brash

/ˈbræʃ//bræʃ/

معنی: خس، گستاخ، متهور، بی شرم، عجول و بی پروا، بی حیا
معانی دیگر: زود شکن (مانند برخی چوب ها)، ترد، عجول، پر شتاب، بی محابا، شورتی، (به طور ناخوشایند) بی باک، پررو، پر مدعا، رجوع شود به: pyrosis، خرده ی هر چیز (مثلا خرده سنگ یا خرده یخ)، خردیزه، پاره، گستا

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: brasher, brashest
مشتقات: brashly (adv.), brashness (n.)
(1) تعریف: rudely self-assertive; bold; impudent.
متضاد: meek
مشابه: bold, brazen, forward, impudent, insolent, obtrusive

- Show confidence during your job interview but avoid appearing brash.
[ترجمه شاهین شاهی] اعتماد به نفس خود را در طی مصاحبه شغلی خود نشان دهید، اما از گستاخی کردن بپرهیزید
|
[ترجمه گوگل] در طول مصاحبه شغلی خود اعتماد به نفس خود را نشان دهید اما از ظاهر گستاخی خودداری کنید
[ترجمه ترگمان] اعتماد به نفس خود را در طی مصاحبه شغلی خود نشان دهید، اما از ظاهر شدن خود اجتناب کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: hasty and reckless; rash; impetuous.
متضاد: gingerly
مشابه: impetuous, precipitate, rash, reckless

- She worried that her son's brash decision would get him into trouble.
[ترجمه آذر] او نگران بود که تصمیم بی محابای پسرش ، او را به دردسر بیاندازد
|
[ترجمه گوگل] او نگران بود که تصمیم جسورانه پسرش او را به دردسر بیاندازد
[ترجمه ترگمان] او نگران بود که این تصمیم عاقلانه پسرش او را به دردسر می انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Brash noisy journalists were crowding around the ambassador.
[ترجمه اردوان رفیعی] خبرنگاران گستاخ و پر سر و صدا اطراف سفیر ازدحام کرده بودند.
|
[ترجمه گوگل]روزنامه نگاران پر سر و صدا در اطراف سفیر ازدحام کردند
[ترجمه ترگمان]خبرنگاران پر سر و صدا در اطراف سفیر جمع شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. His brash answers annoyed the interviewers.
[ترجمه شاهین شاهی] پاسخ های جسورانه اوموجب دلخوری مصاحبه کنندگان شد
|
[ترجمه گوگل]پاسخ های گستاخانه او مصاحبه کنندگان را آزار می داد
[ترجمه ترگمان]پاسخ های گستاخانه او interviewers را آزرده ساخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. On stage she seems hard, brash and uncompromising.
[ترجمه شاهین شاهی] روی صحنه، محکم، جسور و سازش ناپذیر به نظر می رسد
|
[ترجمه گوگل]او روی صحنه سخت، گستاخ و سازش ناپذیر به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان]بر روی صحنه، به نظر سخت، گستاخ و سازش ناپذیر به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Don't you think that suit's a bit brash for a funeral?
[ترجمه Fargol] ایا شما فکر نمی کنید این کت و شلوار یه زره جلف است برای مراسم تشییع جنازه؟
|
[ترجمه گوگل]آیا فکر نمی کنید آن کت و شلوار برای مراسم تشییع جنازه کمی گستاخانه است؟
[ترجمه ترگمان]فکر نمی کنی که این کت و شلوار واسه تشییع جنازه یه ذره brash؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He scares people away by being so brash.
[ترجمه Afshin] او با پررویی و گستاخیش مردم را از خود دور می کرد
|
[ترجمه شاهین شاهی] او بخاطر گستاخی زیادش مردم را از خود میراند
|
[ترجمه گوگل]او با گستاخی مردم را می ترساند
[ترجمه ترگمان]او مردم را با این همه brash می ترساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The painting was bold, brash, and modern.
[ترجمه شاهین شاهی] نقاشی بی پرده و جسورانه و مدرنی بود
|
[ترجمه گوگل]نقاشی جسورانه، جسورانه و مدرن بود
[ترجمه ترگمان]نقاشی جسورانه، گستاخانه، و مدرن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It was real gold but it still looked brash and cheap.
[ترجمه گوگل]طلای واقعی بود اما هنوز هم بی‌عیب و ارزان به نظر می‌رسید
[ترجمه ترگمان]طلای واقعی بود، اما هنوز هم brash و ارزان می نمود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. That brash boy has been careless enough to prang up his girlfriend.
[ترجمه گوگل]آن پسر گستاخ به اندازه کافی بی توجه بوده که دوست دخترش را به سخره بگیرد
[ترجمه ترگمان]اون پسر شنگول به اندازه کافی بی دقتی کرده که یه تصادف با دوست دخترش انجام بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Beneath his brash exterior, he's still a little boy inside.
[ترجمه فروغ] زیرظاهر گستاخانه اش ، در درون هنوز یک پسر کوچولوست
|
[ترجمه گوگل]در زیر ظاهر بی‌رحمانه‌اش، او هنوز یک پسر کوچک است
[ترجمه ترگمان]زیر ظاهر brash، هنوز هم پسر کوچکی در داخل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He was wearing a rather brash tie.
[ترجمه گوگل]او یک کراوات نسبتاً عجولانه بسته بود
[ترجمه ترگمان]کراوات نسبتا brash پوشیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We could not carry out that brash plan.
[ترجمه گوگل]ما نمی‌توانستیم آن نقشه واهی را اجرا کنیم
[ترجمه ترگمان]ما نمی توانستیم آن نقشه brash را اجرا کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It s brash, fast, slickly arranged big-band music that hits the accents with deft conviction.
[ترجمه گوگل]این یک موسیقی بیگ باند بی پروا، سریع و منظم است که لهجه ها را با قاطعیت ماهرانه ای نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]بی brash، سریع، slickly موسیقی بزرگ را ترتیب داده بود که با اعتقاد زیرکانه به لهجه the گوش می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. In 196 however, after two mediocre seasons, a brash new chairman, John Ireland, suddenly sacked him.
[ترجمه گوگل]با این حال، در سال 196، پس از دو فصل متوسط، یک رئیس جدید گستاخانه، جان ایرلند، ناگهان او را اخراج کرد
[ترجمه ترگمان]اما در سال ۱۹۶، بعد از دو فصل متوسط، یک رئیس جدید جدید، جان ایرلند، ناگهان او را اخراج کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It was gawky, hesitant, and brash.
[ترجمه گوگل]بداخلاق، مردد و گستاخ بود
[ترجمه ترگمان]It، مردد، و بی پروا بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The hotel bar was full of brash, noisy journalists.
[ترجمه گوگل]بار هتل مملو از روزنامه نگاران گستاخ و پر سر و صدا بود
[ترجمه ترگمان]بار هتل پر از روزنامه نگاران جنجالی و پر سر و صدا بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خس (اسم)
brash, straw, lettuce, brush, hilding, brushwood, scobs, hangdog, stinkard

