brake

/ˈbreɪk//breɪk/

معنی: بیشه، درختستان، ترمز، ترمز کردن
معانی دیگر: (گیاه شناسی) سرخس زبر (جنس pteris تیره ی polypodiaceae)، لگام، کندساز، وایستانک، وایستادن، وایستاندن، هرچیز مخل یا کند کننده، کند کردن، (زدن کنف و کتان) شانه، کلوخ شکن، چنگک کلوخ شکن، (مکانیک) دسته، اهرم، (فلزکاری) دستگاهی که با آن حاشیه ی ورق آهن را کج می کنند یا تو می گذارند، (مهجور) رجوع شود به: the rack، بته زار، جای پوشیده از بته و درختچه، (قدیمی) زمان گذشته ی فعل: break، عایق، مانع

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a device for slowing or stopping the motion of a vehicle, wheel, or the like, esp. by friction.
مشابه: drag, restraint

- When I saw the deer in the road, I slammed on the brake.
[ترجمه niki] وقتی آهو را در جاده دیدم، روی ترمز فشار اوردم
|
[ترجمه حسین] وقتی گوزن را در جاده دیدم بر روی ترمز فشار دادم
|
[ترجمه محمود مجتبی پور] به محض دیدن گوزن پا را گذاشتن روی ترمز.
|
[ترجمه گوگل] وقتی آهو را در جاده دیدم به شدت روی ترمز زدم
[ترجمه ترگمان] وقتی گوزن را در جاده دیدم، ترمز کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: anything that tends to slow or stop motion or action.
مترادف: check, constraint, curb, restraint
مشابه: control, drag, hindrance, obstacle, rein

- Her look of skepticism was a brake on my enthusiasm.
[ترجمه توماج محمدزاده] نگاه بدبینانه و شک و تردید او مانع و سدی بر ذوق و اشتیاق ام بود .
|
[ترجمه گوگل] نگاه بدبینانه او ترمزی برای اشتیاق من بود
[ترجمه ترگمان] شک و تردید او یک ترمز با شور و شوق من بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: brakes, braking, braked
• : تعریف: to cause to slow down or stop with or as if with a brake.
مترادف: halt, slow, stop
مشابه: arrest, curb, delay, hinder, impede, limit, restrain, retard

- He couldn't brake the heavy truck quickly enough to avoid hitting the car.
[ترجمه .Siyavashgh] او نتوانست ماشین سنگین را در زمان کافی ( بموقع ) متوقف کندتا از برخورد با ماشین جلویی جلوگیری کند
|
[ترجمه گوگل] او نتوانست آنقدر سریع کامیون سنگین را ترمز کند تا از برخورد با ماشین جلوگیری کند
[ترجمه ترگمان] او نمی توانست کامیون سنگین را به سرعت متوقف کند تا از برخورد با اتومبیل خودداری کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: brakeless (adj.)
(1) تعریف: to apply or operate the brake on a vehicle.

- You shouldn't brake hard when you're driving on snow.
[ترجمه گوگل] وقتی روی برف رانندگی می کنید، نباید شدید ترمز کنید
[ترجمه ترگمان] وقتی داری روی برف رانندگی می کنی نباید ترمز کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The driver braked suddenly and the passenger was thrown forward.
[ترجمه گوگل] راننده ناگهان ترمز کرد و مسافر به جلو پرتاب شد
[ترجمه ترگمان] راننده ناگهان ترمز کرد و مسافر به جلو پرتاب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to slow down or stop when a brake is applied.
مترادف: halt, slow, stop

- A railroad train cannot stop suddenly because it takes some time for it to brake.
[ترجمه گوگل] قطار راه‌آهن نمی‌تواند ناگهان متوقف شود، زیرا مدتی طول می‌کشد تا ترمز کند
[ترجمه ترگمان] یک قطار راه آهن نمی تواند ناگهان متوقف شود چون مدتی طول می کشد تا ترمز کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: an area densely overgrown with shrubs, brambles, or the like; thicket.
مترادف: thicket, underbrush
مشابه: brambles, shrubs
اسم ( noun )
• : تعریف: any of various large coarse ferns, esp. bracken.

جمله های نمونه

1. brake a car
ترمز اتومبیل گرفتن

2. brake fluid
روغن ترمز

3. brake lining
لنت ترمز

4. brake pedal
پدال ترمز

5. brake shoe
کفشک ترمز

6. brake shoes contact the inside diameter of the drum
کفشک ترمز با درون کاسه ی ترمز در تماس در می آید.

7. air brake
ترمز بادی

8. drum brake
ترمز کاسه ای

9. emergency brake
ترمز اضطراری،ترمز ناگهانه

10. foot brake
ترمز پایی

11. hand brake
ترمز دستی

12. hydraulic brake
ترمز روغنی

13. hydraulic brake
ترمز روغنی هیدرولیک

14. my brake doesn't work well
ترمز (ماشین) من خوب کار نمی کند.

15. a pump brake
دسته ی (اهرم) تلمبه

16. put the brake on!
ترمز بگیر!

17. ride the brake (or the clutch)
پا را نیمه کاره روی ترمز (یا پدال کلاچ) گذاشتن

18. outmoded agricultural practices brake progress
روش های کهنه ی کشاورزی پیشرفت را کند می کند.

19. to put the brake on
ترمز کردن،ترمز گرفتن

20. he slammed on the brake
سخت ترمز کرد.

