bamboozle

/bæmˈbuːzl̩//bæmˈbuːzl̩/

معنی: فریب، گول زدن، ریشخند کردن
معانی دیگر: کلاه برداری کردن، اغفال کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: bamboozles, bamboozling, bamboozled
مشتقات: bamboozler (n.)
(1) تعریف: (informal) to trick by deceptive claims, flattery, or the like; deceive.
مشابه: bluff, hoax

- They bamboozled him into believing they were policemen.
[ترجمه گوگل] آنها او را متحیر کردند تا فکر کند پلیس هستند
[ترجمه ترگمان] آن ها او را وادار کردند تا باور کنند که پلیس هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to mystify or confuse.
مشابه: baffle, bewilder, mystify

- This problem utterly bamboozles me.
[ترجمه گوگل] این مشکل من را کاملاً متحیر می کند
[ترجمه ترگمان] این مشکل کاملا منو گیج میکنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. their speeches were intended to bamboozle the workers into obedience
منظور از نطق های آنها این بود که با فریب کارگران را وادار به اطاعت کنند.

2. He bamboozled Mercer into defeat.
[ترجمه گوگل]او مرسر را به شکست واداشت
[ترجمه ترگمان]اون رو به شکست تبدیل کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She was bamboozled into telling them her credit card number.
[ترجمه گوگل]او از این که شماره کارت اعتباری خود را به آنها بگوید مبهوت شد
[ترجمه ترگمان]او را فریب داده بود تا شماره کارت اعتباریش را به آن ها بگوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. You've completely bamboozled me.
[ترجمه گوگل]تو من را کاملا گیج کردی
[ترجمه ترگمان]تو کاملا مرا فریب دادی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He was bamboozled by con men.
[ترجمه گوگل]او توسط مردان کلاهبردار خجالت زده شد
[ترجمه ترگمان]او گول مردان را فریب داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He was bamboozled into joining the club.
[ترجمه گوگل]او برای پیوستن به باشگاه متحیر شده بود
[ترجمه ترگمان]او را فریب داده بودند تا به باشگاه ملحق شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Canny salespeople may try to bamboozle you with jargon, so it's worth getting to grips with a few key features before you hit the shops.
[ترجمه گوگل]فروشندگان ماهر ممکن است سعی کنند با اصطلاحات لغت، شما را متحیر کنند، بنابراین ارزش دارد قبل از اینکه وارد مغازه شوید، با چند ویژگی کلیدی آشنا شوید
[ترجمه ترگمان]فروشندگان دوره گرد ممکن است سعی کنند با اصطلاحات فنی به شما کمک کنند، بنابراین ارزش آن را دارد که قبل از اینکه به مغازه ها صدمه بزنید، با چند ویژگی کلیدی دست و پنجه نرم کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. You have no reason to bamboozle me!
[ترجمه گوگل]تو دلیلی نداری که من رو بهم بزنی!
[ترجمه ترگمان]تو دلیلی برای گول زدن من نداری!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Bamboozle has nothing at all to do with wooden drinking cups.
[ترجمه گوگل]Bamboozle اصلا ربطی به لیوان های چوبی ندارد
[ترجمه ترگمان]bamboozle هیچ ربطی به خوردن فنجون wooden نداره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Etymonline agrees with the slang origin but also offers a couple of words from Scottish dialect and French that could have lead to bamboozle.
[ترجمه گوگل]Etymonline با اصل زبان عامیانه موافق است، اما چند کلمه از گویش اسکاتلندی و فرانسوی را نیز ارائه می دهد که می تواند منجر به بامبوزل شود
