biliary

/ˈbɪliəri//ˈbɪliəri/

معنی: صفراوی، زردابی
معانی دیگر: زهره ای، حامل زهره

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: of, pertaining to, or carrying bile.

جمله های نمونه

1. Placement of large bore plastic biliary stents was a good initial treatment for cholangitis or jaundice when present.
[ترجمه گوگل]قرار دادن استنت های صفراوی پلاستیکی با سوراخ بزرگ، درمان اولیه خوبی برای کلانژیت یا زردی در صورت وجود بود
[ترجمه ترگمان]قرار دادن of (stents پلاستیکی)بزرگ، یک درمان اولیه خوب برای cholangitis یا یرقان بود که در حال حاضر وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. This increases biliary cholesterol content and favours nucleation of cholesterol monohydrate crystals.
[ترجمه گوگل]این باعث افزایش محتوای کلسترول صفراوی و به نفع هسته سازی کریستال های مونوهیدرات کلسترول می شود
[ترجمه ترگمان]این کار مقدار کلسترول را افزایش می دهد و از تشکیل هسته of کلسترول کمک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Patients with primary sclerosing cholangitis complicated by biliary tract calculi were more likely to be symptomatic at presentation than those without calculi.
[ترجمه گوگل]بیماران مبتلا به کلانژیت اسکلروزان اولیه که با سنگ های مجاری صفراوی عارضه شده است، نسبت به بیماران بدون سنگ احتمال بیشتری داشت که در هنگام مراجعه علامت دار باشند
[ترجمه ترگمان]بیمارانی با sclerosing cholangitis اولیه پیچیده شده توسط جبرهای پردازه جبری به احتمال زیاد در ارایه نسبت به افراد بدون جبر کار می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Biliary protein concentration was similar between the two groups.
[ترجمه گوگل]غلظت پروتئین صفراوی بین دو گروه مشابه بود
[ترجمه ترگمان]غلظت پروتیین biliary بین دو گروه مشابه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A reduction of biliary phospholipids by dietary legumes was associated with an increased cholesterol saturation of bile.
[ترجمه گوگل]کاهش فسفولیپیدهای صفراوی توسط حبوبات رژیمی با افزایش اشباع کلسترول صفرا همراه بود
[ترجمه ترگمان]کاهش biliary، فسفولیپیدها توسط رژیم غذایی، با افزایش غلظت کلسترول چربی مرتبط بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. This can progress to bile duct destruction, biliary cirrhosis, and sometimes cholangiocarcinoma.
[ترجمه گوگل]این می تواند منجر به تخریب مجرای صفراوی، سیروز صفراوی و گاهی اوقات کلانژیوکارسینوم شود
[ترجمه ترگمان]این می تواند منجر به رشد مجرای صفرا، سیروز و گاهی اوقات cholangiocarcinoma شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Also, surgical morbidity related to biliary drainage remains high in these alcoholic and often debilitated patients.
[ترجمه گوگل]همچنین عوارض جراحی مربوط به درناژ صفراوی در این بیماران الکلی و اغلب ناتوان باقی می ماند
[ترجمه ترگمان]همچنین، عوارض جانبی مربوط به فاضلاب biliary در این الکلی بالا باقی می ماند و اغلب بیماران را ضعیف می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The second had primary biliary cirrhosis and died from a variceal bleed while under review.
[ترجمه گوگل]دومی سیروز صفراوی اولیه داشت و در حین بررسی به دلیل خونریزی واریس فوت کرد
[ترجمه ترگمان]دومی به سیروز اولیه دچار شده بود و در هنگام مرور از خونریزی مغزی جان سپرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Despite these measures, biliary tract calculi recurred in all 12 patients after removal.
[ترجمه گوگل]با وجود این اقدامات، سنگ های مجاری صفراوی پس از برداشتن در تمام 12 بیمار عود کردند
[ترجمه ترگمان]با وجود این اندازه گیری ها، حساب دستگاه گوارش در همه ۱۲ بیمار بعد از حذف تکرار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This could also explain the difference in biliary lipid secretion rate between the two groups.
[ترجمه گوگل]این همچنین می تواند تفاوت در میزان ترشح لیپیدهای صفراوی بین دو گروه را توضیح دهد
[ترجمه ترگمان]این هم چنین می تواند تفاوت در تعیین میزان ترشح چربی بین دو گروه را توضیح دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. These pioneering studies suggested that biliary secretion might be regulated by both vagal and non-vagal neural mechanisms.
[ترجمه گوگل]این مطالعات پیشگام نشان داد که ترشح صفراوی ممکن است توسط مکانیسم‌های عصبی واگ و غیرواگ تنظیم شود
[ترجمه ترگمان]این مطالعات پیشگام نشان دادند که ترشح biliary ممکن است توسط مکانیزم های عصبی vagal و non تنظیم شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This presumably reflects the fact that biliary stasis remains with a nidus of infection already present even after stones are removed.
[ترجمه گوگل]این احتمالاً نشان‌دهنده این واقعیت است که استاز صفراوی با یک نیدوس عفونت که از قبل وجود دارد، حتی پس از برداشتن سنگ‌ها باقی می‌ماند
[ترجمه ترگمان]این احتمالا منعکس کننده این واقعیت است که ثابت ماندن biliary با یک سری عفونت در حال حاضر حتی بعد از حذف سنگ ها وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Figure 4 shows the percentage of biliary cholesterol in the vesicular phase as a function of the amount of lecithin added.
[ترجمه گوگل]شکل 4 درصد کلسترول صفراوی را در فاز وزیکولی به عنوان تابعی از مقدار لسیتین اضافه شده نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]شکل ۴ درصد کلسترول biliary در فاز vesicular را به عنوان تابعی از مقدار of نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Lasting success of extracorporeal shock wave lithotripsy for biliary stones will depend on advances in secondary prevention.
[ترجمه گوگل]موفقیت پایدار سنگ شکنی خارج از بدن با موج شوک برای سنگ های صفراوی به پیشرفت در پیشگیری ثانویه بستگی دارد
[ترجمه ترگمان]موفقیت Lasting موج ضربه ای extracorporeal برای سنگ های biliary به پیشرفت در پیش گیری از ثانویه بستگی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

صفراوی (صفت)
biliary, bilious, xanthic

زردابی (صفت)
biliary

تخصصی

[بهداشت] صفراوی

انگلیسی به انگلیسی

• of bile

پیشنهاد کاربران

✅ واژه ( با جداسازی اجزاء تشکیل دهنده ) : bili/ary ✅ تلفظ واژه: BIL - ē - ar - ē ✅ معادل کاربردی، فارسی و توضیح واژه: صفراوی، زردآبی: مربوط به صفرا و یا مجاری صفراوی ✅ اجزاء و عناصر واژه ( ریشه، پیشوند یا پسوند ) در پزشکی : -
✅ توضیح و تفسیر انگلیسی: pertaining to the bile
[پزشکی] صفراوی، زردآبی: مربوط به صفرا و یا مجاری صفراوی

بپرس