21. to step on the brake
ترمز گرفتن (پا روی ترمز گذاشتن)

22. the mechanic's failure to adjust the brake
کوتاهی مکانیک در میزان کردن ترمز

23. The Government is determined to put a brake on public spending.
[ترجمه گوگل]دولت مصمم است که مخارج عمومی را ترمز کند
[ترجمه ترگمان]دولت مصمم است که در هزینه های عمومی ترمز کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. He suddenly stepped on the brake and the car stopped at once.
[ترجمه گوگل]ناگهان پا روی ترمز گذاشت و ماشین یک دفعه ایستاد
[ترجمه ترگمان]ناگهان ترمز کرد و اتومبیل فورا متوقف شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. High interest rates are a brake on the economy.
[ترجمه گوگل]نرخ بهره بالا ترمزی برای اقتصاد است
[ترجمه ترگمان]نرخ سود بالا یک ترمز در اقتصاد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. The driver jammed his foot on the brake.
[ترجمه گوگل]راننده پایش را روی ترمز گیر کرد
[ترجمه ترگمان]راننده پایش را روی ترمز فشار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. He pressed hard on the brake but nothing happened.
[ترجمه a.] او ترمز را به سختی فشار میدهد اما اتفاقی نمیافتد
|
[ترجمه امیررضا فرهید] او ترمز را محکم فشار می دهد ولی اتفاقی نمی افتد
|
[ترجمه گوگل]به شدت روی ترمز فشار داد اما هیچ اتفاقی نیفتاد
[ترجمه ترگمان]او به تندی ترمز کرد، اما هیچ اتفاقی نیافتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. Don't forgot to put the brake on.
[ترجمه گوگل]ترمز را فراموش نکنید
[ترجمه ترگمان]یادم رفت ترمز کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. The brake warning light came on.
[ترجمه گوگل]چراغ هشدار ترمز روشن شد
[ترجمه ترگمان]چراغ راهنما روشن شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. She had to brake hard to avoid running into the car in front.
[ترجمه هادی حسینی] او مجبور شد برای جلوگیری از برخورد به ماشین جلویی، محکم ترمز کند.
|
[ترجمه گوگل]برای جلوگیری از برخورد با ماشین جلویی مجبور شد به شدت ترمز کند
[ترجمه ترگمان]او مجبور بود به سختی ترمز کند تا از دویدن در اتومبیل خودداری کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بیشه (اسم)
forest, wood, bosk, grove, thicket, glade, bosquet, bosket, brake, coppice, brushwood, holt, shaw

درختستان (اسم)
wood, tope, grove, glade, bosquet, bosket, woodland, brake, shaw

ترمز (اسم)
clog, brake, stopcock

ترمز کردن (فعل)
brake, skid

تخصصی

[مهندسی گاز] ترمز، ترمزکردن
[نساجی] ترمز - اهرم کمانی - وسیله کشیدگی نخ

انگلیسی به انگلیسی

• device which is used to slow or stop a vehicle; thicket; type of fern; carriage
stop a vehicle, slow down a vehicle
a vehicle's brakes are devices that make it go slower or stop.
when the driver of a vehicle brakes, or when the vehicle brakes, the driver makes the vehicle slow down or stop by using the brakes.

پیشنهاد کاربران

در روانشناسی، بازداری
بیشه - درختستان
معنی دیگر: ترمزیا ترمز کردن
Brake : ترمز
Break : شکستن ، خراب کردن ، استراحت ، شکاف
brake ( n ) ( breɪk ) =a device for slowing or stopping a vehicle
brake
🚲 بخش های مختلف دوچرخه به انگلیسی:
✅ tire / tyre = چرخ
✅️ hub = توپی چرخ
✅️ spoke = پره چرخ، میله چرخ، اسپوک
✅️ brake = ترمز
✅️ brake lever = دسته ترمز
✅️ brake cable = سیم ترمز
...
[مشاهده متن کامل]

✅️ handlebar = دسته دوچرخه
✅️ saddle = زین
✅️ seatpost = میله ای که زین روی آن سوار است
✅️ gear = دنده
✅️ chain = زنجیر
✅️ chain ring / chain wheel = حلقه زنجیر
✅️ pedal = پدال
✅️ valve = سوپاپ تلمبه
✅️ rim = طوقه، رینگ تایر

brake
ترمز
پدال ترمز ماشین
ترمز کردن
پیشه
ترمز
The part of a vehicle that makes it go slower or stop
پرس برک ( press brake ) دستگاهی است که ورق های فلزی را خم، تا و یا فرم می دهد.
نوعی وسیله نقلیه که ارام حرکت میکند
To make sth slowly.
ترمز ماشین

سلام, خسته نباشید.
تو قسمت معنی تخصصی Brake Horse Power به اشتباه قدرت ترمز تعریف شده, معنی درسش قدرت موتور مربوط به وسایل نقلیه دوچرخ مثل موتور سیکلت هست.
BHP ( Brake Horse Power ) is the common rating that we consider while measuring the power of a bike. Technically it is the maximum power produced before it is delivered to the drive train. Torque is the turning effect produced by the engine. Peak Torque is available in lower RPM's.
...
[مشاهده متن کامل]

https://mechanics. stackexchange. com/questions/8057/what - is - the - meaning - of - bhp - and - torque - in - bikes - or - cars

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس