best

/ˈbest//best/

معنی: بهترین، بهترین کار، به بهترین وجه، بزرگترین، نیکوترین، خوبترین، شایستهترین، ممتاز، عظیم ترین، به نیکوترین روش، اعلاء، خاصگی، سبقت گرفتن، برتری جستن
معانی دیگر: بهینه، به بهترین وجه (حالت عالی صفت: good, better, best و قید: well, better, best، بیشترین، مزیت، چیرگی، بهترین پوشاک، چیره شدن، بردن، شکست دادن، بهتر انجام دادن (از)، adj : صفت عالی good، پیشترین

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: superl. of good.
متضاد: worst

(2) تعریف: beyond all others in quality, rank, or the like.
مترادف: consummate, excellent, first, first-class, first-rate, foremost, super, superior, superlative, tiptop, top, topnotch
متضاد: least, worst
مشابه: biggest, bully, capital, choice, finest, greatest, highest, largest, longest, outstanding, preponderant, prize, select

- the best hunter
[ترجمه مهدی] بهترین شکارچی، عالی ترین شکارچی
|
[ترجمه گوگل] بهترین شکارچی
[ترجمه ترگمان] بهترین شکارچی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- the best wine
[ترجمه گوگل] بهترین شراب
[ترجمه ترگمان] بهترین شراب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: most satisfactory; most desirable.
مترادف: advantageous, propitious, right
متضاد: worst
مشابه: appropriate, apt, auspicious, correct, favorable, fitting, golden, ideal, opportune, perfect, promising, proper, suitable

- This is the best time to leave.
[ترجمه گوگل] این بهترین زمان برای ترک است
[ترجمه ترگمان] این بهترین زمان برای رفتن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- People say that fish is best with white wine.
[ترجمه گوگل] مردم می گویند ماهی با شراب سفید بهتر است
[ترجمه ترگمان] مردم می گویند که ماهی با شراب سفید بهترین است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
(1) تعریف: superl. of well.
متضاد: worst

(2) تعریف: in the most advantageous way.
مترادف: advantageously
متضاد: worst
مشابه: appropriately, properly

- He wondered how best to approach her.
[ترجمه سما] او فکر کرد که نزدیک شدن به او چقدر خوب است ( مزیت دارد
|
[ترجمه دکتر محمدشکیبی نژاد] از خود می پرسید که چگونه باید به او نزدیک شود ( جمله مجهول )
|
[ترجمه گوگل] او فکر کرد که چگونه به او نزدیک شود
[ترجمه ترگمان] در این فکر بود که چگونه باید به او نزدیک شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: with the highest excellence or to the most satisfactory degree.
متضاد: worst
مشابه: foremost, greatly, highly, successfully

- Of the three, she dances best.
[ترجمه گوگل] از این سه، او بهترین رقص را دارد
[ترجمه ترگمان] از هر سه، او بهتر می رقصد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: a thing or person of the highest excellence.
مترادف: cream, elite, fat, pick, prime, tiptop, top
متضاد: worst
مشابه: crown, first, lead, peak, summit, superlative, zenith

- We saved the best for last.
[ترجمه گوگل] ما بهترین ها را برای آخر ذخیره کردیم
[ترجمه ترگمان] ما بهترین رو برای آخرین بار نجات دادیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: one's finest clothing, usu. worn on special occasions.
مترادف: bib and tucker, Sunday best
مشابه: finery, full dress, regalia

- Dress in your best for this party.
[ترجمه گوگل] برای این مهمانی بهترین لباس خود را بپوشید
[ترجمه ترگمان] در بهترین حالت برای این مهمانی لباس بپوشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: one's finest performance, effort, functioning, or behavior.
مترادف: peak
متضاد: worst
مشابه: climax, height, most, summit, zenith

- I didn't know if I'd have success, but I promised to do my best.
[ترجمه دکتر محمدشکیبی نژاد] نمی دانستم موفق می شوم یا نه، اما قول دادم که تمام تلاشم را انجام دهم.
|
[ترجمه گوگل] نمی‌دانستم موفق خواهم شد یا نه، اما قول دادم تمام تلاشم را انجام دهم
[ترجمه ترگمان] نمی دانستم که موفق شده ام یا نه، اما قول دادم بهترین کار را انجام دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She is sometimes irritable when visitors come, but she was at her best today.
[ترجمه گوگل] او گاهی اوقات وقتی بازدیدکنندگان می آیند عصبانی می شود، اما امروز در بهترین حالت خود بود
[ترجمه ترگمان] گاهی وقت ها که مهمان ها می آیند عصبانی می شود، اما امروز حالش بهتر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: one's warmest wishes or regards.
مترادف: regards
مشابه: compliments, greetings, hello, wishes

