bring into

تخصصی

[ریاضیات] به روی بردن، مورد دقت قرار دادن، گذاشته شدن

پیشنهاد کاربران

= to bring into conformity with nature
طبیعی کردن
مثلاً طبیعی کردن اخلاق یا معرفت شناسی یا ذهن، شعور و . . .
پای کسی رو وسط چیزی کشیدن
وارد کردن
Don't bring my father into this
پدرمو قاطی این مسئله نکن
باعث به عمل واداشتن، به واکنش واداشتن
آوردن به
موجب شدن، واداشتن، باعث شدن
to cause someone or something to be in a particular situation
وارد شدن، وارد کردن

بپرس