beseechingly

جمله های نمونه

1. Hugh looked at his father beseechingly.
[ترجمه گوگل]هیو با التماس به پدرش نگاه کرد
[ترجمه ترگمان]هیو ملتمسانه به پدرش نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. For a moment his eyes looked at her beseechingly, then they clouded over and were vacant.
[ترجمه گوگل]یک لحظه چشمانش با التماس به او نگاه کرد، سپس ابری شد و خالی شد
[ترجمه ترگمان]برای لحظه ای چشمانش با حالتی ملتمسانه به او نگاه کرد، سپس ابر سیاهی بر آن ها سایه انداخت و خالی ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Narcissa began to cry in earnest, gazing beseechingly all the while at Snape.
[ترجمه گوگل]نارسیسا به شدت شروع به گریه کرد و تمام مدت با التماس به اسنیپ خیره شد
[ترجمه ترگمان]نارسیسا با جدیت شروع به گریه کرد و با حالتی ملتمسانه به اسنیپ خیره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Her eyes fled to his beseechingly, and their look said: "Remember, we're doing this because it's right. "
[ترجمه گوگل]چشمانش با التماس به سمت او گريخت و نگاهشان گفت: يادت باشد اين كار را مي كنيم چون درست است
[ترجمه ترگمان]چشمانش به ملتمسانه خود گریخت و نگاه آن ها گفت: \" به خاطر داشته باشید، ما این کار را انجام می دهیم چون درست است \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Ruth's hand sought Martin's beseechingly under the table, but his blood was up.
[ترجمه گوگل]دست روث با التماس مارتین را زیر میز جستجو کرد، اما خونش بالا رفته بود
[ترجمه ترگمان]دست روت ملتمسانه مارتین را زیر میز دنبال کرد اما خونش بلند بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The children wept, and Nana ran to him beseechingly, but he waved her back.
[ترجمه گوگل]بچه ها گریه کردند و نانا با التماس به سمت او دوید، اما او به او دست تکان داد
[ترجمه ترگمان]بچه ها گریستند، و نانا ملتمسانه به طرف او دوید، اما او دستش را تکان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. This time Steavens looked fearfully, almost beseechingly into her face, red and swollen under its masses of strong, black, shiny hair.
[ترجمه گوگل]این بار استیونز با ترس، تقریباً با التماس به صورت او نگاه کرد، قرمز و متورم زیر انبوه موهای قوی، سیاه و براق
[ترجمه ترگمان]این بار با ترس و لرز و تقریبا ملتمسانه به صورت او نگاه کرد، سرخ و متورم در زیر توده های انبوه موهای سیاه و براق
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She stood up, and almost beseechingly, asked her husband,'shall we go now? "
[ترجمه گوگل]او از جایش بلند شد و تقریباً با التماس از شوهرش پرسید: "حالا بریم؟" "
[ترجمه ترگمان]او برخاست، و تقریبا ملتمسانه از شوهرش پرسید: حالا می توانیم برویم؟ \" \" \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Alice, slightly pink, glanced at Auguste, and continued to avoid Alfred's eyes which were fixed on her beseechingly.
[ترجمه گوگل]آلیس، کمی صورتی، نگاهی به آگوست انداخت و همچنان از چشمان آلفرد که با التماس به او خیره شده بود، اجتناب کرد
[ترجمه ترگمان]الیس که کمی سرخ شده بود، نگاهی به آگوست انداخت و ادامه داد تا از نگاه آلفرد که ملتمسانه به او دوخته شده بود اجتناب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. However, he spoke these last words so gently, so beseechingly, that I dared not answer.
[ترجمه گوگل]با این حال، او این آخرین کلمات را آنقدر آرام و با التماس گفت که من جرأت نکردم جواب بدهم
[ترجمه ترگمان]با این همه، این کلمات آخر را چنان آهسته و ملتمسانه گفت که من جرات پاسخ دادن نداشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• earnestly, entreatingly, imploringly

پیشنهاد کاربران

بپرس