bittern

/ˈbɪtən//ˈbɪtən/

معنی: بوتیمار، تلخابه
معانی دیگر: (عامیانه) کسی که هرگز نومید نمی شود و به کار (مبارزه و غیره) ادامه می دهد، سخت جان، (جانورشناسی) بوتیمار (botaurinae ـ نر انواع جنس botaurus آن صدای ترقه مانندی می کند)، غم خورک، (آب تلخی که پس از تبلور نمک دریا باقی می ماند) تلخابه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: any of several herons, known for the booming cry of the male.
اسم ( noun )
• : تعریف: a bitter solution of bromides, iodides, and other salts that remains after sodium chloride has been crystallized out of sea water or brine.

جمله های نمونه

1. Bittern numbers fluctuate from year to year and a severe winter hits them hard.
[ترجمه گوگل]اعداد تلخ سال به سال در نوسان هستند و زمستان سختی به آنها ضربه می زند
[ترجمه ترگمان]تعداد بی ترن از یک سال تا سال دیگر نوسان دارد و زمستانی سخت آن ها را سخت تحت تاثیر قرار می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Bittern Brook fishing well for chub and roach.
[ترجمه گوگل]بروک تلخ در حال صید چاق و سوسک است
[ترجمه ترگمان]بیگ بی ترن برای صید ماهی و ماهی گیری خوب ماهیگیری میکنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Owing to the concentration of the salt in bittern is relatively high, salt particles deposit on the surface of the sample.
[ترجمه گوگل]به دلیل غلظت نسبتاً زیاد نمک در تلخ، ذرات نمک روی سطح نمونه رسوب می کنند
[ترجمه ترگمان]به علت غلظت نمک در bittern نسبتا بالا است، ذرات نمک بر روی سطح نمونه رسوب می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. If use cheap bittern pink to make raw material, short of this effect.
[ترجمه گوگل]اگر از رنگ صورتی تلخ برای تهیه مواد اولیه استفاده کنید، این اثر کوتاه است
[ترجمه ترگمان]اگر از bittern ارزان برای ساخت مواد خام استفاده کنید، این اثر کوتاه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. But the cormorant and the bittern shall possess it; the owl also and the raven shall dwell in it: and he shall stretch out upon it the line of confusion, and the stones of emptiness.
[ترجمه گوگل]اما باکلان و تلخ آن را تسخیر خواهند کرد جغد و زاغ نیز در آن ساکن خواهند شد و خط آشفتگی و سنگهای پوچی را بر آن خواهد گستراند
[ترجمه ترگمان]اما مرغ ماهی خوار و the آن را تصاحب خواهند کرد، جغد نیز در آن ساکن خواهد شد؛ و او در آن نقطه هرج ومرج خواهد بود و سنگ ها خالی خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The duck with good bittern puts on the fire and smokes and bakes repeatedly slowly with the refined rape oil, until the skin oozes out the butter.
[ترجمه گوگل]اردک با تلخی خوب روی آتش می‌گذارد و دود می‌کند و با روغن کلزای تصفیه‌شده به آرامی می‌پزد، تا زمانی که کره از پوست خارج شود
[ترجمه ترگمان]اردک با bittern خوب آتش را روشن می کند و سیگار می کشد و چندین بار با روغن مورد تجاوز تصحیح می کند، تا وقتی که پوست کره را تمیز می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. And the plan of bittern replaced salt was put forward.
[ترجمه گوگل]و طرح نمک جایگزین تلخ مطرح شد
[ترجمه ترگمان]و طرح of جایگزین نمک شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The Great Bittern would be a very early record, according to the "Avifauna of HK", the earliest autumn record was 12th September 1987!
[ترجمه گوگل]گریت بیترن یک رکورد بسیار اولیه خواهد بود، طبق گفته "پرندگان پرندگان HK"، اولین رکورد پاییزی در 12 سپتامبر 1987 بود!
