broth

/ˈbrɒθ//brɒθ/

معنی: ابگوشت
معانی دیگر: سوپ آبکی، گوشتابه، شوربا، گندم با، غذای مایعی مرکب از گوشت یا ماهی وحبوبات وسبزی های پخته

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: brothy (adj.)
• : تعریف: water in which meat, fish, grain, or vegetables have been boiled, often used as a base for soup.
مشابه: liquor, stock

جمله های نمونه

1. chicken broth
گوشتابه ی مرغ

2. too many cooks spoil the broth
ماما که دو تا شد سر بچه کج درمی آید،آشپز که دو تا شد آش یا شور می شود یا بی نمک

3. too many cooks spoil the broth
آشپز که دو تا شد آش شور می شود

4. the fat on top of the broth
روغن روی آبگوشت

5. Every cook praises his own broth.
[ترجمه گوگل]هر آشپزی از آبگوشت خودش تعریف می کند
[ترجمه ترگمان]هر آشپز از آبگوشت خودش تعریف می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Too many cooks spoil the broth.
[ترجمه گوگل]با دو تا آشپز آش یا شور میشه یا بینمک
[ترجمه ترگمان]آشپز زیادی سوپ را خراب می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Concentrate the broth by boiling it.
[ترجمه مبینا] سوپ را با جوشاندن غلیظ کن.
|
[ترجمه گوگل]آبگوشت را با جوشاندن غلیظ کنید
[ترجمه ترگمان]با جوش و خروش آب را روی آب متمرکز کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Thicken the broth with the cornflour.
[ترجمه ثریا] سوپ رو با ارد ذرت غلیظ کن ( لعابدار )
|
[ترجمه گوگل]آب گوشت را با آرد ذرت غلیظ کنید
[ترجمه ترگمان]سوپ را با the مخلوط کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. My bass, in a curried tomato-mussel broth, comes with fava beans.
[ترجمه گوگل]باس من، در آبگوشت گوجه فرنگی و صدف کاری شده، با لوبیا فاوا می آید
[ترجمه ترگمان]صدای بم من، در یک آبگوشت گوجه فرنگی - mussel، با باقلا تهیه می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Stir in hot broth, and stir constantly until mixture is slightly thickened, about 2 minutes.
[ترجمه گوگل]آبگوشت داغ را هم بزنید و مدام هم بزنید تا مخلوط کمی غلیظ شود، حدود 2 دقیقه
[ترجمه ترگمان]سوپ داغ را بریزید و به طور مداوم تکان دهید تا این که مخلوط کمی خشک شود، حدود ۲ دقیقه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Add wine, chicken broth and 2 cups water. Add peanuts, sugar and salt.
[ترجمه گوگل]شراب، آب مرغ و 2 فنجان آب را اضافه کنید بادام زمینی، شکر و نمک را اضافه کنید
[ترجمه ترگمان]شراب، آبگوشت مرغ و ۲ فنجان آب اضافه کنید بادام زمینی، شکر و نمک اضافه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She had brought a bowl of hot chicken broth, freshly baked white manchet loaves and a tankard of watered ale.
[ترجمه گوگل]او یک کاسه آب مرغ داغ، نان مانچ سفید تازه پخته شده و یک تانک دمنوش آبدار آورده بود
[ترجمه ترگمان]او یک کاسه سوپ جوجه داغ و تازه نان سفید و یک لیوان آبجو آب و یک لیوان آبجو آورده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Litaw poured the pots of broth over the body, one by one.
[ترجمه گوگل]لیتاو دیگ های آبگوشت را یکی یکی روی بدن می ریخت
[ترجمه ترگمان]Litaw ظرف آبگوشت را روی بدن یکی یکی ریخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Meanwhile, bring the chicken broth to a simmer in a large pot.
[ترجمه گوگل]در همین حین، آب مرغ را در یک قابلمه بزرگ بگذارید تا بجوشد
[ترجمه ترگمان]در همین حال، سوپ مرغ را در یک قابلمه بزرگ بجوشانید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ابگوشت (اسم)
bouillon, broth, sop, gravy, soup

تخصصی

[پلیمر] محیط آبی

انگلیسی به انگلیسی

• clear soup made from concentrated meat or fish stock
broth is soup, often with meat or vegetables floating in it.

پیشنهاد کاربران

گوشتابه یا سوپ آبکی ( انگلیسی: Broth ) به طور معمول شامل آب، استخوان، گوشت، ماهی، غلات یا تره بار است که با یکدیگر به طریق آرام پزی پخته می شوند. گوشتابه به عنوان پایه ای برای دیگر مایعات خوراکی مانند سوپ، سس گریوی یا سس استفاده می شود.
broth
منابع• https://en.wikipedia.org/wiki/Broth
محیط کشت مایع
سوپ آبکی
broth ( زیست شناسی - میکرب شناسی )
واژه مصوب: آبگوشت
تعریف: هر نوع محیط مایع که پایۀ آن آبگوشت مغذی یا پروتئین آبکافت شده باشد
( آزمایشگاه ) محیط کشت مایع
( بیوتکنولوژی ) مخلوط
( نجوم ) مواد معدنی حل شدهو ترکیب شده با
آب موجود در سیارات یا قمرها
آش ، سوپ

بپرس