brusque

/ˈbrəsk//bruːsk/

معنی: بی ادب، خشن، خشن در رفتار
معانی دیگر: (در رفتار و طرز حرف زدن) خشن و ناگه گوی، قلمبه گو، اهل پزگ زدن، تشری، بی حوصله (brusk هم می نویسند)، brusk : خشن در رفتار، پیش جواب

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: brusquely (adv.), brusqueness (n.)
• : تعریف: impolitely abrupt in speech or actions; curt.
مترادف: abrupt, curt, short
متضاد: polite
مشابه: bluff, blunt, brash, brisk, gruff, hasty, impolite, plain-spoken, plump, rude, sharp, snappish, surly, uncivil

- He'd planned to ask the clerk a number of questions, but her brusque manner intimidated him.
[ترجمه گوگل] او قصد داشت چند سوال از منشی بپرسد، اما رفتار بی ادبانه او او را ترسانده بود
[ترجمه ترگمان] او قصد داشت از منشی چند سوال بپرسد، اما رفتار خشن او او را ترسونده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. she was often brusque with me
او اغلب به من تندی می کرد.

2. The doctors are brusque and busy .
[ترجمه گوگل]دکترها بی حوصله و شلوغ هستند
[ترجمه ترگمان]دکترها خشن و شلوغ هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. His secretary was rather brusque with me.
[ترجمه گوگل]منشی او نسبتاً با من بداخلاق بود
[ترجمه ترگمان]منشی او با من کمی خشن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The doctor spoke in a brusque tone.
[ترجمه گوگل]دكتر با لحن زشتي صحبت كرد
[ترجمه ترگمان]دکتر با لحنی خشن گفت:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. His manner was self-assured and brusque.
[ترجمه گوگل]رفتار او با اعتماد به نفس و بی ادبی بود
[ترجمه ترگمان]رفتارش با لحنی مطمئن و خشن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. His brusque manner hides a shy and sensitive nature.
[ترجمه گوگل]رفتار بی رحمانه او ماهیت خجالتی و حساسی را پنهان می کند
[ترجمه ترگمان]رفتار خشن او طبیعت خجالتی و حساسی را پنهان می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Her brusque manner concealed a caring nature.
[ترجمه گوگل]رفتار وحشیانه او طبیعت دلسوزانه را پنهان می کرد
[ترجمه ترگمان]رفتار خشن او طبیعت را پنهان می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Off steps a brusque and bristling figure, carrying a kitbag and casual in a crew-neck sweater.
[ترجمه گوگل]از پله‌ها بیرون می‌آید، چهره‌ای بی‌تفاوت و پر زرق و برق، با یک کیف دستی و معمولی با یک ژاکت یقه خدمه
[ترجمه ترگمان]با گام های بلند و راست، هیکلی درشت و راست، با یک ژاکت مردانه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He is the kindest of men beneath his brusque exterior.
[ترجمه گوگل]او مهربان‌ترین مردان زیر ظاهر بی‌رحمانه‌اش است
[ترجمه ترگمان]او مهربان ترین مردم است که در زیر ظاهر خشن اوست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They are both logical and just a little brusque with me.
[ترجمه گوگل]آنها هر دو منطقی هستند و فقط با من کمی بی ادب هستند
[ترجمه ترگمان]هر دو منطقی هستند و فقط کمی با من خشن هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Major Hartley-Harrington's widow was a big, brusque woman, with muscular legs and a nose she could look down.
[ترجمه گوگل]بیوه سرگرد هارتلی-هرینگتون زنی درشت هیکل و بی‌حرم بود، با پاهای عضلانی و بینی که می‌توانست به پایین نگاه کند
[ترجمه ترگمان]بیوه میجر Hartley، زنی بزرگ و خشن بود با پاهای عضلانی و بینی که می توانست به پایین نگاه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He was pale, of brusque manners, somewhat given to affectation, but of immaculate dress and generous to his enemies.
[ترجمه گوگل]رنگ پریده، رفتاری بی‌رحمانه، تا حدودی محبت‌آمیز، اما لباسی بی‌نقص و سخاوتمند نسبت به دشمنان داشت
[ترجمه ترگمان]رنگش پریده بود و رفتاری خشن داشت که تا حدی تظاهر به تظاهر می نمود، اما از لباس تمیز و سخاوتمند نسبت به دشمنانش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Mathison's brusque style tends to irritate colleagues.
[ترجمه گوگل]سبک تند ماتیسون باعث عصبانیت همکاران می شود
[ترجمه ترگمان]سبک خشن Mathison متمایل به تحریک همکارانش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He went out thinking that, behind all her brusque banter, she was a kindly little soul.
[ترجمه گوگل]او با این فکر بیرون رفت که پشت همه شوخی‌های بی‌رحمانه‌اش، او یک روح کوچک مهربان است
[ترجمه ترگمان]به این فکر افتاد که پس از آن all خشن، او روح مهربانی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Her secretary was a little brusque on the phone.
[ترجمه گوگل]منشی او کمی در تماس تلفنی بود
[ترجمه ترگمان]منشی او اندکی خشن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بی ادب (صفت)
lowly, coarse, rude, lowbrow, barbaric, impolite, irreverent, uncivil, indecorous, discourteous, brusque, plebeian, ill-bred, uncivilized, ill-mannered, irrespective, unmannered

خشن (صفت)
raucous, rough, harsh, coarse, randy, rude, sore, tough, high, brutish, brute, wooden, blatant, stark, impolite, bearish, churlish, caddish, unkempt, blowsy, blowzy, boorish, indelicate, ragged, brusque, stocky, gruff, hoarse, plebeian, offish, crusty, scabrous, woolly, ungracious, iron-bound, rough-and-ready, rowdy, scraggy, truculent, unmannered

خشن در رفتار (صفت)
rude, brusque

انگلیسی به انگلیسی

• brusk, curt; rude, unpleasant
someone who is brusque wastes no time when dealing with things and does not show much consideration for other people.

پیشنهاد کاربران

سردرفتار
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : brusqueness
✅️ صفت ( adjective ) : brusque
✅️ قید ( adverb ) : brusquely
مشابه curt
گستاخ
خلاصه گویی یا استفاده از کلمات اندک جوری که بی ادبانه به نظر میاد

بپرس