broadcast

/ˈbrɒdˌkæst//ˈbrɔːdkɑːst/

معنی: داده پراکنی، سخن پراکنی، پخش، منتشر کردن، رساندن، پخش کردن، پراکندن، اشاعه دادن
معانی دیگر: (رادیو و تلویزیون) سخن پراکنی کردن، (برنامه) پخش کردن، شنوانیدن، برنامه ی پخش شده، اعلام، (اطلاعات و شایعه و غیره) پراکندن، (کشاورزی) تخم را به طور گسترده پراکندن (به جای کاشتن ردیفی)، پراکنده، منتشر، رادیویی و تلویزیونی، پخش کردن ازرادیو

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: broadcasts, broadcasting, broadcast, broadcasted
(1) تعریف: to transmit over television or radio.
مترادف: radio, telecast, televise, transmit
مشابه: carry, publicize, send

- The radio station broadcasts the news at seven o'clock.
[ترجمه نگین] پخش شدن برنامه از طریق رادیو
|
[ترجمه اکبر ابراهیمی] ایستگاه رادیویی اخبار را در در ساعت هفت پخش می کند.
|
[ترجمه Hasti] ایستگاه رادیویی ساعت هفت اخبار را پخش میکند
|
[ترجمه پانی] ایستگاه رادیویی اخبار را ساعت هفت پخش میکند
|
[ترجمه sami] مرکز رادیو ساعت هفت اخبار را پخش می کند.
|
[ترجمه گوگل] رادیو این خبر را ساعت هفت پخش می کند
[ترجمه ترگمان] ایستگاه رادیویی اخبار را ساعت هفت پخش می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The show will be broadcast live from Washington.
[ترجمه اکبر ابراهیمی] این نمایش به صورت زنده از واشنگتن پخش خواهد شد.
|
[ترجمه علی زاده] پخش رادیو تلویزیونی
|
[ترجمه گوگل] این برنامه به صورت زنده از واشنگتن پخش خواهد شد
[ترجمه ترگمان] این برنامه زنده از واشنگتن پخش خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to spread broadly over an area; disseminate.
مترادف: disperse, disseminate, sow, spread
مشابه: circulate, dispense, distribute, noise, propagate, scatter, sprinkle, strew, transmit

- Don't broadcast what I've just told you over the whole school.
[ترجمه اکبر ابراهیمی] آن چیزی را که من فقط به شما گفتم را در کل مدرسه جار نزنید.
|
[ترجمه گوگل] آنچه را که به شما گفتم در کل مدرسه پخش نکنید
[ترجمه ترگمان] چیزی رو که الان تو کل مدرسه بهت گفتم پخش نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The seed should be broadcast evenly over the soil.
[ترجمه گوگل] بذر باید به طور یکنواخت روی خاک پخش شود
[ترجمه ترگمان] دانه باید بصورت یکدست روی خاک پخش شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to transmit a program or message over radio or television.
مترادف: radio, telecast, televise
مشابه: transmit

- What frequency does the station broadcast on?
[ترجمه اکبر ابراهیمی] ایستگاه بر روی چه فرکانسی به روی پخش می رود.
|
[ترجمه گوگل] ایستگاه از چه فرکانسی پخش می کند؟
[ترجمه ترگمان] ایستگاه از چه فرکانسی پخش می شود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We broadcast to a huge audience.
[ترجمه اکبر ابراهیمی] ما برای حجم عظیمی از مخاطبین پخش ( برنامه ) داریم.
|
[ترجمه گوگل] ما برای مخاطبان زیادی پخش می کنیم
[ترجمه ترگمان] ما به مخاطبان زیادی برنامه پخش کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: a single television or radio program.
مترادف: program, show, telecast

- The television broadcast of the wedding was watched by millions of people.
[ترجمه گوگل] پخش تلویزیونی عروسی توسط میلیون ها نفر تماشا شد
[ترجمه ترگمان] پخش تلویزیونی این عروسی توسط میلیون ها نفر تحت نظارت قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Did you see last night's broadcast of the news?
[ترجمه اکبر ابراهیمی] آیا شما دیشب پخش اخبار را مشاهده کردید؟
|
[ترجمه Navid_soran] پخش اخبار دیشب رو دیدی ( دیدین )
|
[ترجمه گوگل] پخش خبر دیشب رو دیدی؟
[ترجمه ترگمان] اخبار دیشب رو دیدی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: anything that is transmitted over television or radio.
مترادف: telecast, transmission
مشابه: bulletin

- The troops listened to the military broadcasts on the camp radio.
[ترجمه گوگل] نیروها به برنامه های نظامی از رادیو اردوگاه گوش می دادند
[ترجمه ترگمان] سربازان به گزارش های نظامی در رادیو کمپ گوش دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They were accused of making illegal broadcasts.
[ترجمه گوگل] آنها متهم به پخش غیرقانونی بودند
[ترجمه ترگمان] آن ها متهم به ساخت برنامه های غیر قانونی شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Did you hear the broadcast of the names of the winners?
[ترجمه گوگل] پخش اسامی برندگان را شنیدید؟
[ترجمه ترگمان] اخبار اسم برنده رو شنیدی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a method of sowing seed by scattering it randomly over the soil.
صفت ( adjective )
(1) تعریف: transmitted over television or radio.
مترادف: on the air

(2) تعریف: of or pertaining to transmission over television or radio.
مشابه: radio

- broadcast journalism
[ترجمه گوگل] پخش روزنامه نگاری
[ترجمه ترگمان] خبرنگاری را پخش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
مشتقات: broadcaster (n.)
• : تعریف: so as to be widely disseminated over an area.
مشابه: far and wide

جمله های نمونه

1. music broadcast live from a concert
موسیقی که به طور زنده از یک کنسرت پخش می شود

2. the broadcast lasted an hour
برنامه یک ساعت طول کشید.

3. the broadcast of the program was delayed
پخش برنامه عقب افتاد.

4. a live broadcast
پخش زنده،پخش مستقیم

5. do not broadcast this; i am looking for another job
این را بازگو نکن ; دارم دنبال کار دیگری می گردم.

6. when they broadcast the news, i listen in
وقتی که خبرها را پخش می کنند من گوش می دهم.

7. the news is broadcast five times a day
روزی پنج بار خبر پخش می شود.

8. world news will be broadcast at eight
اخبار جهان (نودادهای جهان) ساعت 8 پخش خواهد شد.

9. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه Professor] امیدوارم که بتوانید از دیکشنری آنلاین ما استفاده کنید و پیشرفت چشم گیری داشته باشید
|
[ترجمه زبان آموز کانون زبان ایران ✌🏻] امیدوارم شما از دیکشنری آنلاین ما بهره ببرید و پیشرفت کنید!
|
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. We broadcast the news to the local population every morning.
[ترجمه گوگل]ما هر روز صبح اخبار را برای مردم محلی پخش می کنیم
[ترجمه ترگمان]ما هر روز صبح اخبار را به مردم محلی پخش می کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. In a broadcast on state radio the government also announced that it was willing to resume peace negotiations.
[ترجمه گوگل]در یک پخش از رادیو دولتی، دولت همچنین اعلام کرد که مایل است مذاکرات صلح را از سر بگیرد
[ترجمه ترگمان]دولت در برنامه ای که در رادیو دولتی پخش شد اعلام کرد که مایل است مذاکرات صلح را ازسر بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The BBC Radio 2 Roadshow will broadcast live from the exhibition.
[ترجمه امیرعلی] از رادیو بی بی سی برنامه roadshow2 به صو زنده پخش خواهد شد
|
[ترجمه گوگل]رادیو بی بی سی 2 Roadshow به صورت زنده از این نمایشگاه پخش خواهد شد
[ترجمه ترگمان]رادیو بی بی سی ۲ roadshow از این نمایشگاه پخش خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. After the broadcast, we were inundated with requests for more information.
[ترجمه گوگل]پس از پخش، ما غرق در درخواست اطلاعات بیشتر شدیم
[ترجمه ترگمان]بعد از پخش، ما با درخواست ها برای کسب اطلاعات بیشتر غرق شدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The concert will be broadcast live tomorrow evening.
[ترجمه گوگل]این کنسرت فردا عصر به صورت زنده پخش می شود
[ترجمه ترگمان]این کنسرت فردا عصر پخش خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The World Series is broadcast to Asia, Europ and South America.
[ترجمه گوگل]سریال جهانی در آسیا، اروپا و آمریکای جنوبی پخش می شود
[ترجمه ترگمان]سری جهانی به آسیا، Europ و آمریکای جنوبی پخش می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The president gave a radio broadcast to mark the end of the war.
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور یک برنامه رادیویی به مناسبت پایان جنگ ارائه داد
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور به یک رادیو پخش رادیویی داد تا پایان جنگ را نشان دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. A vast audience watched the broadcast.
[ترجمه گوگل]مخاطبان زیادی این پخش را تماشا کردند
[ترجمه ترگمان]جمعیتی وسیع پخش برنامه را تماشا کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

داده پراکنی (اسم)
broadcast

سخن پراکنی (اسم)
transmission, broadcast

پخش (اسم)
release, prevalence, allotment, propagation, dispensation, broadcast, distribution, diffusion, dissemination, effluence

منتشر کردن (فعل)
spread, blazon, propagate, broadcast, divulge, diffuse, publish, disseminate

رساندن (فعل)
give, convey, supply, put in, impart, forward, transmit, broadcast, imply, understand, extend

پخش کردن (فعل)
spread, propagate, divide, distribute, give out, shift, broadcast, diffuse, sparge, cast, scatter, strew, effuse, flange, ted

پراکندن (فعل)
transmit, broadcast

اشاعه دادن (فعل)
broadcast

تخصصی

[کامپیوتر] پخش ؛ پراکند ؛ داده پراکنی
[برق و الکترونیک] پخش، انتشار
[سینما] پخش - پخش کردن پخش
[برق و الکترونیک] پخش کردن ارسال تلویزیونی یا رادیویی به منظور دریافت عمومی .

