blanket

/ˈblæŋkət//ˈblæŋkɪt/

معنی: پتو، روکش، جل، با پتو و یا جل پوشاندن، پوشاندن
معانی دیگر: پوشش، همه جانبه، جامع، دارای کلیه ی شرایط و الزامات، کلی، جلوگیری کردن، (رادیو و تلویزیون و غیره) تداخل کردن، ضعیف کردن، (قدیمی - برای تنبیه) در پتو گذاشتن و به هوا انداختن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a thick, rectangular piece of woven material used on a bed for warmth or worn as a garment.
مشابه: afghan, bedclothes, bedcovering, bedding, bedspread, clothing, comforter, coverlet, quilt

- You should be warm enough with two wool blankets on your bed.
[ترجمه sanaz] شما باید با ذو پتو بر روی تخت خود به اندازه کافی گرم باشید.
|
[ترجمه گوگل] شما باید با دو پتوی پشمی روی تختتان به اندازه کافی گرم باشید
[ترجمه ترگمان] باید به اندازه کافی با دوتا پتوی پشمی روی تختت گرم باشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a layer of something, such as snow, clouds, or flowers, that covers a thing or area.
مترادف: coat, covering, layer, mantle
مشابه: carpet, cloak, coating, film, overlay, sheet, veneer

- The ground was covered with a blanket of snow.
[ترجمه bahar pakniyat] زمین پوشیده از یک لایه برف بود .
|
[ترجمه انانیموس] زمین با پتویی از برف پوشیده شده بود
|
[ترجمه گوگل] زمین با پتویی از برف پوشیده شده بود
[ترجمه ترگمان] زمین پوشیده از یک پتو برف بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- A blanket of mist covered the lake.
[ترجمه پاریس] مه ضعیفی دریاچه را پوشانده بود.
|
[ترجمه گوگل] پتویی از مه دریاچه را پوشانده بود
[ترجمه ترگمان] یک لایه مه روی دریاچه را پوشانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: blankets, blanketing, blanketed
• : تعریف: to cover, as with a blanket.
مترادف: coat, cover
مشابه: carpet, cloak, conceal, envelop, hide, mantle, overlay, overspread, shroud

- Green moss blanketed the river bank.
[ترجمه گوگل] خزه سبز ساحل رودخانه را پوشانده بود
[ترجمه ترگمان] گرین ماس از ساحل رودخانه پوشیده شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
(1) تعریف: applying to or including all members of a group or class.
مترادف: all-encompassing, comprehensive, inclusive
متضاد: partial
مشابه: general, sweeping, umbrella

- Members of your company have blanket approval to use any of our facilities.
[ترجمه گوگل] اعضای شرکت شما برای استفاده از هر یک از امکانات ما تأییدیه کلی دارند
[ترجمه ترگمان] اعضای شرکت شما اجازه استفاده از هر کدام از امکانات ما را دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: applying to all instances or situations.

- We have a blanket agreement with their company that should cover us in these types of situations.
[ترجمه گوگل] ما یک قرارداد کلی با شرکت آنها داریم که باید ما را در این نوع شرایط پوشش دهد
[ترجمه ترگمان] ما یک توافق blanket با شرکت آن ها داریم که باید ما را در این نوع موقعیت ها پوشش دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a blanket acceptance of all their proposals
پذیرش یکپارچه ی کلیه ی پیشنهادات آنها

2. a blanket endorsement
تایید بدون قید و شرط،تایید کلی

3. a blanket insurance policy
بیمه نامه ی جامع

4. a blanket of clouds around mount damavand
پوششی از ابر در اطراف کوه دماوند

5. this blanket is cool in summer and warm in winter
این پتو در تابستان خنک و در زمستان گرم است.

6. a fusty blanket
پتوی مرطوب و بد بو

7. a suffocating blanket of despair and sorrow
سرپوش خفقان آوری از نومیدی و غم

8. a wool blanket
یک پتوی پشمی

9. an extra blanket will make you feel cozier
یک پتوی اضافی احساس راحتی بیشتری به شما خواهد داد.

10. beneath a blanket
زیر پتو

11. spread the blanket over the child
پتو را روی بچه بیانداز.

12. he drew the blanket over his head
پتو را روی سرش کشید.

13. he gathered the blanket about his legs
پتو را دور پاهای خود پیچید.

14. she doubled the blanket before putting it on the bed
قبل از آن که پتو را روی بستر بگذارد آن را دولا تا کرد.

