ball up


(خودمانی) گیج کردن، سردرگم کردن

جمله های نمونه

1. She threw the ball up and caught it again.
[ترجمه گوگل]او توپ را بالا انداخت و دوباره آن را گرفت
[ترجمه ترگمان]توپ را بلند کرد و دوباره آن را گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He teed the ball up carefully and then teed off.
[ترجمه گوگل]او با احتیاط توپ را بیرون زد و سپس توپ را جدا کرد
[ترجمه ترگمان]او توپ را با دقت بالا برد و بعد خاموش شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. For hours the boy would stand tossing a ball up into the air and catching it again.
[ترجمه گوگل]پسر ساعت ها می ایستاد و توپی را به هوا پرتاب می کرد و دوباره آن را می گرفت
[ترجمه ترگمان]ساعت ها در هوا معلق می ماند و هوا را به هوا می برد و دوباره آن را می گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He tossed his ball up into the air.
[ترجمه گوگل]توپش را به هوا پرتاب کرد
[ترجمه ترگمان]توپش را به هوا پرتاب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The batsman smashed the ball up into the air.
[ترجمه گوگل]ضربه زن توپ را به هوا کوبید
[ترجمه ترگمان]توپ زن توپ را در هوا شکست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The defender hoofed the ball up the field.
[ترجمه گوگل]مدافع توپ را با سم به زمین زد
[ترجمه ترگمان]مدافع توپ را به زمین برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. You can't pick the ball up in football.
[ترجمه گوگل]در فوتبال نمی توان توپ را برداشت
[ترجمه ترگمان]تو نمیتونی توپ رو تو فوتبال انتخاب کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The Trojans brought the ball up but could not get off a decent shot.
[ترجمه گوگل]تروجان ها توپ را بالا آوردند اما نتوانستند از یک شوت مناسب خارج شوند
[ترجمه ترگمان]The توپ را بالا آورد اما نتوانست از یک شلیک خوب خلاص شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He booted the ball up to the other end of the playing field.
[ترجمه گوگل]او توپ را تا انتهای دیگر زمین بازی فرستاد
[ترجمه ترگمان]توپ را با لگد به طرف دیگر میدان بازی انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I had to give the ball up, and then I had work my butt off to get it back.
[ترجمه گوگل]من مجبور شدم توپ را واگذار کنم و سپس مجبور شدم برای پس گرفتن آن توپ را کنار بگذارم
[ترجمه ترگمان]باید به مجلس رقص می رفتم و بعد هم خودم را مجبور کرده بودم که آن را پس بگیرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The first task is to smack the ball up the ramp and enter the rollercoaster ride.
[ترجمه گوگل]اولین کار این است که توپ را از سطح شیب دار بالا بکشید و وارد ترن هوایی شوید
[ترجمه ترگمان]اولین کاری که باید انجام دهید این است که توپ را به سطح شیب دار پرتاب کرده و به \"چرخ و فلک\" وارد شوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. You cyui cherry an't pick the ball up in football.
[ترجمه گوگل]تو گیلاس تو فوتبال توپ رو بر نمیداری
[ترجمه ترگمان]تو گیلاس را در فوتبال انتخاب نمی کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. If you throw a ball up, it will come down again.
[ترجمه گوگل]اگر یک توپ را به بالا پرتاب کنید، دوباره پایین می آید
[ترجمه ترگمان]اگر توپ را بالا you دوباره پایین خواهد آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. If you roll a ball up a slop, it will roll down again.
[ترجمه گوگل]اگر یک توپ را از یک شیب بالا بغلتانید، دوباره به سمت پایین می‌غلتد
[ترجمه ترگمان]اگه تو یه آشغال جمع کنی دوباره سقوط می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• jumble up, tangle up; close up; confuse, bewilder
(british slang) cockup, something seriously messed up or muddled; state of confusion

پیشنهاد کاربران

مچاله کردن
to beat someone until they enter the fetal position ( their body forming a tight ball. )
If that guy keeps looking at me he's gonna get balled up.
To confuse
1 - گند زدن - گه کاری - گه بازی - گه کاری کردن
2 - بلبشو - خر بازار
مچاله کرده، گلوله کردن

بپرس