bellwether

/ˈbeˌlweðər//ˈbelweðə/

معنی: رهبر، پیش اهنگ گله، گوسفند زنگولهدار، پیشوا
معانی دیگر: (گیاه شناسی)، گل استکانی (جنس uvularia از خانواده ی سوسن: lily - بومی امریکای شمالی)، هر چیزی که خط سیر آینده را نشان دهد، آینده نما، (در گله ی احشام) پیشگام، پیش آهنگ، قوچ زنگوله دار که جلوگله حرکت می کند، پیش اهنگ گله، گوسفندزنگوله دار، سردسته

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a male sheep, with a bell hung about its neck, that leads the flock.
مشابه: ram

(2) تعریف: a person or entity that leads.
مترادف: leader, pacemaker, pilot
مشابه: conductor, guide, lead, pacesetter

- New York City is the bellwether in theatrical innovation.
[ترجمه گوگل] شهر نیویورک پیشرو در نوآوری های تئاتری است
[ترجمه ترگمان] شهر نیویورک the در زمینه نوآوری تئاتر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. bellwether stocks
سهام آینده نما (که وضع بازار در آینده را نشان می دهند)

2. For decades the company was the bellwether of the British economy.
[ترجمه گوگل]برای چندین دهه، این شرکت طلایه دار اقتصاد بریتانیا بود
[ترجمه ترگمان]برای دهه ها این شرکت the اقتصاد بریتانیا بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. IBM is considered the bellwether stock on Wall Street.
[ترجمه گوگل]IBM به عنوان سهام اصلی در وال استریت در نظر گرفته می شود
[ترجمه ترگمان](آی بی ام)سهام bellwether در وال استریت محسوب می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The report, which is viewed as a bellwether for economic trends, implied that the national economy could be slowing down.
[ترجمه گوگل]این گزارش که به عنوان زنگ خطری برای روندهای اقتصادی در نظر گرفته می شود، به طور ضمنی اشاره کرد که اقتصاد ملی ممکن است در حال کند شدن باشد
[ترجمه ترگمان]این گزارش که به عنوان a برای رونده ای اقتصادی در نظر گرفته می شود، تلویحا اشاره کرد که اقتصاد ملی می تواند کاهش یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The price of bellwether stocks has risen 50-80 percent in the past two months.
[ترجمه گوگل]قیمت سهام بیل وتر در دو ماه گذشته 50 تا 80 درصد افزایش یافته است
[ترجمه ترگمان]قیمت سهام bellwether در دو ماه گذشته ۵۰ - ۵۰ درصد افزایش یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Analysts cut their ratings on the bellwether technology stock: Morgan Stanley.
[ترجمه گوگل]تحلیلگران رتبه های خود را در مورد سهام فناوری bellwether کاهش دادند: مورگان استنلی
[ترجمه ترگمان]تحلیل گران نمره خود را در سهام فن آوری bellwether (مورگان استنلی)قطع کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Indeed, even amid the rout, some bellwether high-tech companies continue to report strong results.
[ترجمه گوگل]در واقع، حتی در میان این شکست، برخی از شرکت‌های پیشرو در فناوری پیشرفته همچنان نتایج قوی را گزارش می‌کنند
[ترجمه ترگمان]در واقع، حتی در میان این ازدحام، برخی از شرکت های فن آوری پیشرفته به گزارش نتایج قوی ادامه می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Motorola Inc., a bellwether maker of semiconductors and cellular telephones, dropped 1 to 49 1 /
[ترجمه گوگل]شرکت موتورولا، سازنده نیمه هادی ها و تلفن های همراه، 1 به 49 کاهش داد
[ترجمه ترگمان]شرکت موتورولا، که سازنده bellwether of و تلفن های همراه بود، ۱ تا ۴۹ یورو را کاهش داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Graham says the survey has historically been a bellwether of company performance.
[ترجمه گوگل]گراهام می‌گوید که این نظرسنجی از لحاظ تاریخی، نشانه‌ای از عملکرد شرکت بوده است
[ترجمه ترگمان]گراه ام می گوید این بررسی از نظر تاریخی عملکرد شرکت بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Sanitation work of the entire region into bellwether.
[ترجمه گوگل]کارهای بهداشتی در کل منطقه به ناقص
[ترجمه ترگمان]بهداشت کل منطقه را به bellwether تبدیل کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Paris remains the bellwether of fashion industry.
[ترجمه گوگل]پاریس همچنان قطب صنعت مد است
[ترجمه ترگمان]پاریس همچنان the صنعت مد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. "Jellyfish are an excellent bellwether for the environment, " said Jacqueline Goy, of the Oceanographic Institute of Paris. "The more jellyfish, the stronger the signal that something has changed.
[ترجمه گوگل]ژاکلین گوی، از مؤسسه اقیانوس شناسی پاریس، گفت: «ژله‌ماهی‌ها برای محیط‌زیست یک ناقوس عالی هستند «هرچه چتر دریایی بیشتر باشد، سیگنال قوی‌تر مبنی بر تغییر چیزی است
[ترجمه ترگمان]ژاکلین Goy، از موسسه Oceanographic پاریس، می گوید: \" Jellyfish یک bellwether عالی برای محیط زیست هستند \" ستاره دریایی بیشتر، این سیگنال را قوی تر می کند که چیزی تغییر کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Culture changes to economy have bellwether effect, economy changes to realize culture to change.
[ترجمه گوگل]تغییر فرهنگ به اقتصاد تأثیر مثبت دارد، تغییر اقتصاد برای تحقق فرهنگ برای تغییر
[ترجمه ترگمان]تغییرات فرهنگی در اقتصاد تاثیر bellwether دارد، اقتصاد تغییر می کند تا فرهنگ را تغییر دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. University campuses are often the bellwether of change.
[ترجمه گوگل]پردیس‌های دانشگاهی اغلب محل تحول هستند
[ترجمه ترگمان]دانشگاه های دانشگاهی اغلب the تغییر هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The euro-dollar pair is a major bellwether for the risk-appetite trade, and the $ 43 mark is still a pivot point, because the euro has been unable to sustain breaks above this level.
[ترجمه گوگل]جفت یورو-دلار زنگ خطر بزرگی برای تجارت ریسک اشتها است و علامت 43 دلار همچنان نقطه محوری است، زیرا یورو قادر به حفظ شکست های بالاتر از این سطح نبوده است
[ترجمه ترگمان]این جفت دلار یک bellwether بزرگ برای تجارت اشتها انگیز است و این مبلغ ۴۳ دلار هنوز نقطه محور است، زیرا یورو قادر به حفظ تفکیک بالای این سطح نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رهبر (اسم)
head, pilot, leader, guide, bellwether, rector, premier, premiere, steerer, fuehrer, fuhrer, skipper