[ترجمه ترگمان]Etymonline با منشا عامیانه موافق است، اما چند کلمه از لهجه اسکاتلندی و فرانسه که می تواند منجر به bamboozle شود، ارائه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Certainly, the strident promoters of globalisation – politicians, big businessmen, and journalists – will have to work much harder now to bamboozle their audiences.
[ترجمه گوگل]مطمئناً، مروجین سرسخت جهانی‌شدن - سیاستمداران، تجار بزرگ و روزنامه‌نگاران - باید در حال حاضر سخت‌تر تلاش کنند تا مخاطبان خود را متحیر کنند
[ترجمه ترگمان]مسلما، ترویج کنندگان گوش خراش جهانی شدن - سیاستمداران، تجار بزرگ، و روزنامه نگاران باید اکنون سخت تلاش کنند تا مخاطبان خود را تحت تاثیر قرار دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. "Perhaps if I wanted to be understood or to understand I would bamboozle myself into belief, but I am a reporter".
[ترجمه گوگل]«شاید اگر می‌خواستم درک شوم یا بفهمم، خودم را در این باور غافلگیر می‌کردم، اما من یک خبرنگار هستم»
[ترجمه ترگمان]\" شاید اگر بخواهم درک کنم یا درک کنم که خودم را به این باور would، اما من یک خبرنگار هستم \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. "Perhaps if I wanted to be understood or to understand I would bamboozle myself into belief, but I am a reporter" (Graham Greene).
[ترجمه گوگل]«شاید اگر می‌خواستم درک شوم یا بفهمم، خودم را در این باور غافلگیر می‌کردم، اما من یک خبرنگار هستم» (گراهام گرین)
[ترجمه ترگمان]\"شاید اگر بخواهم درک کنم یا درک کنم که خودم را به این باور would، اما من یک خبرنگار هستم\" (گراه ام گرین)
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Defence bosses are toying with the flexible firearms in a bid to bamboozle satellites and surveillance aircraft into thinking its forces are more powerful than they actually are.
[ترجمه گوگل]کارفرمایان دفاعی با سلاح‌های گرم انعطاف‌پذیر بازی می‌کنند تا ماهواره‌ها و هواپیماهای تجسسی را به این نتیجه برسانند که فکر کنند نیروهایش قدرتمندتر از آنچه هستند، هستند
[ترجمه ترگمان]روسای دفاع در تلاش برای bamboozle ماهواره ها و هواپیماهای تجسس، با سلاح های گرم انعطاف پذیر بازی می کنند و فکر می کنند که نیروهای آن قدرتمندتر از آن چیزی هستند که واقعا هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فریب (اسم)
bewitchment, conjuration, cheat, humbuggery, wile, allurement, lure, enticement, deception, deceit, fraud, delusion, temptation, seducement, magic, sorcery, bluff, bamboozle, bilk, bob, humbug, brogue, cantrip, imposture, swindle, defraudation, diabolism, hocus-pocus, goety, hoodoo, inveiglement

گول زدن (فعل)
renege, con, fool, cheat, gyp, hustle, dodge, rig, bamboozle, outwit, deceive, defraud, dupe, cajole, hoax, gouge, befool, beguile, entrap, gull, gum, hocus, rogue, gaff, swindle, thimblerig, chouse, jockey, finagle, fob, wheedle

ریشخند کردن (فعل)
praise, blandish, coax, bamboozle, cajole, carny, lout, blarney, carney, sweet-talk, wheedle

انگلیسی به انگلیسی

• cheat, swindle; confuse
if you bamboozle someone, you confuse them or trick them; an informal word.

پیشنهاد کاربران

to trick or deceive someone, often by confusing them
غیر رسمی
فریب دادن یا گول زدن کسی، اغلب با گیج کردن او.
سر کسی شیره مالیدن
She was bamboozled into telling them her credit card number.
...
[مشاهده متن کامل]

It is not fair to bamboozle the public in such a way.
They got back to power by bamboozling the people about their real intentions.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/bamboozle
سر در گم کردن، گیج کردن
یک لغت Post College Level
به معنای خودمونی خرکردن
سر کسی را شیره مالیدن
خر گیر آوردن

بپرس