beck

/ˈbek//bek/

معنی: اشاره، تکان سر یا دست، تعظیم کردن، سرتکان دادن
معانی دیگر: حرکت سر یا دست به منظور صدا زدن، ایما، (قدیمی) احضار کردن، (با حرکت سر یا دست) فراخواندن، (شمال انگلیس) جوی، نهر (به ویژه اگر کف آن سنگلاخی باشد)، باسرتصدیق کردن یاحالی کردن چیزی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
عبارات: at someone's beck and call
• : تعریف: a gesture of beckoning; summons.

جمله های نمونه

1. at the beck and call of
در اختیار،مطیع

2. she is at the beck and call of her husband
او هر چه شوهرش دستور بدهد بی چون و چرا انجام می دهد.

3. The king has always had servants at his beck and call.
[ترجمه گوگل]پادشاه همیشه خدمتگزارانی در اختیار داشته است
[ترجمه ترگمان]پادشاه همیشه نوکر خودش را دارد و به او تلفن می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I'm not at your beck and call, you know.
[ترجمه گوگل]من در خدمت شما نیستم، می دانید
[ترجمه ترگمان]من در خدمت شما نیستم و به شما تلفن می زنم، می دانید که
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Don't expect to have me at your beck and call.
[ترجمه گوگل]انتظار نداشته باشید که من در خدمت شما باشم
[ترجمه ترگمان]انتظار نداشته باش منو تو your داشته باشی و با من تماس بگیری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She is constantly at the beck and call of her invalid father.
[ترجمه گوگل]او دائماً در تماس پدر ناتوانش است
[ترجمه ترگمان]پیوسته به بک می ماند و پدر بیمارش را صدا می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I was tired of being at her beck and call all day long.
[ترجمه گوگل]خسته شده بودم از اینکه تمام روز پشت سرش بودم و زنگ می زدم
[ترجمه ترگمان]از اینکه در او بودم و تمام روز را با او بودم خسته شده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The water mill was sited at Mill beck and it continued in use until the 1860s.
[ترجمه گوگل]آسیاب آبی در میل بک قرار داشت و تا دهه 1860 به کار خود ادامه داد
[ترجمه ترگمان]کارخانه آب در میلی بک نمایش داده شد و تا دهه ۱۸۶۰ به کار خود ادامه داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Together they rode across Hodge Beck and gathered up the flocks to look them over before the onset of winter.
[ترجمه گوگل]آنها با هم از هاج بک عبور کردند و گله ها را جمع کردند تا قبل از شروع زمستان به آنها نگاه کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها با هم از سوی بک بک راه افتادند و گله را جمع کردند تا قبل از شروع زمستان به آن ها نگاه کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Beck suggests that we have an automatic style of thinking which to a large extent determines the conclusions we derive from experience.
[ترجمه گوگل]بک پیشنهاد می‌کند که ما یک سبک تفکر خودکار داریم که تا حد زیادی نتیجه‌گیری‌هایی را که از تجربه به دست می‌آوریم، تعیین می‌کند
[ترجمه ترگمان]بک پیشنهاد می کند که ما یک سبک ناخودآگاه از تفکر داریم که تا حد زیادی نتایجی که از تجربه بدست می آوریم را تعیین می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Members troop into lobbies at the beck of a party leader as though they have no minds to use.
[ترجمه گوگل]اعضا به درخواست رهبر حزب وارد لابی ها می شوند که گویی ذهنی برای استفاده ندارند
[ترجمه ترگمان]اعضای گروه در رفتار بک با رهبر حزب در لابی هستند، چنان که گویی هیچ ذهن ندارند که از آن استفاده کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Beck studied the piano at school but was largely self-taught.
[ترجمه گوگل]بک در مدرسه پیانو خواند اما تا حد زیادی خودآموخته بود
[ترجمه ترگمان]بک در مدرسه پیانو را مطالعه کرد، اما عمدتا آموخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Thus began a long and bitter wrangle between Beck and the private power interests.
[ترجمه گوگل]بدین ترتیب یک کشمکش طولانی و تلخ بین بک و منافع قدرت خصوصی آغاز شد
[ترجمه ترگمان]بنابراین نزاع طولانی و تلخ بین بک و منافع قدرت خصوصی آغاز شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Cross the beck by the bridge and turn right, down to the shore of Crummock Water.
[ترجمه گوگل]از بک کنار پل عبور کنید و به سمت راست بپیچید، تا به ساحل کراموک واتر برسید
[ترجمه ترگمان]از روی پل رد می شود و راست می چرخد و به ساحل دریاچه Crummock می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The younger Beck, who never went to university, learned to work a ten-hour day.
[ترجمه گوگل]بک کوچکتر که هرگز به دانشگاه نرفت، یاد گرفت که ده ساعت در روز کار کند
[ترجمه ترگمان]بک کوچک تر که هرگز به دانشگاه نرفته بود، یاد گرفت که یک روز ده ساعته کار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اشاره (اسم)
slur, inkling, action, gesture, mention, hint, indication, allusion, warning, innuendo, suggestion, manifest, ensign, beck, symbol, gest, insinuation, referral

تکان سر یا دست (اسم)
beck

تعظیم کردن (فعل)
bow, bend, beck

سرتکان دادن (فعل)
bow, beck, nod

تخصصی

[نساجی] مخزن آهار

انگلیسی به انگلیسی

• family name
command; beckoning gesture; shortened form of beckon
if you are at someone's beck and call, you are constantly available and ready to do what they ask; used showing disapproval.

پیشنهاد کاربران

بپرس