پیش اهنگ گله (اسم)
bellwether

گوسفند زنگوله دار (اسم)
bellwether

پیشوا (اسم)
leader, bellwether, rector, imam, fugleman, headman, pendragon, pontiff, primate

انگلیسی به انگلیسی

• male sheep that leads a flock (usually wears a bell); leader (slang); talker, chatterer; stock or bond that is an indicator of the entire market's condition (finance)

پیشنهاد کاربران

گوسفند زنگوله دار که جلو حرکت می کنه بقیه پشتش
اینجا تولستوی توی جنگ و صلح ادم بزرگها رو به اون تشبیه میکنه یا فربه میشن برای قصاب، یا زنگوله می بندن جلوی دسته: There is a particularly vivid simile1 in which the great man is likened to the ram whom the shepherd is fattening for slaughter. Because the ram duly grows fatter, and perhaps is used as a �bellwether� for the rest of the flock
...
[مشاهده متن کامل]

bellwether ( آینده پژوهی )
واژه مصوب: پیشاهنگ
تعریف: [آینده پژوهی] گروه ها یا مکان های پیشگام در درک و پذیرش روندها و تغییرات|||[جامعه شناسی] شخص یا گروهی از اشخاص که به خلق و تأثیرپذیری و الگو شدن تمایل دارند
طلیعه، پیش درآمد، چشم انداز
پیشگام، پیش آهنگ، هر کسی یا چیزی که خط سیر آینده را نشان می دهد.

بپرس