basically

/ˈbeɪsɪkl̩i//ˈbeɪsɪkl̩i/

معنی: بطور اساسی
معانی دیگر: بطور اساسی

بررسی کلمه

قید ( adverb )
• : تعریف: in an important or central way; at heart.

- He has done some bad things but is basically a good person.
[ترجمه گوگل] او کارهای بدی انجام داده اما اساساً آدم خوبی است
[ترجمه ترگمان] او کاره ای بدی کرده است اما اساسا فرد خوبی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. they are basically the same
آنان اصولا مشابه هستند.

2. The party's principles are basically egalitarian.
[ترجمه بهروز مددی] اصول کلی حزب اساسا بر پایه برابری و مساوات می‎باشد.
|
[ترجمه گوگل]اصول حزب اساساً برابری طلبانه است
[ترجمه ترگمان]اصول حزب اساسا برابر تساوی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He believes that all people are basically evil.
[ترجمه گوگل]او معتقد است که همه مردم اساساً شر هستند
[ترجمه ترگمان]او معتقد است که همه مردم اساسا شریر هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The official report basically exonerated everyone.
[ترجمه گوگل]گزارش رسمی اساساً همه را تبرئه کرد
[ترجمه ترگمان]گزارش رسمی اساسا همه را تبرئه کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Basically it was a fine performance I have only minor quibbles to make about her technique.
[ترجمه گوگل]اساساً عملکرد خوبی بود که من فقط در مورد تکنیک او صحبت های جزئی دارم
[ترجمه ترگمان]اساسا این یک عملکرد خوب بود که من فقط quibbles جزئی در مورد روش او داشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The two approaches are basically very similar.
[ترجمه گوگل]این دو رویکرد اساساً بسیار مشابه هستند
[ترجمه ترگمان]دو رویکرد اساسا بسیار مشابه هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. There have been some problems but basically it's a good system.
[ترجمه گوگل]مشکلاتی وجود داشته است اما اساساً سیستم خوبی است
[ترجمه ترگمان]مشکلاتی وجود داشته است اما اساسا یک سیستم خوب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She takes a basically conservative view of society.
[ترجمه گوگل]او اساساً نگاهی محافظه کارانه به جامعه دارد
[ترجمه ترگمان]او اساسا دیدگاه محافظه کارانه جامعه را از خود نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She has a conception of people as being basically good.
[ترجمه گوگل]او تصوری از مردم دارد که اساساً خوب هستند
[ترجمه ترگمان]او تصوری از مردم دارد که اساسا خوب هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It was basically a selfish act, though no doubt a sophist would argue that it was done for the general good.
[ترجمه گوگل]این اساساً یک عمل خودخواهانه بود، اگرچه بدون شک یک سوفسطایی استدلال می کند که این کار برای خیر عمومی انجام شده است
[ترجمه ترگمان]این کار اساسا یک اقدام خودخواهانه بود، هر چند بدون شک a استدلال می کرد که این کار برای عموم خوب انجام شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Contrary to popular belief, gorillas are basically shy, gentle creatures.
[ترجمه گوگل]برخلاف تصور رایج، گوریل ها اساسا موجوداتی خجالتی و مهربان هستند
[ترجمه ترگمان]برخلاف باور عمومی، گوریل ها اساسا خجول و نجیب هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Yes, that's basically correct.
[ترجمه گوگل]بله، اساساً درست است
[ترجمه ترگمان]بله، این اساسا صحیح است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Basically the system ought to have worked.
[ترجمه گوگل]اساساً سیستم باید کار می کرد
[ترجمه ترگمان]اساسا این سیستم باید کار می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Basically, I'm just lazy.
[ترجمه گوگل]اصولا من فقط تنبلم
[ترجمه ترگمان]اساسا من فقط تنبلم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بطور اساسی (قید)
basically

انگلیسی به انگلیسی

• essentially; fundamentally
you use basically to indicate what the most important feature of something is or to give a general description of something complicated.

پیشنهاد کاربران

اصولاً
مثال: Basically, you just need to follow the instructions.
اصولاً، فقط کافی است دستورالعمل ها را دنبال کنید.
از پایه و اساس
گاهی اوقات معنای آن با simply برابری می کند. یعنی به طور ساده،
به سادگی، به آسانی و از این دست کلمات. بستگی به متن و محتوا دارد.
اگر مفید بود لطفاً لایک بفرمایید. ممنونم.
در زبان محاوره به معنای راستش
In the main and most important way
قبل از هر چیز، اول اینکه . . .
Basically, do you get along with your new roommate?
اول از همه اینکه آیا با هم اتاقی تازه ات کنار می آیی؟
Basically, it is like this . .
عمدتا
مبنایی
در واقع
ذاتا
در اصل
از پایه و اساس. . . . . . در پایه و اساس
به نقل از هزاره:
اساساً
از بنیاد
علی الاصول
به طور اساسی . . .
اساسا. . .
mainly
به طور اساسی
اساسا - به طور کلی
اساسا - اصولا
اصولاً
به طور کلی
اساساً، در اصل
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)

بپرس