گستاخ (صفت)
indecent, wanton, presumptuous, rude, perky, bold, forward, insolent, impudent, unshaped, unshapen, arrogant, presumptive, brash, unabashed, immodest, barefaced, flippant, malapert, cheeky, pert, impertinent, bold-faced, jaunty, flip, tumorous, lippy, peart, venturous

متهور (صفت)
audacious, brave, bold, daring, hardy, intrepid, brash, go-ahead, venturesome, venturous, temerarious

بی شرم (صفت)
audacious, brassy, brash, brazen, shameless, unabashed, immodest, barefaced, malapert, brazen-faced

عجول و بی پروا (صفت)
brash

بی حیا (صفت)
indecent, brash, shameless

انگلیسی به انگلیسی

• garbage, rubbish
rash, hasty; impudent; bold, reckless
if someone's behaviour is brash, they are being too confident and aggressive.

پیشنهاد کاربران

این کلمه هم میتونه اسم باشه هم صفت
دارای بار معنایی منفی هست
معنی:
( انسان ) گستاخ ، پررو
در انگلیسی بریتانیایی:👇🏻
( مکان ) بیش از حد شلوغ
( شی، لباس و . . ) بیش از حد براق و روشن
منبع :کتاب ۱۱۰۰کلمه
جسور
( مکان، ساختمان ) مجلل
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : _
اسم ( noun ) : brashness
صفت ( adjective ) : brash
قید ( adverb ) : brashly
۱_جلف، پر زرق و برقی
۲_گستاخ
بی پروا ( که به تصمیمات بد می انجامد )
گستاخ، پررو، اوزلی بشر ( به ترکی )
سلیطه؟؟
Cheeky, irreverent, bold, confident but aggressive
The prime ministe's brashly improvisational standards
( صفت ) به دو معنا می تواند بکار رود: 1 - گستاخ، 2 - ( برای لباس ) زیادی روشن یا رنگارنگ
در مورد لباس خیلی روشن بودن.
Too bright and coloful
a brash building, place, or object attracts attention by being very colourful, large, exciting etc

بپرس