bestead

/bɪˈsted//bɪˈsted/

معنی: واقع، سودمند واقع شدن، جای کسی را گرفتن، کمک کردن، یاری کردن، بدرد خوردن
معانی دیگر: (قدیمی)، قرار گرفته، bested : یاری کردن

جمله های نمونه

1. Once many times of decision, finally were bested by your prayer.
[ترجمه گوگل]بارها و بارها تصمیم گرفتی، بالاخره با دعای تو بهتر شد
[ترجمه ترگمان]پس از چندین بار تصمیم، بالاخره توسط prayer بهتر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He bested her in the argument.
[ترجمه گوگل]او در بحث او را به بهترین شکل ممکن برگزید
[ترجمه ترگمان] اون توی بحث bested
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He bested his opponent in just two rounds.
[ترجمه گوگل]او حریف خود را تنها در دو راند برتری داد
[ترجمه ترگمان] اون در دو راند حریف رو شکست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He was determined not to be bested by his old rival.
[ترجمه گوگل]او مصمم بود که توسط رقیب قدیمی اش مغلوب نشود
[ترجمه ترگمان]او مصمم بود که از رقیب قدیمی او پیشی نگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. His heavy coat besteaded him against the chilly north wind.
[ترجمه گوگل]کت سنگینش او را در برابر باد سرد شمالی می پوشاند
[ترجمه ترگمان]پالتوی سنگین او را در برابر باد سرد شمالی گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Harry easily bested his opponent in hand-to-hand combat.
[ترجمه گوگل]هری به راحتی حریف خود را در نبرد تن به تن برتری داد
[ترجمه ترگمان]هری به راحتی از حریف خود در جنگ تن به تن پیروز شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Modestly numbered and sparely equipped, they had just bested the greatest army the Federal government had ever assembled.
[ترجمه گوگل]آنها با تعداد متوسط ​​و تجهیزات کم، بزرگترین ارتشی را که دولت فدرال تا به حال جمع آوری کرده بود، شکست داده بودند
[ترجمه ترگمان]ارتش فدرال به شماره افتاده و کمی مجهز بود، درست از بهترین ارتشی که دولت فدرال در آن جمع کرده بود، پیشی گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. All due, of course, to the fact that she had bested Travis McKenna.
[ترجمه گوگل]البته همه اینها به خاطر این واقعیت است که او تراویس مک کنا را برتری داده بود
[ترجمه ترگمان]البته با توجه به این حقیقت که او از تراویس مک کنا هم پیشی گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Face force 5 gales and chat about prep or how you bested that Birmingham rep?
[ترجمه گوگل]با 5 بار زور مواجه شوید و در مورد آمادگی چت کنید یا اینکه چگونه توانستید از آن نماینده بیرمنگام بهتر شوید؟
[ترجمه ترگمان]صورت قبول کن و در مورد آماده سازی و اینکه چطور از بیرمنگام خوشت میاد صحبت کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It would have driven every other landlady to distraction but Wilson was determined not to be bested.
[ترجمه گوگل]همه صاحبخانه‌ها را به حواس پرتی سوق می‌داد، اما ویلسون مصمم بود که مورد تجاوز قرار نگیرد
[ترجمه ترگمان]خانم ویل سن مصمم بود که از دیگران پیشی بگیرد، اما ویلسون مصمم بود که از عهده این کار بر نیاید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Wishes to bestead the Chinese information processing and the lettered-words standardization.
[ترجمه گوگل]مایل است پردازش اطلاعات چینی و استانداردسازی کلمات حروف را بهبود بخشد
[ترجمه ترگمان]Wishes برای بررسی پردازش اطلاعات چین و استاندارد سازی کلمات با حروف الفبا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In order to bestead the development of China's relevant theory and practice, the latest development of Japan's private international law is comprehensively analyzed and studied.
[ترجمه گوگل]به منظور بهبود تئوری و عمل مربوط به چین، آخرین پیشرفت حقوق بین الملل خصوصی ژاپن به طور جامع تجزیه و تحلیل و مطالعه شده است
[ترجمه ترگمان]به منظور تسهیل توسعه تئوری و عملکرد مرتبط چین، آخرین توسعه قانون بین المللی خصوصی ژاپن به صورت جامع مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Her thin dress did little to bestead her against the chill north wind.
[ترجمه گوگل]لباس نازک او نتوانست او را در برابر باد سرد شمالی تسخیر کند
[ترجمه ترگمان]لباس نازکش اندک اندک او را در برابر باد سرد شمالی فرو می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The paper attempts to bestead the Chinese information processing and the lettered-words standardization.
[ترجمه گوگل]این مقاله تلاش می‌کند تا پردازش اطلاعات چینی و استانداردسازی کلمات حروف را بهبود بخشد
[ترجمه ترگمان]این مقاله تلاش می کند پردازش اطلاعات چینی و استاندارد سازی کلمات با حروف الفبا را بررسی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

واقع (صفت)
bestead, bested

سودمند واقع شدن (فعل)
help, bestead

جای کسی را گرفتن (فعل)
sub, bestead, bested

کمک کردن (فعل)
relieve, assist, hand, aid, help, boost, facilitate, bestead, bested, redound

یاری کردن (فعل)
assist, aid, help, succor, bestead, succour

بدرد خوردن (فعل)
do, answer, avail, bestead, serve, vail, bested, subserve

انگلیسی به انگلیسی

• help, give assistance
endangered, in trouble (archaic)

پیشنهاد کاربران

بپرس