brass

/ˈbræs//brɑːs/

معنی: برنج، پول خرد برنجی، بی شرمی، افسر ارشد، برنجی
معانی دیگر: هر چیز ساخته شده از برنج، پرنگین، ساز بادی، نوازنده ی ساز بادی، (خودمانی) افسران ارشد (ارتش)، کارمندان عالیرتبه، (فلز) برنج، پرنگ (آمیزه ی مس و روی)، سفید روی، پلاک برنجی، لوحه ی برنجی، گستاخی، توهین، پررویی، (مکانیک) بوش یا آستر یاتاقان، بالشتک، برنج فلز

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a yellow alloy consisting mainly of copper and zinc.

- Those candlesticks aren't gold; they're brass.
[ترجمه گوگل] آن شمعدان ها طلا نیستند آنها برنجی هستند
[ترجمه ترگمان] این شمعدان ها طلایی نیستند، they
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: an object or objects made of such an alloy.

- The servants were polishing the brasses.
[ترجمه گوگل] خادمان برنج ها را صیقل می دادند
[ترجمه ترگمان] آن ها قرار بود که مستخدمین کاخ سفید را برق بیندازند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: (often pl.) a wind instrument usu. made of brass, such as a trumpet or horn.

- He really wanted to play one of the brasses instead of a woodwind.
[ترجمه elena] او واقعا می خواست به جای یک ساز بادی چوبی یک ساز بادی را بنوازد
|
[ترجمه گوگل] او خیلی دوست داشت به جای بادی چوبی یکی از برنج ها را بنوازد
[ترجمه ترگمان] دلش می خواست به جای آن که از سازه ای بادی ساخته شود مدال گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: (pl.) the group of players of brass instruments within an orchestra or band.

- The brasses were playing much too loudly during that passage.
[ترجمه اصغر عابدی] در امتداد آن راهروسازهای بادی خیلی بلند مینواختند
|
[ترجمه گوگل] برنج ها در آن گذر خیلی بلند می نواختند
[ترجمه ترگمان] قرار شد در طول این دهلیز نت قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: (informal) self-assured impudence.
مشابه: gall, nerve

- She's got a lot of brass saying things like that to the boss.
[ترجمه Seyed] اون خیلی دل و جرأت داره که همچین چیزایی رو به رئیسش میگه
|
[ترجمه گوگل] او خیلی از برنج ها دارد که چنین چیزهایی را به رئیس می گوید
[ترجمه ترگمان] خیلی چیزا داره که این چیزا رو به رئیس میگه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
• : تعریف: of, relating to, or made of brass.
مشابه: brazen

- A French horn is a brass instrument.
[ترجمه اصغر عابدی] آن بوق یکی از سازهای بادی فرانسوی است
|
[ترجمه گوگل] هورن فرانسوی یک ساز برنجی است
[ترجمه ترگمان] یک شاخ فرانسوی یک ساز برنجی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Many old brass coins were found on the site.
[ترجمه گوگل] بسیاری از سکه های برنجی قدیمی در این سایت یافت شد
[ترجمه ترگمان] تعداد زیادی سکه برنجی قدیمی در محل پیدا شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. brass button
دکمه ی برنجی

2. a brass band
دسته ی نوازندگان سازهای بادی

3. the army brass
امرای ارتش

4. double in brass
(خودمانی - علاوه بر کار معمولی یا تخصصی خود کاری را کردن) کاراضافی کردن

5. as bold as brass
(عامیانه) بسیار پررو،گستاخ

6. a banquet for the top brass
ضیافتی به افتخار افسران عالی رتبه

7. get (or come) down to brass tacks
به اصل قضیه پرداختن،سرمطلب اصلی رفتن

8. the fusion of copper and zinc to produce brass
هم گدازش مس و روی برای ساختن برنج

