balancing


معنی: تعدیل
معانی دیگر: متعادل کردن، تراز( دوربین نقشه بردارى) عمران : تراز علوم نظامى : حفظ عمق کشتى متعادل کردن عمق زیردریایى

جمله های نمونه

1. The UN must perform a difficult balancing act between the two sides in the conflict.
[ترجمه محمدرضا] سازمان ملل باید عمل توازن دشواری را بین دو طرف در درگیری انجام دهد
|
[ترجمه گوگل]سازمان ملل باید یک اقدام متعادل کننده دشوار بین دو طرف درگیری انجام دهد
[ترجمه ترگمان]سازمان ملل باید عمل توازن دشواری را بین دو طرف در درگیری انجام دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The boy sat balancing on the fence.
[ترجمه گوگل]پسر در حال تعادل روی حصار نشست
[ترجمه ترگمان]پسرک روی نرده تعادلش را حفظ کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She was balancing a plate of food on her knees.
[ترجمه گوگل]او یک بشقاب غذا را روی زانوهایش متعادل می کرد
[ترجمه ترگمان]او یک بشقاب غذا روی زانوهایش گذاشته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I squatted down to speak to the boy, balancing on the balls of my feet.
[ترجمه گوگل]چمباتمه زدم تا با پسرک صحبت کنم و روی توپ های پایم تعادل برقرار کنم
[ترجمه ترگمان]چمباتمه زدم تا با پسرک صحبت کنم و روی پاهایم تعادل برقرار کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I found myself having to do a balancing act between work and family.
[ترجمه گوگل]متوجه شدم که باید بین کار و خانواده تعادل ایجاد کنم
[ترجمه ترگمان]من خود را مجبور به انجام موازنه بین کار و خانواده یافتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Gilmore had to perform the difficult balancing act of attracting moderate voters without losing his conservative base.
[ترجمه گوگل]گیلمور مجبور بود عمل متعادل کننده دشوار جذب رای دهندگان میانه رو را بدون از دست دادن پایگاه محافظه کار خود انجام دهد
[ترجمه ترگمان]گیلمور همچنین مجبور بود عمل متعادل جذب رای دهندگان میانه رو را بدون از دست دادن پایه محافظه کارانه خود انجام دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The man felt a delicacy about balancing between his mother and his wife.
[ترجمه گوگل]مرد در برقراری تعادل بین مادر و همسرش احساس ظرافت می کرد
[ترجمه ترگمان]مرد احساس کرد که بین مادرش و همسرش تعادلش را حفظ کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The UN must perform a delicate balancing act between the different sides in the conflict.
[ترجمه گوگل]سازمان ملل باید یک اقدام متعادل کننده ظریف بین طرف های مختلف در مناقشه انجام دهد
[ترجمه ترگمان]سازمان ملل باید یک عمل توازن ظریف بین دو طرف درگیر را انجام دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He turned around, balancing awkwardly on one foot.
[ترجمه گوگل]چرخید و به طرز عجیبی روی یک پاش تعادل برقرار کرد
[ترجمه ترگمان]کج پا چرخید و ناشیانه تعادلش را از دست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Brought-forward trading losses can be set against balancing charges arising on the disposal of the target assets.
[ترجمه گوگل]زیان های معاملاتی آینده را می توان در مقابل هزینه های تعادلی ناشی از واگذاری دارایی های هدف تنظیم کرد
[ترجمه ترگمان]خسارت های تجاری رو به جلو را می توان بر علیه بالانس کردن هزینه های ناشی از دفع دارایی های هدف تنظیم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Balancing the dual roles of minister to the world and shepherd to his own flock has taken its toll.
[ترجمه گوگل]ایجاد تعادل بین نقش‌های دوگانه وزیر برای جهان و شبان برای گله خود تأثیر خود را گذاشته است
[ترجمه ترگمان]ایجاد تعادل نقش های دوگانه وزیر در دنیا و چوپان برای گله خود، تلفات خود را به دست آورده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He is more aware than anyone of the balancing act he has been trying to perform.
[ترجمه گوگل]او بیش از هرکسی از تعادلی که سعی در انجام آن دارد آگاه است
[ترجمه ترگمان]او نسبت به هر کس دیگری از عمل توازن آگاهی بیشتری دارد که تلاش برای انجام آن را انجام داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. By balancing profits and loss in this way, total tax liability may be reduced.
[ترجمه گوگل]با متعادل کردن سود و زیان به این روش، کل بدهی مالیاتی ممکن است کاهش یابد
[ترجمه ترگمان]با بالانس کردن سودها و از دست دادن در این روش، کل بدهی مالیاتی ممکن است کاهش یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Balancing the budget was always a fundamental element of the contract, but it assumed greater prominence as the year evolved.
[ترجمه گوگل]متعادل کردن بودجه همیشه یک عنصر اساسی قرارداد بود، اما با تکامل سال اهمیت بیشتری به خود گرفت
[ترجمه ترگمان]ایجاد تعادل در بودجه همیشه یک عنصر اساسی از قرارداد بود، اما به تدریج که سال تکامل یافت، اهمیت بیشتری به خود گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Hope is about the unknown and prospects, about balancing our needs for security with the dangers of freedom.
[ترجمه گوگل]امید در مورد ناشناخته ها و چشم اندازها است، در مورد تعادل نیازهای ما برای امنیت با خطرات آزادی
[ترجمه ترگمان]امید در مورد تعادل و آینده، در مورد متعادل کردن نیازهای ما برای امنیت با خطرات آزادی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تعدیل (اسم)
adjustment, settlement, regulation, modification, balancing, damping

تخصصی

[عمران و معماری] عمل بالانس - عمل تعادل - تعادل
[آمار] متعادل سازی

انگلیسی به انگلیسی

• equilibration, evenness, symmetry

پیشنهاد کاربران

balancing ( علوم سیاسی و روابط بین الملل )
واژه مصوب: توازن بخشی
تعریف: اقدام یک دولت موردتهدید برای ائتلاف با دیگر دولت های موردتهدید درجهت ایجاد موازنه در برابر دولت تهدید کننده و مقابله با آن|||متـ . توازن بخشی سخت hard balancing
موازنه
تعادل
ایجاد تعادل و توازن

بپرس