bounded

/ˈbaʊndəd//ˈbaʊndɪd/

معنی: محدود، کراندار
معانی دیگر: کران دار

جمله های نمونه

1. tehran is bounded by mountains on three sides
تهران از سه سو به کوه محدود می شود.

2. after school, the kids bounded towards home
پس از مدرسه کودکان به سوی خانه جست و خیز کردند.

3. a miserable hypochondriac whose interests are bounded by his own imaginary ailments
خود بیمار انگار بیچاره ای که علایق او محدود به بیماری های خیالی خودش است

4. Spain is bounded on the east by Portugal.
[ترجمه گوگل]اسپانیا از شرق به پرتغال محدود می شود
[ترجمه ترگمان]اسپانیا در شرق با پرتغال محدود شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Germany is bounded on the west by France and on the south by Switzerland.
[ترجمه سیروس مرادی فارسانی] آلمان از سمت غرب به فرانسه واز سمت جنوب به سویس محدود شده است.
|
[ترجمه گوگل]آلمان از غرب به فرانسه و از جنوب به سوئیس محدود می شود
[ترجمه ترگمان]آلمان در غرب کشور سوییس و در جنوب کشور سوییس قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The United States is bounded in the south by Mexico and in the north by Canada.
[ترجمه گوگل]ایالات متحده از جنوب به مکزیک و از شمال به کانادا محدود می شود
[ترجمه ترگمان]ایالات متحده در جنوب با مکزیک و در شمال با کانادا محدود شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I bounded up the step and rapped on the door.
[ترجمه گوگل]پله را بستم و به در زدم
[ترجمه ترگمان]از پله ها بالا رفتم و چند ضربه به در زدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The ball struck the wall and bounded back to me.
[ترجمه گوگل]توپ به دیوار برخورد کرد و به سمت من برگشت
[ترجمه ترگمان]گلوله به دیوار اصابت کرد و به طرفم دوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The field was bounded on the left by a wood.
[ترجمه گوگل]مزرعه در سمت چپ با یک جنگل محصور شده بود
[ترجمه ترگمان]زمین از سمت چپ با یک چوب بلند شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Our lives are bounded by work, family and television.
[ترجمه گوگل]زندگی ما با کار، خانواده و تلویزیون محدود شده است
[ترجمه ترگمان]زندگی ما محدود به کار، خانواده و تلویزیون است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. China is bounded on the east by the Yellow Sea.
[ترجمه گوگل]چین از شرق به دریای زرد محدود می شود
[ترجمه ترگمان]چین در شرق با دریای زرد احاطه شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Bounded on the east by Lake Winnebago, the county is traversed by the Wolf and Fox rivers.
[ترجمه گوگل]این شهرستان که از شرق به دریاچه وینباگو محدود می شود، توسط رودخانه های ولف و فاکس می گذرد
[ترجمه ترگمان]این شهرستان در شرق دریاچه Winnebago قرار دارد و از سوی گرگ و رودخانه های فاکس عبور می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He bounded into the room and announced that he was getting married.
[ترجمه گوگل]وارد اتاق شد و اعلام کرد که ازدواج می کند
[ترجمه ترگمان]به اتاق دوید و اعلام کرد که دارد ازدواج می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He cut the ball so that it bounded almost backward.
[ترجمه گوگل]او توپ را طوری برید که تقریباً به عقب بسته شد
[ترجمه ترگمان]گلوله را چنان قطع کرد که تقریبا به عقب پرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Kirgizia is bounded by Uzbekistan, Kazakhstan and Tajikistan.
[ترجمه گوگل]قرقیزستان با ازبکستان، قزاقستان و تاجیکستان همسایه است
[ترجمه ترگمان]Kirgizia محدود به ازبکستان، قزاقستان و تاجیکستان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

محدود (صفت)
definite, adjacent, adjoining, moderate, limited, finite, confined, narrow, bounded, defined, terminate, determinate, limitary, parochial, straightlaced, straitlaced

کراندار (صفت)
bounded

تخصصی

[برق و الکترونیک] کران دار
[ریاضیات] کراندار، محدود، کرانه دار، محصور، پایاندار
[آمار] کراندار

انگلیسی به انگلیسی

• delimited, bordered

پیشنهاد کاربران

مشخص، محدود
معادل: defined, limited
You have bounded efforts تلاشت محدوده، مقدارش مشخصه
انتخاب عقلایی
رفتار عقلایی
a bounded condition
یک شرط مرزی ( در ریاضیات )
مقید، تحدید شده، مهارشده.
فروبسته

بپرس