- Give my best to your mother.
[ترجمه مریم] ب مادر بهترین ها رو بده
|
[ترجمه selena] بهترین ها رو به مادرت بده
|
[ترجمه مانلی] بهترین ها رو به ماررت بده
|
[ترجمه گوگل] تمام تلاشم را به مادرت بده
[ترجمه ترگمان] بهترین دوستم رو به مادرت بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: bests, besting, bested
• : تعریف: to get the better of; defeat.
مترادف: better, defeat, exceed, excel, outdo, outshine, outstrip, surpass, transcend, worst
مشابه: beat, conquer, down, master, overcome, top

- He always bested his father at tennis.
[ترجمه گوگل] او همیشه در تنیس از پدرش بهترین بود
[ترجمه ترگمان] اون همیشه از پدرش در تنیس پیروز می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. at best two more kilometers
حداکثر دو کیلومتر دیگر

2. my best friend
بهترین دوست من

3. the best bar none
قطعا از همه بهتر

4. the best bib and tucker
لباس پلوخوری،لباس مهمانی،بهترین لباس

5. the best bleach for my hair
بهترین ماده ی رنگبر برای گیسوی من

6. the best citizens were those who reverenced the laws of their country
بهترین شهروندان آنهایی بودند که به قوانین کشور خود سخت احترام می گذاشتند.

7. the best example of a self-made man is this same abbas khan
بهترین نمونه ی آدم خودساخته همین عباس خان است.

8. the best food i have ever tasted
بهترین خوراکی که هرگز خورده ام

9. the best oriental rugs are made in iran
بهترین فرش های خاور زمین در ایران ساخته (بافته) می شود.

10. the best remedy for constipation
بهترین علاج یبوست

11. the best school going
بهترین مدرسه ی موجود

12. the best students used to go to medical school, leaving us the dross
بهترین شاگردان به مدرسه ی پزشکی می رفتند و نخاله ها برای ما می ماندند.

13. the best time to sow
بهترین هنگام بذر افشانی

14. the best way to do this task
بهترین طریق انجام این کار

15. the best way to preserve meat in summer
بهترین روش نگهداری گوشت در تابستان

16. the best way to quit anxiety
بهترین راه رهایی از دلواپسی

17. as best one can
به بهترین وجهی که شخص بتواند،تا آنجایی که مقدور باشد

18. at best
1- حداکثر،بیشینه

19. had best
باید،بهتر است،خوب است

20. know best
از همه آگاه تر بودن یا بهتر بلد بودن

21. the best of a bad bunch
در میان بدها از همه بهتر (یا کمتر بد)

22. he had best call his uncle on the phone
او بهتر است به عمویش تلفن بزند.

23. milk is best preserved in a refrigerator
بهترین راه نگهداری شیر قرار دادن آن در یخچال است.

24. the novel's best aspect is its savor of rural life
بهترین جنبه ی این رمان رنگ و بوی روستایی آن است.

25. the very best hospital in town
(واقعا) بهترین بیمارستان شهر

26. whatever works best
هرچه بهتر (بیشتر) به درد بخورد (به کار آید).

27. you know best what should be done
خودت بهتر می دانی که چکار باید کرد.

28. at one's best
در بهترین حالت

29. make the best of
ساختن با،تحمل کردن

30. make the best of a bad job
کار یا چیز بد یا ناخوش آیند را تا می شود خوب انجام دادن

31. offer one's best wishes
(نسبت به کسی) بهترین آرزوها را داشتن،خیرخواهی یا دعای خیر کردن،تبریک گفتن

32. one's level best
(عامیانه) بیشترین سعی (کسی)،حداکثر کوشش

33. put one's best foot forward
(عامیانه) حداکثر کوشش خود را کردن،برای جلوه گری کوشیدن

34. to the best of my belief
بنا بر عقیده ی راسخ من

35. to the best of my knowledge
تا آنجا که می دانم

36. to the best of my memory
تا آنجا که به یاد دارم

37. with the best
مانند بهترین،با بهترین

38. books are his best friends
کتاب بهترین دوست اوست.

