bounden

/ˈbaʊndən//ˈbaʊndən/

معنی: مقید، ضروری، در اسارت
معانی دیگر: اجباری، الزام آور، (قدیمی) ملزم، مجبور، دارای تعهد قانونی، مدیون، باقید وبند بسته شده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: required by law or as if by law; obligatory.

- It's your bounden duty to report such a crime.
[ترجمه گوگل] این وظیفه شماست که چنین جنایتی را گزارش دهید
[ترجمه ترگمان] تنها وظیفه شما این است که چنین جنایتی را گزارش کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. everyone's bounden duty
وظیفه ی قانونی هر کس

2. It is a bounden duty for a soldier to be subjected to the orders.
[ترجمه گوگل]این یک وظیفه است که یک سرباز تابع دستورات باشد
[ترجمه ترگمان]این تنها وظیفه یک سرباز است که در معرض دستورها قرار گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. We have a bounden duty to respond to this call for help.
[ترجمه گوگل]ما وظیفه داریم به این فراخوان برای کمک پاسخ دهیم
[ترجمه ترگمان]ما تنها وظیفه داریم که به این درخواست کمک کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She felt that it was her bounden duty to tell the police about the incident.
[ترجمه گوگل]او احساس می‌کرد که وظیفه‌اش این است که ماجرا را به پلیس بگوید
[ترجمه ترگمان]تنها وظیفه او این بود که به پلیس درباره حادثه بگوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He felt it was his bounden duty to tell the police what he knew.
[ترجمه گوگل]او احساس می‌کرد که وظیفه‌اش این است که آنچه را که می‌داند به پلیس بگوید
[ترجمه ترگمان]تنها وظیفه او این بود که به پلیس بگوید که او چه می داند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They all had a bounden responsibility to start negotiations to end the nightmare.
[ترجمه گوگل]همه آنها برای شروع مذاکرات برای پایان دادن به این کابوس مسئولیت مشخصی داشتند
[ترجمه ترگمان]همه آن ها تنها یک مسئولیت برای شروع مذاکرات برای پایان دادن به کابوس بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It was their bounden duty, he said, to keep an account of their incomings and outgoings in money matters.
[ترجمه گوگل]او گفت که وظیفه آنها این بود که در امور پولی، حساب ورودی و خروجی خود را حفظ کنند
[ترجمه ترگمان]گفت تنها وظیفه آن ها این است که حساب of و outgoings را در مسائل مالی نگه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I rest much bounden to you.
[ترجمه گوگل]من خیلی به شما وابسته هستم
[ترجمه ترگمان]من خیلی به شما bounden
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Imparting knowledge and educating people is the teacher bounden duty.
[ترجمه گوگل]اطلاع رسانی و آموزش مردم وظیفه معلم است
[ترجمه ترگمان]دانش Imparting و آموزش مردم تنها وظیفه اوست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Developing rural education is the bounden duty of China as a large agricultural country.
[ترجمه گوگل]توسعه آموزش روستایی وظیفه محدود چین به عنوان یک کشور بزرگ کشاورزی است
[ترجمه ترگمان]توسعه آموزش روستایی تنها وظیفه کشور چین به عنوان یک کشور بزرگ کشاورزی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I'm bounden to him for my success.
[ترجمه گوگل]من به خاطر موفقیتم به او وابسته هستم
[ترجمه ترگمان]من به خاطر موفقیت به او bounden
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It's the teacher's bounden duty to help his students.
[ترجمه گوگل]این وظیفه مسلم معلم است که به دانش آموزانش کمک کند
[ترجمه ترگمان]تنها وظیفه معلم است که به دانش آموزانش کمک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It is our bounden duty to help the disabled.
[ترجمه گوگل]این وظیفه ماست که به معلولان کمک کنیم
[ترجمه ترگمان]تنها وظیفه ما این است که به افراد معلول کمک کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. If she overheard a criminal conversation, it's her bounden duty to report it to the police.
[ترجمه گوگل]اگر او یک مکالمه جنایی را شنید، وظیفه اوست که آن را به پلیس گزارش دهد
[ترجمه ترگمان]تنها وظیفه او این بود که آن را به پلیس گزارش دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مقید (صفت)
bound, tight, pent, constrained, uptight, bound up, chained, bounden

ضروری (صفت)
essential, exigent, indispensable, required, bounden, necessary, needed, urgent, needful, immediate, requisite

در اسارت (صفت)
bounden

انگلیسی به انگلیسی

• conscientious, scrupulous

پیشنهاد کاربران

بپرس