bewildered

/bəˈwɪldər//bɪˈwɪldə/

معنی: سر در گم، ژولیده
معانی دیگر: (verb transitive) گیج کردن، سردرگم کردن، گم کردن

جمله های نمونه

1. the fast movements of our forces bewildered the enemy
حرکات تند نیروهای ما دشمن را حیران کرد.

2. The lawyer was bewildered by his client's lack of interest in the case.
[ترجمه حسام] وکیل از عدم برتری موکلش در این پرونده سردرگم شده بود.
|
[ترجمه گوگل]وکیل از عدم علاقه موکلش به این پرونده گیج شده بود
[ترجمه ترگمان]وکیل از کمبود مشتری او در این مورد گیج شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. His partner's weird actions left Jack bewildered.
[ترجمه گوگل]اقدامات عجیب شریک زندگی او، جک را گیج کرد
[ترجمه ترگمان]رفتار عجیب و غریب هم کار او جک را سردرگم رها کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Bewildered by the sudden hazy weather, he decided not to go to the beach.
[ترجمه گوگل]او که از هوای مه آلود ناگهانی گیج شده بود، تصمیم گرفت به ساحل نرود
[ترجمه ترگمان]از این هوای مه آلود و مبهم، تصمیم گرفت به ساحل نرود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She packed her bags and left?leaving Matthew bewildered and confused.
[ترجمه گوگل]چمدان هایش را بست و رفت؟ متیو گیج و گیج را رها کرد
[ترجمه ترگمان]وسایلش رو جمع کرد و رفت؟ و \"متیو\" گیج و سردرگم شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The child was bewildered by the noise and the crowds.
[ترجمه گوگل]کودک از سر و صدا و ازدحام گیج شده بود
[ترجمه ترگمان]بچه از سرو صدا و جمعیت گیج شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The driver was bewildered by the conflicting road signs.
[ترجمه مهدی] راننده با علائم رانندگی متناقض گیج شد
|
[ترجمه گوگل]راننده با علائم متضاد جاده گیج شده بود
[ترجمه ترگمان]راننده گیج شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He was shattered and bewildered by this trenchant criticism.
[ترجمه گوگل]او از این انتقاد سنگدل متلاشی و گیج شده بود
[ترجمه ترگمان]او با این انتقاد شدید خرد و خرد شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The instructions completely bewildered me.
[ترجمه گوگل]دستورالعمل ها کاملاً من را گیج کردند
[ترجمه ترگمان]دستورالعمل کاملا مرا گیج کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The big city bewildered the old woman from the countryside.
[ترجمه گوگل]شهر بزرگ پیرزن روستایی را گیج کرد
[ترجمه ترگمان]شهر بزرگ، آن زن پیر را از حومه شهر گیج کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Many people feel bewildered by the speed of technological innovation.
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردم از سرعت نوآوری های فناوری گیج شده اند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم از سرعت نوآوری های تکنولوژیکی شگفت زده می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He took the bewildered Elliott by the arm and guided him out.
[ترجمه گوگل]او بازوی الیوت گیج را گرفت و او را به بیرون هدایت کرد
[ترجمه ترگمان]بازوی الیوت را گرفت و او را راهنمایی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I confess myself bewildered by their explanation.
[ترجمه گوگل]اعتراف می کنم که از توضیحات آنها گیج شده ام
[ترجمه ترگمان]به خودم اعتراف می کنم که از توضیحات آن ها گیج شده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Polly, bewildered and embarrassed, dropped her head and scuffed her feet.
[ترجمه گوگل]پولی گیج و خجالت زده سرش را پایین انداخت و پاهایش را زد
[ترجمه ترگمان]پولی که هاج و واج مانده بود سرش را روی زمین گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I am totally bewildered by the clues to this crossword puzzle.
[ترجمه سیروس] من برای اتمام پازل کاملا گیج شده ام
|
[ترجمه گوگل]من از سرنخ های این جدول کلمات متقاطع کاملاً گیج شده ام
[ترجمه ترگمان]من کاملا گیج شدم که سر نخ این جدول رو حل کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He was rather bewildered at seeing her there.
[ترجمه گوگل]او از دیدن او در آنجا گیج شد
[ترجمه ترگمان]از اینکه او را در آنجا می دید گیج شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. She was totally bewildered by his message.
[ترجمه فرهاد] او کاملا از پیامش نا امیده شده بود
|
[ترجمه گوگل]او از پیام او کاملاً گیج شده بود
[ترجمه ترگمان]از پیامش کاملا گیج شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سر در گم (صفت)
confounded, damned, amazed, bewildered, darned

ژولیده (صفت)
confused, dazed, bewildered, embarrassed, bemused, unkempt, disheveled, scruffy, tangled, slovenly, shaggy, entangled, sloven, uncouth, tangly

انگلیسی به انگلیسی

• confused, perplexed, stupefied
if you are bewildered, you are very confused and cannot understand something or decide what to do.

پیشنهاد کاربران

گیج، متحیر ، سر در گم
گیج و پریشان شدن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : bewilder
✅️ اسم ( noun ) : bewilderment
✅️ صفت ( adjective ) : bewildering / bewildered
✅️ قید ( adverb ) : bewilderingly / bewilderedly
very confused
سردرگم و نامطمئن
پریشان
Lots of people were bewildered : خیلیا گیج شده بودن - خیلیا قاطی کردن
مات و مبهوت . گیج و شگفت زده
Puzzled, confused completely
مات؛متحیر؛شگفت زده

بپرس