branded

/ˈbrænd//brænd/

داغ، داغ ودرفش، نشان، انگ، نیمسوز، اتشپاره، جور، جنس، نوع، مارک، علامت، رقم، (مجازا) لکه بدنامی، (درشعر) داغ کردن، داغ زدن، (مجازا) خاطرنشان کردن، لکه دار کردن

جمله های نمونه

1. he was branded as a spy
به او تهمت جاسوسی زدند.

2. that scene was forever branded in her mind
آن صحنه برای همیشه در خاطرش نقش بست.

3. They branded her a coward for informing on her colleagues during the interrogation.
[ترجمه گوگل]آنها او را به دلیل اطلاع رسانی به همکارانش در بازجویی، ترسو خواندند
[ترجمه ترگمان]آن ها او را به خاطر اطلاع دادن از همکارانش در طی بازجویی به یک بزدل برچسب زدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He was branded an unfeeling bully.
[ترجمه گوگل]او را یک قلدر بی احساس نامیدند
[ترجمه ترگمان] اون یه قلدر بی احساس بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. From then on he was branded as traitor.
[ترجمه گوگل]از آن به بعد او را به عنوان خائن معرفی کردند
[ترجمه ترگمان]از آن زمان به بعد او را خائن خطاب می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The cowboys branded a hundred calves in the roundup.
[ترجمه گوگل]کابوی ها در جمع صد گوساله را علامت گذاری کردند
[ترجمه ترگمان]کابوی ها صد گوساله را برای جمع آوری اعانه جمع کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. His unhappy childhood has branded him for life.
[ترجمه گوگل]کودکی ناخوشایند او را برای زندگی نامگذاری کرده است
[ترجمه ترگمان]دوران کودکی ناخوشایند او را به خاطر زندگی داغ کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The press branded him a liar.
[ترجمه گوگل]مطبوعات او را دروغگو معرفی کردند
[ترجمه ترگمان]مطبوعات او را دروغ گو خطاب می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Her criminal record branded her for life.
[ترجمه گوگل]سابقه جنایی او او را مادام العمر نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]سابقه جنایی او برای زندگی او را داغ کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He was branded a coward in some newspapers.
[ترجمه گوگل]در برخی روزنامه ها او را ترسو می خواندند
[ترجمه ترگمان]او را در برخی روزنامه ها به عنوان بزدل برچسب زده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Prison has branded him for life.
[ترجمه گوگل]زندان او را مادام العمر کرده است
[ترجمه ترگمان]زندان او را به خاطر زندگی داغ کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The newspapers have branded the rebel MP disloyal.
[ترجمه گوگل]روزنامه ها نماینده شورشی را بی وفا معرفی کرده اند
[ترجمه ترگمان]روزنامه ها نام نماینده شورشیان خائن را خائن نامیده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Stealing that money has branded Jim for life - no-one will trust him again.
[ترجمه گوگل]دزدیدن آن پول، جیم را مادام العمر نشان داده است - هیچ کس دوباره به او اعتماد نخواهد کرد
[ترجمه ترگمان]دزدیدن آن پول جیم را به خاطر زندگی بدنام می کند - هیچ کس دوباره به او اعتماد نخواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The company has been branded racist by some of its own staff.
[ترجمه گوگل]این شرکت توسط برخی از کارکنان خود نژادپرست خوانده شده است
[ترجمه ترگمان]این شرکت توسط برخی از کارکنان خود نژاد پرست خوانده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The experiences of his unhappy childhood are branded on his memory.
[ترجمه گوگل]تجربیات دوران کودکی ناخوشایند او در حافظه او نقش بسته است
[ترجمه ترگمان]تجارب دوران کودکی ناخوشایند او بر حافظه وی اثر گذاشته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• marked, burned with a brand; singled out, disgraced
a branded product is one which is made by a well-known manufacturer and has the manufacturer's label on it.

پیشنهاد کاربران

خاص
به رسمیت شناختن: to be officially branded
مارک دار به انگلیسی میشه designer و استفاده از کلمه branded به جای آن صحیح نیست.
Her designer clothes were from the pages of a glossy fashion magazine. ( Longman )
لباس های مارک دار او از صفحات یک مجله مد پرزرق و برق بود.
برند شده، برند دار، مارک دار
شناخته شده ( در بازاریابی )
معروف

بپرس