39. dressed in his best
ملبس به بهترین لباس خود

40. god is my best protection
خدا بهترین نگهدار من است.

41. he got the best of his opponent
برحریفش پیروز شد.

42. he is the best bet for the job
او بیشترین شانس را برای (به دست آوردن) این شغل دارد.

43. honesty is the best policy
بهترین روش درستکاری است.

44. it took the best part of an hour
نزدیک به یک ساعت طول کشید.

45. morteza is my best friend
مرتضی بهترین دوست من است.

46. ridicule is the best solvent for bigotry
تمسخر بهترین برطرف کننده ی تعصب است.

47. she sings the best
او از همه بهتر آواز می خواند.

48. they copped the best seats
آنها بهترین صندلی ها را اشغال کردند.

49. they nabbed the best seats in the bus
آنها پریدند و بهترین صندلی های اتوبوس را گرفتند.

50. to do one's best
حداکثر کوشش خود را کردن

51. to get the best of an opponent
برحریف چیره شدن

52. two of his best friends fell in that battle
دو تا از بهترین دوستانش در آن نبرد تلف شدند.

53. all for the best
به خیر گذشتن،نیک فرجام بودن

54. always put your best foot forward
همیشه ویژگی های خوب خود را مورد تاکید قرار بده

55. attack is the best form of defence
حمله بهترین نوع دفاع است

56. experience is the best teacher
تجربه بهترین معلم است

57. hope for the best
نفوس بد نزدن،(علیرغم دشواری ها) امیدوار بودن

58. laughter is the best medicine
خنده بهترین دوای هر دردی است

59. offense is the best defense
بهترین دفاع حمله است (به دشمن نباید امان داد)

60. a dog is man's best friend
سگ بهترین دوست انسان است.

61. floods diappointed the farmer's best hopes
سیل بزرگترین آرزوی کشاورزان را با شکست مواجه کرد.

62. he can equal the best champions
او می تواند با بهترین قهرمانان برابری کند.

63. he is at his best when his wife isn't around
وقتی زنش نیست خوب سرحال است.

64. i'll do my level best to finish this book in four years
بیشترین کوشش خود را خواهم کرد تا این کتاب را چهار ساله تمام کنم.

65. morteza is among my best friends
مرتضی در زمره ی بهترین دوستان من است.

66. she believed that the best physician is indeed nature
او معتقد بود که بهترین درمانگر همانا طبیعت است.

67. she is among the best in her profession
او در حرفه ی خود در زمره ی بهترین ها است (از همه بهتر است).

68. she is easily the best teacher i have ever had
بدون تردید بهترین معلمی است که من داشته ام.

69. she screwed her husband's best friend
با بهترین دوست شوهرش همخوابگی کرد.

مترادف ها

بهترین (صفت)
prime, best, tip-top, foremost, gilt-edged

بهترین کار (صفت)
best

به بهترین وجه (صفت)
best

بزرگترین (صفت)
best, supreme, eldest, maximum

نیکوترین (صفت)
best

خوبترین (صفت)
best

شایسته ترین (صفت)
best

ممتاز (صفت)
super, excellent, immense, best, gilt-edged, privileged, distinguished, outstanding, illustrious, elect, preferential, topping

عظیم ترین (صفت)
best

به نیکوترین روش (صفت)
best

اعلاء (صفت)
best, golden, premium

خاصگی (صفت)
courtly, best, elect

سبقت گرفتن (فعل)
best, outpace, outgo, outpoint, take an advantage

برتری جستن (فعل)
antecede, best

تخصصی

[آمار] بهترین

انگلیسی به انگلیسی

• finest, most excellent; highest endeavor, hardest; holiday clothes, "sunday best"; compliments, best wishes
get over on someone; beat someone
having the most positive qualities, leading, top, foremost, prime, first, chief, principal, supreme, of the highest quality
most successfully; to the highest degree, most; better; advisable
best is the superlative of good.
best is also the superlative of well.
your best is the greatest effort or the highest achievement that you are capable of.
if you like something best or like it the best, you prefer it.
you use best to form the superlative of compound adjectives beginning with `good' and `well'.
see also second-best.
you use at best to indicate that even if you describe something as favourably as possible, it is still not very good.
if you make the best of an unsatisfactory situation, you accept it and try to be cheerful about it.

