bound up

/ˈbaʊndˈəp//baʊndʌp/

معنی: جزء لایتجزی، مقید
معانی دیگر: مجبور

جمله های نمونه

1. His death was bound up with the matter.
[ترجمه گوگل]مرگ او با این موضوع مرتبط بود
[ترجمه ترگمان]مرگ او با این موضوع کنار آمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. His mind was bound up in that question.
[ترجمه گوگل]ذهنش درگیر آن سوال بود
[ترجمه ترگمان]ذهنش در این سوال پیچ خورده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Parcels must be properly bound up for posting to other countries.
[ترجمه گوگل]بسته ها باید به درستی برای ارسال به کشورهای دیگر بسته شده باشند
[ترجمه ترگمان]Parcels باید به درستی برای ارسال به کشورهای دیگر بسته شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Her illness is bound up with the pressure of her study and work.
[ترجمه گوگل]بیماری او با فشار تحصیل و کارش گره خورده است
[ترجمه ترگمان]بیماری او با فشار مطالعه و کار او بستگی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They are completely bound up in the dictionary they are compiling.
[ترجمه گوگل]آنها در دیکشنری که در حال تدوین هستند کاملاً صحافی شده اند
[ترجمه ترگمان]آن ها کاملا در فرهنگ لغت هستند که تدوین می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He is bound up in his work with old people.
[ترجمه گوگل]او در کار خود با افراد مسن مقید است
[ترجمه ترگمان]او با آدم های پیر کار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The history of the company is closely bound up with the history of the Grant family.
[ترجمه گوگل]تاریخچه این شرکت ارتباط تنگاتنگی با تاریخچه خانواده گرانت دارد
[ترجمه ترگمان]تاریخچه این شرکت در ارتباط نزدیکی با سابقه خانواده گرانت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Economic progress is closely bound up with educational development.
[ترجمه گوگل]پیشرفت اقتصادی با توسعه آموزشی پیوند تنگاتنگی دارد
[ترجمه ترگمان]پیشرفت اقتصادی به شدت با توسعه آموزش و پرورش ارتباط دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He was too bound up in his own problems to listen to any of mine.
[ترجمه گوگل]او آنقدر درگیر مشکلات خودش بود که نمی توانست به حرف های من گوش دهد
[ترجمه ترگمان]او خیلی درگیر مشکلات خودش بود که به هیچ کدام از من گوش بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Her long hair was bound up.
[ترجمه گوگل]موهای بلندش بسته شده بود
[ترجمه ترگمان]موهای بلندش به هم ریخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Their interests were completely bound up in their careers.
[ترجمه گوگل]علایق آنها در حرفه آنها کاملاً گره خورده بود
[ترجمه ترگمان]علایق آنان به طور کامل در شغل خود محدود شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He seems very bound up in his work.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد او در کار خود بسیار وابسته است
[ترجمه ترگمان]به نظر میرسه کارش خیلی خوب بوده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Mark's problems are all bound up with his mother's death when he was ten.
[ترجمه سعیید] همه مسائل مارک برمیگرده به مرگ مادرش وقتی ده سالش بود.
|
[ترجمه گوگل]مشکلات مارک همگی با مرگ مادرش در ده سالگی او مرتبط است
[ترجمه ترگمان]وقتی ۱۰ سالش بود مشکلات مارک با مرگ مادرش بستگی به مرگ داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The future of the island is bound up with the fortunes of the ruling power.
[ترجمه گوگل]آینده جزیره با ثروت قدرت حاکم گره خورده است
[ترجمه ترگمان]آینده این جزیره با سرنوشت حاکم بر این کشور بستگی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جزء لایتجزی (صفت)
bound up

مقید (صفت)
bound, tight, pent, constrained, uptight, bound up, chained, bounden

پیشنهاد کاربران

گره خوردن چیزی به چیز دیگر ( مجازاً )

her destiny is bound up with this exam
سرنوشت او به این آزمون گره خورده
Bound up with پیوند خوردن با
لاینفک، جدانشدنی، جدایی ناپذیر، غیر قابل انفصال، غیر قابل انفکاک، تجزیه ناپذیر، متلازم
وابسته بودن به، بستگی داشتن به
دغدغه ذهنی داشتن
درگیر بودن، درگیری ذهنی داشتن
معادل کلمهbind upکه میتوان بعنوان بستن زخم یا جراحت استفاده کرد

بپرس