[ترجمه ترگمان]براساس گزارش \"Avifauna of HK\"، اولین رکورد پاییزی در ۱۲ سپتامبر ۱۹۸۷، یک رکورد بسیار ابتدایی خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Mineral products has oil, natural gas, bittern, alluvial gold to wait.
[ترجمه گوگل]محصولات معدنی دارای نفت، گاز طبیعی، طلای تلخ و آبرفتی برای انتظار هستند
[ترجمه ترگمان]محصولات معدنی عبارتند از نفت، گاز طبیعی، bittern، alluvial طلا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Of darling before bittern has 0. 8 centimeters only, can you affect his body growth?
[ترجمه گوگل]عزیزم قبل از تلخی فقط 0 8 سانتی متر دارد، آیا می توانی روی رشد بدنش تاثیر بگذاری؟
[ترجمه ترگمان]عزیزم، قبل از اینکه bittern ۰ داشته باشد ۸ سانتی متر تنها می توانید بر رشد بدن او تاثیر بگذارید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. His wife drank bittern, a bitter liquid that many farmers keep on hand to solidify soy milk for tofu. "When I found her, she was lying on this bed, with a bowl by her side, " Sun recalled.
[ترجمه گوگل]همسرش مایع تلخی نوشید، مایع تلخی که بسیاری از کشاورزان آن را برای جامد کردن شیر سویا برای توفو نگه می‌دارند سان به یاد می آورد: «وقتی او را پیدا کردم، روی این تخت دراز کشیده بود و کاسه ای در کنارش داشت
[ترجمه ترگمان]همسرش bittern را نوشید، مایعی تلخ که بسیاری از کشاورزان در حالی که شیر سویا را برای خوردن پنیر سویا نگه می دارند، او روی این تخت خواب دراز کشیده بود و یک کاسه در کنارش قرار داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Concern for the bittern in the 1990s led to an intensive species-recovery programme, with research and habitat improvement and creation playing major roles.
[ترجمه گوگل]نگرانی برای تلخی در دهه 1990 منجر به یک برنامه فشرده بازیابی گونه شد که تحقیقات و بهبود زیستگاه و ایجاد نقش اصلی را ایفا کرد
[ترجمه ترگمان]نگرانی برای the در دهه ۱۹۹۰ منجر به یک برنامه فشرده بهبود گونه ها شد، با تحقیق و بهبود زیستگاه و ایجاد نقش های اصلی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The bittern was common in west and central Europe until the 19th century.
[ترجمه گوگل]تلخ تا قرن نوزدهم در اروپای غربی و مرکزی رایج بود
[ترجمه ترگمان]The در غرب و اروپای مرکزی تا قرن نوزدهم معمول بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Britain's loudest bird, the bittern, has had its best year since records began with scientists tracking more than 100 breeding males belting out their distinctive booming call.
[ترجمه گوگل]پر سر و صداترین پرنده بریتانیا، تلخ، بهترین سال خود را از زمان شروع رکوردها با دانشمندان ردیابی بیش از 100 نر در حال تولید مثل در حال ردیابی شکوفایی متمایز خود داشته است
[ترجمه ترگمان]بلندترین پرنده بریتانیا، یعنی bittern، بهترین سال خود را از زمان شروع به کار با دانشمندانی آغاز کرده است که بیش از ۱۰۰ نفر از مردان پرورش نژاد را با صدای بلند و پر رونق خود هدایت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بوتیمار (اسم)
bittern

تلخابه (اسم)
bittern

تخصصی

[زمین شناسی] تلخآب
[خاک شناسی] تلخاب

انگلیسی به انگلیسی

• any of a number of brown herons which live in marshes (found in europe and north america)

پیشنهاد کاربران

bittern انگلیسی تغییر یافته ی بوتیمار فارسی است.
bittern ( شیمی )
واژه مصوب: تلخابه
تعریف: آب تغلیظ شدۀ دریا یا شوراب حاوی برمیدها و نمک های منیزیم و کلسیم که سدیم کلرید آن گرفته شده باشد

بپرس