babysitting

جمله های نمونه

1. We share the babysitting duties on a rota basis.
[ترجمه گوگل]ما وظایف نگهداری از کودک را به صورت نوبتی به اشتراک می گذاریم
[ترجمه ترگمان]ما وظایف نگهداری از بچه را به صورت فهرست به اشتراک می گذاریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Would you like me to do any babysitting?
[ترجمه گوگل]دوست داری مراقبت از بچه انجام بدم؟
[ترجمه ترگمان]میخوای بچه داری کنم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She had been babysitting him and his four-year-old sister.
[ترجمه گوگل]او از او و خواهر چهار ساله اش نگهداری می کرد
[ترجمه ترگمان]اون از بچه ش پرستاری می کرد و خواهر چهار ساله ش بوده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I used to do babysitting to earn money.
[ترجمه گوگل]من برای کسب درآمد بچه داری می کردم
[ترجمه ترگمان]من برای تحصیل پول از بچه نگهداری می کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. We share out the babysitting on a rota basis.
[ترجمه گوگل]ما مراقبت از کودک را به صورت چرخشی به اشتراک می گذاریم
[ترجمه ترگمان]ما از بچه نگهداری می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. If you are babysitting, make sure you have a contact number for the parents.
[ترجمه گوگل]اگر از کودک نگهداری می کنید، حتما یک شماره تماس برای والدین داشته باشید
[ترجمه ترگمان]اگر از بچه نگهداری می کنید، حتما شماره تماس برای والدین خود را دارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. If you ever need help with the babysitting, I'd be glad to oblige.
[ترجمه گوگل]اگر در مورد نگهداری از کودک نیاز به کمک داشتید، خوشحال می شوم به شما کمک کنم
[ترجمه ترگمان]اگر برای پرستاری بچه به کمک احتیاج داشتی، خوشحال می شدم که این کار را بکنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Babysitting is money for old rope if the children don't wake up.
[ترجمه گوگل]نگهداری از بچه ها پول طناب قدیمی است اگر بچه ها بیدار نشوند
[ترجمه ترگمان]اگر کودکان بیدار نشوند، Babysitting پول برای طناب کهنه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I'm babysitting for Jo on Friday night.
[ترجمه گوگل]من جمعه شب برای جو نگهداری می کنم
[ترجمه ترگمان]من شب جمعه از مراقبت از جو مراقبت می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Caroline earns extra money by babysitting.
[ترجمه گوگل]کارولین با نگهداری از بچه پول بیشتری به دست می آورد
[ترجمه ترگمان] کارولاین با نگهداری از بچه پول بیشتری در میاره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. And babysitting Paul every afternoon allowed for a certain amount of purpose and responsibility for a man ninety-one.
[ترجمه گوگل]و نگهداری از بچه پل هر روز بعدازظهر، برای یک مرد نود و یکم، مقدار مشخصی از هدف و مسئولیت را مجاز دانست
[ترجمه ترگمان]و نگهداری از نگهداری از بچه برای یک مرد نود و یک به طور خاص مجاز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I have now started to do babysitting for a number of people.
[ترجمه گوگل]من الان شروع کردم به نگهداری از بچه برای تعدادی از افراد
[ترجمه ترگمان]من هم اکنون برای عده ای از مردم شروع به نگهداری از بچه کرده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Do pay extra for daytime babysitting; it inevitably involves more work.
[ترجمه گوگل]برای نگهداری از کودک در طول روز هزینه اضافی بپردازید ناگزیر مستلزم کار بیشتر است
[ترجمه ترگمان]برای نگهداری از نگهداری از بچه به طور اجتناب ناپذیری باید کار بیشتری انجام دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Ask Alex and Joan next time you're babysitting.
[ترجمه گوگل]دفعه بعد که در حال نگهداری از کودک هستید از الکس و جوآن بپرسید
[ترجمه ترگمان]از \"الکس\" و \"جون\" بپرس دفعه بعد که بچه داری می کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Babysitting coupons are a practical gift any parent will love.
[ترجمه گوگل]کوپن های نگهداری از کودک هدیه ای کاربردی است که هر والدینی دوستش خواهد داشت
[ترجمه ترگمان]کوپن های تخفیف یک هدیه عملی برای هر پدر و مادر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• taking care of a child or children while the parents are temporarily away (usually for a fee)
taking care of a child or children for pay while the parents are temporarily away

پیشنهاد کاربران

Thank you for the many hours of babysitting.
برای ساعتها پرستاری {و نگهداری از} بچه از شما ممنونم.
بچه داری ( مراقب از بچه )
He 's baby_sitting is good
پرستاری آن پسر خوب است
به معنی پرستار

Noun - uncountable :
پرستاری از کودک
مراقبت از بچه
Babysit بچه داری کردن، babysitting بچه داری، babysitter پرستار بچه
Babysit فعل هست که میشه از پچه نگهداری کردن البته به جز والدین، اما babysitting میشه پرستار بچه.
پرستار بچه
محافظت از نوزاد ، مراقبت از نوزاد

بچه بازی
مواظبت کردن از بچه، نگهداری کردن از بچه ( برای مدت کوتاه که والدین در منزل نیستند )
مواظبت کردن از بچه، نگهداری کردن از بچه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس