bloodcurdling

/ˈblʌdkɜːrdl̩ɪŋ//ˈblʌdkɜːdl̩ɪŋ/

معنی: ترس اور، وحشتناک
معانی دیگر: ترسناک و دهشت انگیز

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: causing extreme fright; horrifying.

- bloodcurdling screams
[ترجمه گوگل] فریادهای خونریز
[ترجمه ترگمان] جیغ گوش خراش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1.
سهمگین،وحشت انگیز

2. He let out a bloodcurdling scream.
[ترجمه گوگل]او فریاد خون‌ریزی کرد
[ترجمه ترگمان]جیغی وحشتناک کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. We have seen the bloodcurdling letters that he has sent to electors about what may happen if Labour is returned.
[ترجمه گوگل]ما نامه های خونباری را دیده ایم که او به رای دهندگان ارسال کرده است که در صورت بازگشت حزب کارگر چه اتفاقی می افتد
[ترجمه ترگمان]ما نامه های bloodcurdling را دیده ایم که او برای انتخاب کنندگان در مورد اتفاقی که ممکن است در صورت بازگشت حزب کارگر رخ دهد، فرستاده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Even my bloodcurdling tale of the Curse of El Jocoso had not prevailed.
[ترجمه گوگل]حتی داستان خونین من از نفرین ال جوکوسو هم پیروز نشده بود
[ترجمه ترگمان]حتی داستان bloodcurdling نفرین آل Jocoso غالب نشده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Why to see bloodcurdling thing always forget to be not dropped?
[ترجمه گوگل]چرا برای دیدن چیزهای خون ریز همیشه فراموش می کنید که رها نشوید؟
[ترجمه ترگمان]چرا همیشه چیزی را که همیشه فراموش می کنی از دست ندهد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Now and then is seeing bloodcurdling thing stimulate cerebrum good be bad?
[ترجمه گوگل]گاه و بیگاه، آیا دیدن چیزهای خون‌ریزی که مغز را تحریک می‌کند خوب است؟
[ترجمه ترگمان]هم اکنون دیدن آن چیزی است که مخ را تحریک می کند که خوب باشد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Saw bloodcurdling thing, how OK be pacified mood?
[ترجمه گوگل]دیدم خون ریزش، چگونه خوب خلق و خوی آرام است؟
[ترجمه ترگمان]خوب، چه خوب بود که این آرامش او را تسکین می داد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Consider through relapsing venomous scheme of a bloodcurdling held his mind.
[ترجمه گوگل]در نظر بگیرید از طریق طرح سمی عود کننده یک خون ریزی ذهن او را درگیر کرد
[ترجمه ترگمان]فکر کنید که فکر venomous دوباره ذهن او را تسخیر کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. How correctional suggestion of him bloodcurdling psychology?
[ترجمه گوگل]چگونه پیشنهاد اصلاحی از او روانشناسی خون ریزی؟
[ترجمه ترگمان]یک پیشنهاد تادیبی در مورد او چگونه روانشناسی را مورد بررسی قرار می دهد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The war whoop of the American Indian was bloodcurdling.
[ترجمه گوگل]غوغای جنگی سرخپوستان آمریکایی خونبار بود
[ترجمه ترگمان]صدای جنگ of آمریکایی bloodcurdling بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. At that moment a small child lunged into the room and gave a bloodcurdling scream.
[ترجمه گوگل]در آن لحظه کودک کوچکی به اتاق پرید و فریاد خفه کننده ای کشید
[ترجمه ترگمان]در همان لحظه یک بچه کوچک به داخل اتاق پرید و جیغ bloodcurdling کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The howl of wolves coming from far away is very bloodcurdling.
[ترجمه گوگل]زوزه گرگ هایی که از راه دور می آیند بسیار خونسرد کننده است
[ترجمه ترگمان]زوزه گرگ ها از دوردست خیلی وحشتناک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The thief was bited by the keeper dog so hard that he gave a bloodcurdling shriek.
[ترجمه گوگل]سگ نگهبان دزد را چنان گاز گرفت که فریاد خونینی سر داد
[ترجمه ترگمان]دزد نگهبان سگ نگهبان را چنان محکم گرفته بود که فریاد bloodcurdling به گوش رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ترس اور (صفت)
fearful, terrible, awesome, bloodcurdling, horrible, eye-opening

وحشتناک (صفت)
terrible, dreadful, frightful, bloodcurdling, grisly, direful

انگلیسی به انگلیسی

• terribly frightening, horrible
a bloodcurdling sound or story is very frightening and horrible.

پیشنهاد کاربران

وحشت زا
هراس انگیز
ترسناک
the warrior's blood - curdling cry
وحشتناک
Very frightening

بپرس