انگلیسی به انگلیسی

• sent to or over a broad area, transmitted, aired, announced, publicized
transmission, dispatch, radio program
transmit over the radio; publicize, advertise
a broadcast is something that you hear on the radio or see on television.
to broadcast a programme means to send it out by radio waves, so that it can be heard on the radio or seen on television.

پیشنهاد کاربران

برنامه ی تلوزیونی n
سخن پراکنی، پخش، منتشر کردن، رساندن
broadcast
بَرپَخش
broadcast
داده پخشی ، داده پخشانی ، داده پراکنی
سخن پراکنی ، سخن پخشانی
نَمارسانی ، آوارسانی
در نرم افزارهای سخنگو یا رابط سخنگوی تلفن های همراه به معنی:
اعلام کردن به صورت صوتی
به روی آنتن بردن
The tennis championship is broadcast live to several different countries
اعلام عمومی کردن ( از طریق رادیو یا تلویزون ) ، پخش کردن، منتشر کردن
معمولا این اتفاق در رسانه های محلی امریکایی بیشتر دیده میشه که مثلا یک بچه گم میشه و در رسانه های اون منطقه اعلام میشه
تعاریف و معانی فرهنگ های آنلاین:
...
[مشاهده متن کامل]

لانگمن:
to tell something to a lot of people
کیمبریج:
to spread information to a lot of people
وبستر و آکسفرد:
to make widely known
هم معنی:
report, announce, publicize, publish, make public, make known, proclaim, declare
مثال:
the Harts had notified the local radio stations to broadcast a poignant appeal for the dog’s owner to come forward
ترجمه اینجانب: خانواده هارت به رسانه های محلی را در جریان گذاشتند تا یک درخواست تلخ را اعلام و پخش کنند تا صاحب سگ خودش را معرفی کند ( خودش را نشان بدهد و یا پا پیش بگذارد )

همه پخشی
میشه پخش برنامه رادیویی یا تلویزیونی
بازپخش هم میشه replay
broadcast ( سینما و تلویزیون )
واژه مصوب: پخش 1
تعریف: [رمزشناسی، مهندسی مخابرات] انتشار امواج الکترومغناطیسی شامل پیام های مخابراتی اعم از داده و صوت و تصویر برای تمام گیرنده‏ها|||[سینما و تلویزیون] پخش گستردۀ برنامه های رادیو و تلویزیون به صورت موجی یا بافه ای/ کابلی|||متـ . پخش رادیوتلویزیونی
...
[مشاهده متن کامل]

"to make widely known"
A man who—make no mistake—cares deeply, but doesn't feel the need to broadcast it.
Well we have some means for a noun
You can use of that in different situations
For this word you have some mean and I want to say that you
داده پراکنی، سخن پراکنی، پخش، منتشر کردن، رساندن، پخش کردن، پراکندن، اشاعه دادن، ( رادیو و تلویزیون ) سخن پراکنی کردن، ( برنامه ) پخش کردن، شنوانیدن، برنامه ی پخش شده، اعلام، ( اطلاعات و شایعه و غیره ) پراکندن، ( کشاورزی ) تخم را به طور گسترده پراکندن ( به جای کاشتن ردیفی ) ، پراکنده، منتشر، رادیویی و تلویزیونی، پخش کردن ازرادیو
...
[مشاهده متن کامل]

درز خبر، لو دادن، فاش کردن اطلاعات یا رسانه ای کردن یک مطلب:im leaving please dont broadcast the fact من اینجا رو ترک میکنم اما لطفا واقعیت را فاش نکن!!
A broadcast means send out radio or TV program
خبر چینی
پخش کردن و نشان دادن برنامه تلویزیونی و یا رادیویی
Means send out radio or TV programs.
گفتگو ایجاد کردن گروهی در شبکه های اجتماعی به ویژه واتس اپ
پخش کردن برنامه های تلویزیونی

A broadcast means send out radio or TV program

A program on the Tv or radio
پخش زنده ی رادیو یا تلویزیون
Means send out radio or TV program
اشاعه
broadcast means send out radio or TV programs
پخش برنامه
جمله نمونه:
. A news broad cast.

پخش برنامه
پخش فراگیر/همه گیر/همگانی/گسترده
برنامه ی رادیویی

رسانه ای کردن - انتشار - خبری کردن - سوژه کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٠)

بپرس