9. Its brass feet dented the carpet's thick pile.
[ترجمه گوگل]پاهای برنجی آن پرز ضخیم فرش را فرو می‌برد
[ترجمه ترگمان]پای برنجی آن با توده ضخیم فرش شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Where there's muck there's brass.
[ترجمه گوگل]هرجا کثیفی هست برنج هم هست
[ترجمه ترگمان]جایی که کثافت وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Brass is formed by the fusion of copper and zinc.
[ترجمه گوگل]برنج از همجوشی مس و روی تشکیل می شود
[ترجمه ترگمان]برنج با ترکیب مس و روی شکل می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Brass is an alloy of copper and zinc.
[ترجمه گوگل]برنج آلیاژی از مس و روی است
[ترجمه ترگمان]برنج آلیاژی از مس و روی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The door was studded with brass nails.
[ترجمه گوگل]در با میخ های برنجی پوشیده شده بود
[ترجمه ترگمان]در با ناخن های برنجی باز شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The top brass are coming in from Washington to see how we do things here.
[ترجمه گوگل]مدیران ارشد از واشنگتن می آیند تا ببینند ما در اینجا چگونه کار می کنیم
[ترجمه ترگمان]برنج ارشد از واشنگتن می آید تا ببیند ما در اینجا چگونه کار می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He had the brass to make a statement.
[ترجمه گوگل]او صلاحیت بیانیه ای را داشت
[ترجمه ترگمان] اون brass داشت که بیانیه صادر کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. There was a brass plaque outside the surgery listing the various dentists' names and qualifications.
[ترجمه گوگل]یک پلاک برنجی بیرون از جراحی وجود داشت که اسامی و مدارک دندانپزشکان مختلف را درج می کرد
[ترجمه ترگمان]یک پلاک برنجی در بیرون اتاق عمل بود که نام dentists مختلف و واجد شرایط بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

برنج (اسم)
brass, rice

پول خرد برنجی (اسم)
brass

بی شرمی (اسم)
effrontery, brass, indecency

افسر ارشد (اسم)
prefect, brass, flag rank

برنجی (صفت)
brazen, brass, rice

تخصصی

[شیمی] (فلز) برنج، پرنگ (آمیزه ى مس و روى )، سفید روى
[عمران و معماری] برنج - آلیاژ مس و روی
[مهندسی گاز] برنج
[نساجی] برنج ( آلیاژ روی و مس)
[پلیمر] برنج

انگلیسی به انگلیسی

• category of musical instruments; type of metal alloy which consists of zinc and copper
brass is a yellow metal made from copper and zinc. it is used especially for making ornaments and musical instruments.
the section of an orchestra which consists of brass wind instruments such as trumpets and horns is called the brass.
you can refer to the most senior members of an army as the brass; an informal use.

پیشنهاد کاربران

brass 3 ( n ) =a flat piece of brass with words or a picture on it, attached to the floor or wall of a church in memory of sb who has died, e. g. a memorial brass.
brass
brass 2 ( n ) =the musical instruments made of metal, such as trumpets or French horns, that form a band or section of an orchestra; the people who play them
brass
brass 1 ( n ) ( br�s ) =a bright yellow metal made by mixing copper and zinc; objects made of brass
brass
1 -
high - ranking officers in an organization, esp. the military
مقامات سطح بالای یک سازمان، بویژه در حوزه نظامی ( افسران عالیرتبه )
The Pentagon brass went along with the plan but they were not happy about it
...
[مشاهده متن کامل]

Prigozhin has repeatedly condemned Russia's Defense Ministry during his troops' fight for the Ukrainian city of Bakhmut, accusing top brass of neglecting Wagner's ammunition needs
2 -
money
پول
“I don’t have any brass on me right now”
"He’s got plenty of brass in the bank"

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/brass?q=brass • https://idiomorigins.org/origin/brass
1 - کارمندان عالیرتبه
رده بالا، درجه بالا
سازهای برنجی ( مثل شیپور ، ترومبون )
( فلز ) برنج
مثال: brass rods
میله های برنجی

بپرس