bored

/ˈbɔːrd//bɔːd/

معنی: سفته
معانی دیگر: (adjective) بی حوصله (adjective) سوراخ شده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: finding something tedious or dull; uninterested.
متضاد: excited

- I was bored with the magazine and put it back with the others.
[ترجمه Shakiba] من از مجله خسته شده بودم و اون رو کنار بقیه وسایل گذاشتم
|
[ترجمه Sh-i-ebrahimi] من از مجله خسته شدم و آن را کنار باقی وسایل قرار دادم
|
[ترجمه اصحدالله] من از مجله خسته نماییدم و آنرا بر کناره باقی مجله ها گذاشتمش
|
[ترجمه گوگل] من از مجله حوصله ام سر رفته بود و آن را با بقیه گذاشتم
[ترجمه ترگمان] از مجله خسته شدم و آن را کنار بقیه گذاشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The class is too elementary for her, so she gets bored.
[ترجمه Sh-i-ebrahimi] کلاس برای او خیلی آسان است به این علت کسل میشود
|
[ترجمه تینا] کلاس برای او آسان است ، بنابراین او خسته میشه
|
[ترجمه گوگل] کلاس برای او خیلی ابتدایی است، بنابراین او خسته می شود
[ترجمه ترگمان] کلاس برای او خیلی ابتدایی است، بنابراین حوصله اش سر می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He loves watching golf on TV, but she gets bored to death with it.
[ترجمه Shakiba] او عاشق تماشا کردن گلف از تلوزیون است ، امّا او با آن حوصله اش سر می رود
|
[ترجمه گوگل] او عاشق تماشای گلف در تلویزیون است، اما او تا حد مرگ با آن خسته می شود
[ترجمه ترگمان] او عاشق تماشای بازی گلف در تلویزیون است، اما او با آن خسته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. bored stiff
کاملا ملالت زده

2. his lecture bored me to death!
نطق او حوصله ام را تا سر حد مرگ سرآورد!

3. i am bored to death these days
این روزها حسابی حوصله ام سر رفته است.

4. she was bored with the suitor's nonage
شخصیت کودک مانند آن خواستگار او را ملول می کرد.

5. Voters are bored with politicians warming over old policies.
[ترجمه گوگل]رای دهندگان از گرم شدن سیاستمداران بر سر سیاست های قدیمی خسته شده اند
[ترجمه ترگمان]رای دهندگان از گرم شدن سیاستمداران در سیاست های قدیمی خسته شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Children quickly get bored by adult conversation.
[ترجمه ترجمه گوگل] کودکان سریع از صحبت بزرگتر ها خسته می شوند
|
[ترجمه گوگل]کودکان به سرعت از مکالمه بزرگسالان خسته می شوند
[ترجمه ترگمان]کودکان به سرعت از مکالمه بزرگسالان خسته می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The workmen bored through the rock.
[ترجمه گوگل]کارگران حوصله سنگ را سر می‌دادند
[ترجمه ترگمان]کارگرها از میان صخره ها خسته شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Sophie got bored and started acting up.
[ترجمه گوگل]سوفی خسته شد و شروع به بازی کرد
[ترجمه ترگمان]سوفی خسته شد و شروع به عمل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Some children get bored very quickly.
[ترجمه گوگل]بعضی از بچه ها خیلی زود خسته می شوند
[ترجمه ترگمان]بعضی از بچه ها خیلی زود خسته می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Bored youths hang around outside looking for trouble.
[ترجمه گوگل]جوانان بی حوصله بیرون به دنبال دردسر می گردند
[ترجمه ترگمان]جوانان بی حوصله و بی حوصله در اطراف پرسه می زنند و به دنبال دردسر می گردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A tunnel has been bored under the channel to link England and France.
[ترجمه گوگل]تونلی در زیر کانال حفر شده است تا انگلیس و فرانسه را به هم پیوند دهد
[ترجمه ترگمان]تونلی در زیر کانال برای ارتباط انگلیس و فرانسه خسته کننده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We are bored with his endless talk.
[ترجمه فرزانه] ما از صحبتهای بی پایان او خسته می شویم ( حال ساده. . روتین )
|
[ترجمه علی چگینی] ما از حرف های بی سر و ته وی خسته شده ایم.
|
[ترجمه علی چگینی] ما از حرف های بی سر و ته او کلافه شدیم.
|
[ترجمه گوگل]ما از صحبت های بی پایان او خسته شده ایم
[ترجمه ترگمان] ما از حرف بی پایان اون خسته شدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Several young girls were sitting around looking bored.
[ترجمه گوگل]چند دختر جوان دور هم نشسته بودند و خسته بودند
[ترجمه ترگمان]چند دختر جوان دور و برش نشسته بودند و خسته به نظر می رسیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I get the impression that he is bored with his job.
[ترجمه گوگل]من این تصور را دارم که او از کار خود خسته شده است
[ترجمه ترگمان]فکر می کنم از کارش خسته شده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Even their three dogs got bored and fell asleep as he ranted on.
[ترجمه گوگل]حتی سه سگشان هم حوصله اش سر رفت و به خواب رفتند
[ترجمه ترگمان]حتی سه سگ هم خسته شدند و به خواب رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. There was a bored expression on her face.
[ترجمه گوگل]حالت بی حوصله ای روی صورتش بود
[ترجمه ترگمان]چهره اش حالت ملال انگیزی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سفته (صفت)
bored, pierced, perforated

انگلیسی به انگلیسی

• weary, disinterested
when you are bored, you feel tired and impatient because you have lost interest in something or because you have nothing to do.

پیشنهاد کاربران

bored: کسل، بی حوصله
بی حصله
Bored به معنی خسته ( ذهنا خسته )
tired به معنی خسته ( جسما خسته )
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : bore
✅️ اسم ( noun ) : bore / boredom
✅️ صفت ( adjective ) : boring / bored
✅️ قید ( adverb ) : boringly
در برخی جاها معنی " ناراضی" هم می دهد
for example
He must get very bored with her job. She does the same thing every day
او باید از شغلش خیلی ناراضی باشد. او هر روز کار ثابت و یکنواختی را انجام می داد
صفت bored به معنای کسل
صفت bored به معنای کسل، به افرادی اطلاق می شود که خسته و کسل هستند چون علاقه خود را به چیزی از دست داده اند یا اینکه به افرادی گفته می شود که حوصله شان سر رفته است. مثلا:
bored with staying indoors ( کسل به خاطر در خانه ماندن )
...
[مشاهده متن کامل]

وقتی در انگیسی می خواهند شدت کسل بودن یا حوصله سررفتگی را نشان دهند از این اصطلاحات استفاده می کنند:
to be bored to death
to be bored out of ones mind
منبع: سایت بیاموز

hole bored سوراخ حفرشده ، سوراخ کنده شده ، سوراخ
درآورده شده
well boring حفرکردن چاه ، کندن چاه
well bore یا wellbore. دهانه چاه
When you are bored 😴 you feel tired 😫because you have nothing to do
کاربرد صفت bored به معنای کسل
صفت bored به معنای کسل، به افرادی اطلاق می شود که خسته و کسل هستند چون علاقه خود را به چیزی از دست داده اند یا اینکه به افرادی گفته می شود که حوصله شان سر رفته است. مثلا:
...
[مشاهده متن کامل]

"bored with staying indoors" ( کسل به خاطر در خانه ماندن )
وقتی در انگلیسی می خواهند شدت کسل بودن یا حوصله سررفتنی را نشان دهند از این اصطلاحات استفاده می کنند:
"to be bored to death"
"to be bored out of ones mind"

سوراخ شده
کسل ؛ بی حال وخسته: بی حوصله
خسته، کسل
I'm bored
حوصلم سر رفته
Bored
خسته
کسل
بی حال
و. . .
بی حوصلگی، خسته، کسل، اسم یکی از اهنگای بیلی هم bored هست 🥑😊💚
حوصله سربر، خسته کننده
I'm bored:من حوصلم سر رفته
کار خسته کننده
خسته😥
خسته - آشفته - بی حوصله
بی حوصله
میوه گاز زده
بی حوصله
boringly = خسته بی حوصله کسل
Brain = مغز
خسته . کسل از

در متون مهندسی عمران به معنی درجا یا ساخته شده در محل یا بدون تغییر محل یا ریختنی است. مثلا bored pile یعنی شمع درجا که یکی از فناوری های اجرای فونداسیون های عمیقه.
خسته کسل بی حال
در زمین شناسی به معنی تزریق یا کوبش می باشد
کسل ، کسل شده
کسالت. بی حوصله. ناراحت. . . . . 🙂
خسته و کسل بودن
خسته
کسل بودن
بی حوصله، کسلی
بی حوصله / کسل / بی حال
بی حوصلگی
you do not no what do you do
بی کار
کسل
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٦)

بپرس