bracelet

/ˈbreɪslət//ˈbreɪslɪt/

معنی: بازوبند، النگو، دست بند
معانی دیگر: یاره

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: braceleted (adj.)
• : تعریف: a band or chain worn around the wrist or arm as an ornament.
مترادف: wristlet
مشابه: bangle

جمله های نمونه

1. the snap of a bracelet
گیره ی دستبند

2. A gold bracelet dangled from his left wrist.
[ترجمه shahab] او یک دستبند طلا از مچ دست چپ خود آویخته بود
|
[ترجمه Motahareh] او یک دستبند طلا از مچ دست چپ خود آویزان کرده بود
|
[ترجمه گوگل]یک دستبند طلا از مچ دست چپش آویزان بود
[ترجمه ترگمان]یک دست بند طلایی از مچ دست چپش آویزان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She clasped a bracelet round her wrist.
[ترجمه گوگل]دستبند را دور مچش بست
[ترجمه ترگمان]او یک دست بند را دور مچ او حلقه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Her bracelet was set with emeralds.
[ترجمه Motahareh] دستبند او با زمرد ها تزئین شده بود
|
[ترجمه گوگل]دستبند او با زمرد ست شده بود
[ترجمه ترگمان] دست بند اون با زمرد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The diamond bracelet is very beautiful.
[ترجمه Jungkook] دستبند الماس بسیار زیباست
|
[ترجمه گوگل]دستبند الماس بسیار زیباست
[ترجمه ترگمان] دست بند الماس خیلی زیباست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The bracelet was engraved with his name and date of birth.
[ترجمه گوگل]روی دستبند نام و تاریخ تولد او حک شده بود
[ترجمه ترگمان]دست بند به نام و تاریخ تولد او حک شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. When Mary broke her bracelet, she was at the point of tears.
[ترجمه گوگل]وقتی مریم دستبندش را شکست، در حد اشک بود
[ترجمه ترگمان]وقتی مری bracelet را شکست، او در آستانه گریستن قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He wore a copper bracelet on his wrist.
[ترجمه گوگل]او یک دستبند مسی به مچ دستش بسته بود
[ترجمه ترگمان]اون یه دست بند مس روی مچش داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She left her gold bracelet as a pledge.
[ترجمه گوگل]او دستبند طلای خود را به عنوان گرو گذاشت
[ترجمه ترگمان] اون دست بند طلایی رو به عنوان گروگان جا گذاشته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The bracelet was so tight that it started to chafe .
[ترجمه گوگل]دستبند آنقدر تنگ بود که شروع به ژولیدن کرد
[ترجمه ترگمان]دست بند انقدر محکم بود که شروع به تحریک کردن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She has a gold bracelet that was beset with jewels.
[ترجمه گوگل]او یک دستبند طلا دارد که با جواهرات محصور شده بود
[ترجمه ترگمان]یه دست بند طلا داره که با جواهرات احاطه شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He picked the bracelet up for me.
[ترجمه گوگل]او دستبند را برای من برداشت
[ترجمه ترگمان]اون دست بند رو برای من انتخاب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I'd like you to take this bracelet as a gift.
[ترجمه گوگل]دوست دارم این دستبند را هدیه بگیرید
[ترجمه ترگمان]ازت میخوام این دست بند رو به عنوان هدیه بگیری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Gold charms dangled from her bracelet.
[ترجمه گوگل]طلسم های طلایی از دستبندش آویزان بود
[ترجمه ترگمان]زیبایی طلا از bracelet آویزان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She clasped the bracelet around her wrist.
[ترجمه گوگل]دستبند را دور مچش بست
[ترجمه ترگمان]او دست بند را دور مچ او حلقه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بازوبند (اسم)
armlet, bracelet, wristlet

النگو (اسم)
bracelet, wristlet, wristband, bangle

دست بند (اسم)
shackle, bracelet, wristlet, wristband, cuff, manacle

انگلیسی به انگلیسی

• piece of jewelry worn around the wrist
a bracelet is a chain or band that you wear round your wrist.

پیشنهاد کاربران

دستبند
bracelet ( n ) ( breɪslət ) =a piece of jewelry worn around the wrist or arm
bracelet
دستبند طالا یا نوعی النگوه

دستبند ( که دست مجرم زده می شود )
دستبند
موچ بند

بپرس