered a lot.
My father was angry, which means that I am taking the gold from you, that is, you can not keep your gold.
امسال یا پارسال بود دوباره اومده بود با همسر سابقش صحبت کند بابام صحبت با او را قبول نکرده بود
پدرم میگف لابد پول شوهرش براش کافی نیست
بهترکه طلاق گرفتند
باباش میگفت والله مادرش دخترش رو برداشت اورد مطلب ( دخترش دندوناش سالم بود ) زن گف دندونش درد میکنه بکش. دختر ارومی بود دندونش رو کشیدم. یه روز مادرش اومد خونه اش دعوت کرد و . . . نامزد کردن و تو نامزدی فراریش داد یه نامه هم نوشته بود کسی دخالت کنه فلان فلان من خودم با نامزدم فرار کردم پدرم وظایف همسری خوبی داشت از پارس طلا و لباس براش میگرفت رانندگی بهش یاد داده بود مادر شوهرش زیادی دخالت کرده بود تمام طلاهای دخترش رو هم گرفته بود
پدرم عصبانی میشد یعنی چه من طلا رو واس تو میگیرم بعنی خودت نمیتونی طلاهاتو نگاه داری زن ایده ال رو از چشم همسرش انداختن و انگار پدرم اخرش دست به زن خوبی داشت بدون دادن مهریه طلاق انجام شد
بعد ازدواج با مادرم ، اومده بود در رو زده بود میگفت میخوام سر خونه زندگیم بابام در رو روش بسته بود

دارای جاروبک
در برخی متون میتواند به معنای به آرامی و یا بی احتیاط از کنار چیزی رد شدن باشد.
شانه زده

بپرس