15. to huddle under a blanket
زیر پتو کز کردن

16. we must avoid a blanket condemnation of any nation
باید از محکوم سازی بدون استثنای هر ملتی خودداری کنیم.

17. the baby was wrapped in a blanket and couched on the sofa
کودک را در پتو پیچیده و روی نیمکت خوابانده بودند.

18. the pavement was hidden under a blanket of leaves
سنگفرش زیر پوششی از برگ پنهان شده بود.

19. to roll a child in a blanket
کودک را در پتو پیچیدن

20. to stifled a fire with a blanket
آتش را با پتو خفه کردن

21. he squeezed the moisture out of the blanket
او آب پتو را چلاند.

22. if you are cold, take an extra blanket
اگر سردت می شود یک پتوی دیگر هم بردار.

23. as i was cold, i burrowed deeper under the blanket
چون سردم بود بیشتر زیر پتو خزیدم.

24. he picked up the baby and cocooned it in a blanket
او بچه را بلند کرد و در پتویی پیچید.

25. it was cold and we had curled ourselves up under the blanket
هوا سرد بود و ما زیر پتو خود را قلمبه کرده بودیم.

26. A blanket insurance policy insures a car against all kinds of accidents.
[ترجمه گوگل]بیمه نامه پوششی خودرو را در برابر انواع حوادث بیمه می کند
[ترجمه ترگمان]یک سیاست بیمه برای هر نوع تصادف اتومبیل را تضمین می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. I felt cold and doubled the blanket over.
[ترجمه گوگل]احساس سرما کردم و پتو را دو برابر کردم
[ترجمه ترگمان]احساس سرما کردم و پتو را دو برابر کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. There was blanket coverage of the royal divorce.
[ترجمه گوگل]پوشش کاملی از طلاق سلطنتی وجود داشت
[ترجمه ترگمان]پوششی از طلاق پادشاه وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. The hills were covered with a thick blanket of snow .
[ترجمه DM] تپه ها با یک روکش از برف پوشانده شده بودند
|
[ترجمه گوگل]تپه ها با پوشش ضخیمی از برف پوشیده شده بود
[ترجمه ترگمان]تپه ها پوشیده از یک پتوی ضخیم برف بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. She pulled the blanket up and went to sleep.
[ترجمه گوگل]پتو را بالا کشید و خوابید
[ترجمه ترگمان]پتو را بلند کرد و به خواب رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پتو (اسم)
wrap, blanket

روکش (اسم)
slip, facing, coat, coating, plate, blanket, veneer, capote, casing

جل (اسم)
blanket

با پتو و یا جل پوشاندن (فعل)
blanket

پوشاندن (فعل)
ensconce, envelop, case, apparel, cover, mask, conceal, coat, veil, put on, sod, line, vest, deck, belay, bestrew, jacket, blanket, sheathe, shingle, camouflage, submerge, overcast, immerse, shroud, clothe, wear, crown, endue, infold, indue, suffuse

تخصصی

[عمران و معماری] روکش - پوشش - قشرسطحی - لایه سطحی - لایه پوششی - لایه
[نساجی] پتو - پارچه پشمی ضخیم و پرزدار
[آب و خاک] ورقه آببند

انگلیسی به انگلیسی

• bed covering, quilt
cover, coat
comprehensive, inclusive
a blanket is a large piece of thick cloth which you put on a bed to keep you warm.
if something such as snow blankets an area, it covers it. verb here but can also be used as a singular noun. e.g. ...a blanket of cloud.
you use blanket to describe something which affects or refers to every person or thing in a group.

پیشنهاد کاربران

Wet blanket
تن لش، آدم نچسب، از دماغ فیل افتاده
کفن کردن
با لایه ای ضخیم روی چیزی را پوشاندن
پتو ، رو تختی
پتو / ملحفه
جامع
[Verb]
?Where do you usually run
- I used to live in a city that had some really great parks. During the summer I’d go for a run there almost daily, but in winter they "ended up" "blanketed⭐ in" snow so it stopped "being feasible" to run outdoors
...
[مشاهده متن کامل]

[Noun]
[Bad Weather]
[Collocation]
be covered/​shrouded in mist/​a blanket of fog

including or affecting everything, everyone, or all cases, in a large group or area:
کلی کامل مؤثر
لایه ای برای پوشاندن
لایه . قشرسطحی
معنی blanket ban یعنی منع کامل و سالیانه قدغن کردن ورود به جایی
a cover for a bed, usually made of wool
پتو
پتو
حوله
زیر انداز

زیر انداز
دوره ای
کلی، عمومی
Blanket of
لایه ای از
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس