bog down

جمله های نمونه

1. Your car will bog down in the mud.
[ترجمه گوگل]ماشین شما در گل و لای غرق می شود
[ترجمه ترگمان]ماشین تو در گل فرو می ره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. How did the construction work bog down?
[ترجمه رضا تفضلي] چی شد که کار ساخت و ساز به تاخیر افتاد؟
|
[ترجمه گوگل]چگونه کار ساخت و ساز باتلاق شد؟
[ترجمه ترگمان]کار ساخت وساز چطور بود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. If the images in Myst bog down your screen, pony up the bucks for more memory or a faster video card.
[ترجمه گوگل]اگر تصاویر موجود در Myst صفحه نمایش شما را مختل می کند، برای حافظه بیشتر یا کارت گرافیک سریعتر هزینه کنید
[ترجمه ترگمان]اگر تصاویر در bog از روی پرده تو پایین می ایند، یک اسب کوچک را برای خاطره بیشتر یا یک کارت اعتباری سریع تر از آن بالا ببر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The negotiations are likely to bog down.
[ترجمه گوگل]مذاکرات به احتمال زیاد به شکست خواهد انجامید
[ترجمه ترگمان]مذاکرات احتمالا فروکش خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The attack would bog down sooner or later.
[ترجمه گوگل]حمله دیر یا زود باتلاق می شد
[ترجمه ترگمان]دیر یا زود حمله از بین می رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The vote would bog down the house.
[ترجمه گوگل]رای خانه را باتلاق می کرد
[ترجمه ترگمان]رای گیری از خانه سرازیر می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Negotiations are likely to bog down.
[ترجمه گوگل]مذاکرات به احتمال زیاد به شکست خواهد انجامید
[ترجمه ترگمان]مذاکرات احتمالا واژگون خواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. When the referees begin calling the plays and deciding who gets in the game, the entire system begins to bog down.
[ترجمه گوگل]هنگامی که داوران شروع به فراخوانی بازی‌ها می‌کنند و تصمیم می‌گیرند که چه کسی وارد بازی شود، کل سیستم شروع به از بین رفتن می‌کند
[ترجمه ترگمان]زمانی که داوران بازی را شروع می کنند و تصمیم گیری می کنند چه کسی در این بازی شرکت می کند، کل سیستم شروع به باتلاق می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. With MainWin, the Windows applications will reportedly run in native mode with no intervening emulation level to bog down performance.
[ترجمه گوگل]طبق گزارشات، با MainWin، برنامه های ویندوز در حالت بومی و بدون سطح شبیه سازی مداخله ای برای کاهش عملکرد اجرا می شوند
[ترجمه ترگمان]با استفاده از MainWin، برنامه های ویندوز در حالت بومی اجرا خواهند شد بدون این که هیچ سطح emulation در عملکرد پایین ایجاد شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The society has led the motion, because each person must follow the society not to be able to bog down may not retrocede.
[ترجمه گوگل]جامعه این حرکت را رهبری کرده است، زیرا هر فردی باید از جامعه پیروی کند تا نتواند دچار باتلاق شود، ممکن است عقب نشینی نکند
[ترجمه ترگمان]جامعه، این حرکت را رهبری کرده است، چرا که هر فرد باید از جامعه پیروی کند، نه اینکه قادر به واژگون شدن باشد، ممکن است retrocede نباشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. In fact dark can't fear also, terrible of is you bog down in darkly.
[ترجمه گوگل]در واقع تاریکی نیز نمی تواند بترسد، وحشتناک این است که شما در تاریکی غرق شوید
[ترجمه ترگمان]در واقع تاریکی هم نمی تواند از این وحشت داشته باشد، وحشتناک از این است که تو در تاریکی از آب در افتادی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Be prepared to use an alternate approach if the one you've chosen seems to bog down.
[ترجمه گوگل]اگر به نظر می رسد رویکردی که انتخاب کرده اید دچار مشکل شده است، برای استفاده از یک رویکرد جایگزین آماده باشید
[ترجمه ترگمان]اگر انتخابی که انتخاب کرده اید از یک روش جایگزین استفاده کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Of course, because of the limitations of themselves and the impact of the dark and cruel environment, the anarchist used to bog down in the mud of extremeness and destruction blindly.
[ترجمه گوگل]البته، آنارشیست ها به دلیل محدودیت های خود و تأثیر محیط تاریک و بی رحمانه، کورکورانه در گل و لای افراط و تباهی فرو می رفتند
[ترجمه ترگمان]البته، به دلیل محدودیت های خودشان و تاثیر محیط تاریک و ظالمانه، هرج و مرج طلب شده در لجن of و نابودی کورکورانه به کار می رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• become stuck, be delayed, be caught in

پیشنهاد کاربران

زمینگیر کردن
- گرفتار شدن
- درگیر شدن
- شدیدا مشغول انجام کاری/چیزی شدن
It's so easy to get bogged down in small and trivial stuff
به مانع برخوردن، متوقف شدن
در جا زدن
در گل ماندن، گرفتار بات لاق شدن، پاگیر شدن
به بن بست خوردن
گیرانداختن/ گیر افتادن
مسدود کردن/ مسدود شدن
متوقف کردن/ متوقف شدن
محاصره کردن/ محاصره شدن
محصور کردن/ محصور شدن
ممانعت به عمل آوردن
در گِل و شِل، لجن، گِل و لای، باتلاق، منجلاب فرو رفتن یا فروبردن

گیرافتادن

بپرس