bounty

/ˈbaʊnti//ˈbaʊnti/

معنی: وفور، شهامت، انعام، بخشش، اعانه، سخاوت، بخشندگی، ازادمنشی
معانی دیگر: گشاده دستی، کرامت، خیر و برکت، هدیه، ارمغان، موهبت، جایزه (به ویژه جایزه ی نقدی که به دستگیر کنندگان جنایتکاران و یا کشندگان حیوانات مضر یا خطرناک داده می شد)، کله گرگی، بخشایندگی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: bounties
(1) تعریف: the quality of giving in abundance; generosity.
مترادف: generosity, liberality, munificence
مشابه: beneficence, largess, magnanimity, philanthropy

- They were grateful for the bounty of their benefactor.
[ترجمه گوگل] آنها از فضل نیکوکار خود سپاسگزار بودند
[ترجمه ترگمان] آنان از این ولی نعمت خود سپاسگزار بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: something given generously.
مترادف: gift, largess, liberality
مشابه: benefaction, contribution, donation, favor, philanthropy, present

- We marveled at nature's bounty.
[ترجمه گوگل] ما از نعمت طبیعت شگفت زده شدیم
[ترجمه ترگمان] ما از نعمت طبیعت لذت بردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They thanked God for the bounty they receive each day.
[ترجمه گوگل] آنها خدا را به خاطر فضلی که هر روز دریافت می کنند شکر می کردند
[ترجمه ترگمان] آن ها از خداوند به خاطر bounty که هر روز دریافت می کنند، تشکر کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a reward or payment, esp. offered by a government for apprehending outlaws or for killing certain kinds of wild animals.
مترادف: reward
مشابه: bonus, recompense, remuneration

- He captured the outlaw and returned to collect his bounty.
[ترجمه گوگل] او یاغی را دستگیر کرد و برای گرفتن فضل خود بازگشت
[ترجمه ترگمان] او یاغی را دستگیر کرد و برای جمع آوری اعانه برگشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. colonel fard's bounty was well-known
گشاده دستی سرهنگ فرد زبانزد همه بود.

2. the various bounty of nature
نعمت چندگونه ی طبیعت

3. there is a bounty on his head
برای دستگیری او (زنده یا مرده) جایزه تعیین شده است.

4. A bounty of $10 000 has been offered for the capture of his murderer.
[ترجمه گوگل]برای دستگیری قاتل او 10000 دلار جایزه تعیین شده است
[ترجمه ترگمان]جایزه ای به مبلغ ۱۰۰۰۰ دلار برای دستگیری قاتل او پیشنهاد شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The government has placed a bounty on the heads of many of its opponents.
[ترجمه گوگل]دولت بر سر بسیاری از مخالفان خود جایزه گذاشته است
[ترجمه ترگمان]دولت جایزه ای را بر سر بسیاری از مخالفان خود قرار داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The charity is totally dependent on the Church's bounty.
[ترجمه مریم سالک زمانی] بخشش های کلیسا این خیریه را سرپا نگه داشته است.
|
[ترجمه گوگل]خیریه کاملاً به فضل کلیسا وابسته است
[ترجمه ترگمان]این موسسه خیریه به لطف و بخشش کلیسا کاملا وابسته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. In effect, a national bounty was promised for the capture of fugitive blacks.
[ترجمه گوگل]در واقع، برای دستگیری سیاهان فراری وعده جایزه ملی داده شد
[ترجمه ترگمان]در واقع، یک جایزه ملی برای دستگیری سیاهان فراری داده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It's the bounty hunters you've got to be wary of.
[ترجمه گوگل]این شکارچیان جایزه هستند که باید مراقب آنها باشید
[ترجمه ترگمان]این bounty که باید مراقب خودت باشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Yes, I was selective in the midst of bounty, grasping, even, at who or what I loved most.
[ترجمه گوگل]بله، من در میان انعام انتخاب می‌کردم، حتی می‌دانستم چه کسی یا چه چیزی را بیشتر دوست دارم
[ترجمه ترگمان]بله، من در میان موجوداتی که بیش از همه دوست داشتم، خود را گزیده بودم، حتی به کسی که بیش از همه دوستش داشتم، دست و پنجه نرم می کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The potential bounty lies in a slice of the public airwaves designated to be the home of advanced, digital television.
[ترجمه گوگل]نعمت بالقوه در بخشی از امواج عمومی است که به عنوان خانه تلویزیون دیجیتال پیشرفته تعیین شده است
[ترجمه ترگمان]این جایزه نهفته در یک برش از امواج عمومی قرار دارد که قرار است به عنوان خانه پیشرفته و دیجیتالی ساخته شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. This is where the present bounty hunter story has become confused.
[ترجمه گوگل]اینجاست که داستان فعلی شکارچی جایزه گیج شده است
[ترجمه ترگمان]این جا جایی است که داستان شکارچی در حال حاضر گیج شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Rabbits were part of their bounty; this classic preparation can be prepared with wild or domestic rabbit.
[ترجمه گوگل]خرگوش ها بخشی از فضل آنها بودند این آماده سازی کلاسیک را می توان با خرگوش وحشی یا اهلی تهیه کرد
[ترجمه ترگمان]خرگوش ها بخشی از bounty بودند؛ این آمادگی کلاسیک برای آماده شدن با یک خرگوش خانگی ساخته شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It'sthis seasonal bounty to which the Eleonora's breeding cycle is geared, and the falcons harvest it in abundance.
[ترجمه گوگل]این نعمت فصلی است که چرخه پرورش الئونورا به آن اختصاص دارد و شاهین ها آن را به وفور برداشت می کنند
[ترجمه ترگمان]این bounty فصلی است که which breeding Eleonora geared، و شاهین ها نیز به وفور آن را برداشت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She didn't mention the big bounty for each head delivered.
[ترجمه گوگل]او به پاداش بزرگ برای هر سر تحویل اشاره نکرد
[ترجمه ترگمان]او اشاره ای به جایزه بزرگ برای هر یک از آن ها نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. They paid a $ 5 bounty for dogs.
[ترجمه مریم سالک زمانی] پاداش پنج دلاری بابت سگ ها پرداختند.
|
[ترجمه گوگل]آنها 5 دلار جایزه برای سگ ها پرداخت کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها ۵ جایزه برای سگ ها پرداخت کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

وفور (اسم)
abundance, affluence, profusion, wealth, bounty, exuberance, luxuriance, plenitude, lavishness, plurality, pluralism, opulence, plentitude, rout, superabundance

شهامت (اسم)
bounty, animosity, pluck, dare, daring

انعام (اسم)
bounty, gratuity, tip, award, prize, bonus, reward, premium, baksheesh, largess, service charge, pourboire

بخشش (اسم)
release, present, profusion, forgiveness, remission, remittal, bounty, tip, grant, grace, boon, pardon, gift, generosity, mercy, baksheesh, bakshish, benefaction, beneficence, bestowal, munificence, largess, pity

اعانه (اسم)
bounty, benefit, contribution, relief, handout, subsidy, subvention

سخاوت (اسم)
bounty, generosity, liberality, munificence, largess

بخشندگی (اسم)
bounty, grace, munificence, clemency

ازادمنشی (اسم)
bounty, toleration

انگلیسی به انگلیسی

• generosity; money given as reward (often for the execution or capture of a wanted criminal)
someone's bounty is their generosity in giving something; a literary word.
bounty is also something provided in large amounts; a literary word.

پیشنهاد کاربران

[اصطلاح تخصصی ارزهای دیجیتال]
جایزه
جایزه، پاداشی است که کاربران برای انجام وظایف محول شده توسط یک بلاکچین یا پروژه دریافت می کنند.
بزرگی
جایزه ای که برای دستگیری یا کشتن یک فرد یا افراد خلافکار گزاشته میشود.
پاداش
جایزه , مژدگانی ؛ سخاوت , بخشندگی
– He captured the outlaw and returned to collect his bounty
– a bounty of $10, 000 has been offered for the capture of his murderer
– The charity is totally dependent on the Church's bounty
– They thanked God for the bounty they receive each day
He's not a monster that would have a 9milion on his head.
اون هیولایی نیست که بخواد ۹میلیون سرش جایزه باشه
۱ ) مژدگانی و جایزه ای که برای کشتن یا دستگیر کردن کسی میذاشتن.
۲ ) سخاوت و بخشندگی
وفور نعمت
مژدگانی
موهبت

بپرس