پیشنهاد کاربران

به جاهایی هم معنای تلاش میده مثلا do your best
یا جمله اول header درس ۳۱ کتاب ۵۰۴ که از شکسپیره:
all my best is dressing old words new.
اولویت - درجه - رتبه
Taekook is the best couple: ) )
صفت best به معنای بیشتر از همه
صفت best در این کاربرد برای اشاره به بهترین چیز از بین یک مجموعه دارد. مثلا:
the best - dressed couple ( خوش پوش ترین زوج )
یعنی زوج های خوش پوش زیادی بودند اما آنها خوش پوش ترین زوج بودند.
...
[مشاهده متن کامل]

?which of these do you think tastes best ( کدام یک از این طعم ها را بیشتر از همه دوست داری؟ )
best - selling book ( پرفروش ترین کتاب )
صفت best به معنای بهترین
صفت best به معنای بهترین صفت عالی از good است. این صفت برای مواقعی به کار می رود که میخواهیم اشاره به عالی ترین و بهترین حد کیفیت، سطح، وضعیت سلامتی و . . . داشته باشیم. مثلا:
the best movie ( بهترین فیلم )
the best tennis players ( بهترین تنیس بازها )
best way to cook steak ( بهترین روش برای استیک پختن )
یعنی روش ها بسیاری برای پختن استیک وجود دارد اما بهترین روش آن . . . است.
منبع: سایت بیاموز

tiptop
به عقیده نویسنده کتاب قدیمی واژه های فارسی در سوئدی این لغت همان بهست یعنی بهترین هست که از فارسی وارد زبان اروپا شده هست
ایشان معتقدند پسوند - ست. ریشه فارسی دارد مثل مهست که همان ماه یا مه بعلاوه پسوند - ست است یعنی ماه ترین
being your best
بهترین چیزی باش که می توانی
Best کلمه ای فارسی است کههمان 20 میباشد و ما به کسی که بهترین میباشد 20 میگوییم که به فرهنگ انگلیسی وارد شده است
better/best : از ریشه بهتر و بهشت فارسی هستند . اینکه این دو صفت برتر و برترین در انگلیسی بی قاعده اند علت همین است.
فعل:
غلبه کردن، چیره شدن، مستولی شدن، غالب شدن
Defeat
Outwit
Beat
Get the better of
To do better than
Outdo
To gain victory over an opponent
She bested her opponent in the first in just a
. few seconds

شکست دادن ( در جنگ یا مبارزه )
a 12 years old bested you and your soldiers
یه بچه 12 ساله تو و سربازاتو شکست داد
منبع: avatar: the last airbender فصل اول - قسمت 3
همه دوستان تنها به معانی مثبت این کلمه توجه کردند ولی غافل از اینکه میتونه معنای منفی هم در برداشته باشه. به این تیکه از دیالوگ فیلم توجه کنین:
And best of all Nick, you can’t live without motorbikes! So you lose five hundred points!
...
[مشاهده متن کامل]

و از همه بدتر ( بالاتر یا بیشتر ) نیک ، شما نمی توانید بدون موتور زندگی کنید! بنابراین شما پانصد امتیاز از دست می دهید!

صفت ها:بهترین ، بزرگترین ، نیکوترین، بهتروجه، بهترین کار، خوب ترین ، شایسته ترین، اعلاء
نوعی ازافعال:مثل سبقت گرفتن، برتری جستن
بهترین _best friend=بهترین دوست ( رفیق )
بهترین
. It's for the best
این طوری بهتره.
to the best of: بنا بر . . . ، تا جاییکه
بهترین
صفت عالی برای خوب
صفت:good
صفت مقایسه ای:better
صفت عالی:best
( آخر نامه یا ایمیل ) بابهترین آرزوها
خوبترین، شایسته ترین، برترى جستن، سبقت گرفتن، به بهترین وجه، به نیکوترین روش
Life with you is the best minutes and moment
زندگی در کنار تو بهترین دقایق و لحظه هاست♾♥️😍🧿
معروف یا مشهور
بهترین
عزیزترین
برگزیده ترین
I had a best friend
معنی : من داشتم یک دوست خوب ( بهترین دوست )
بهترین، خوب ترین
Be the best mother for our children ( in the futur
بهترین مادر بودن برای فرزندان ما ( در آینده )
بهترین . بهترین کار . بزرگترین . نیکوترین . خوبترین
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٥)

بپرس