attentively


معنی: بدقت
معانی دیگر: ازروی دقت یاتوجه

جمله های نمونه

1. reza was listening to the teacher attentively
رضا با توجه کامل به آموزگار گوش می داد.

2. She listened attentively while I poured out my problems.
[ترجمه گوگل]او با دقت گوش می داد در حالی که من مشکلاتم را بیان می کردم
[ترجمه ترگمان]او با دقت گوش می داد در حالی که من مشکلاتم را بیرون می ریزم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The children sat listening attentively to the story.
[ترجمه گوگل]بچه ها با دقت به داستان گوش می دادند
[ترجمه ترگمان]بچه ها با دقت به داستان گوش می دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She listened attentively and set down every word he said.
[ترجمه گوگل]او با دقت گوش می داد و هر کلمه ای را که می گفت، یادداشت می کرد
[ترجمه ترگمان]او با دقت گوش داد و هر کلمه را که گفته بود روی میز گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She had her audience listening attentively.
[ترجمه گوگل]او مخاطبانش را با دقت گوش می‌داد
[ترجمه ترگمان]شاهزاده خانم ماریا با دقت گوش می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He had his audience listening attentively.
[ترجمه گوگل]او مخاطبانش را با دقت گوش می‌داد
[ترجمه ترگمان]He را با دقت گوش می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He was writing his report so attentively that he didn't know the rice gruel in the pot had boiled over.
[ترجمه آیناز] او آنقدربا دقت در حال نوشتن گزارش خود بود که متوجه نشده بود برنج در قابلمه ی روی گاز جوش امده
|
[ترجمه گوگل]او آنقدر با دقت گزارشش را می نوشت که نمی دانست کباب برنج در قابلمه جوشیده است
[ترجمه ترگمان]او گزارش خود را چنان با دقت نوشته بود که نمی دانست برنج جو در دیگ به جوش آمده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The whole class was listening attentively.
[ترجمه گوگل]تمام کلاس با دقت گوش می کردند
[ترجمه ترگمان]همه کلاس با دقت گوش می دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The children listened attentively to the story.
[ترجمه گوگل]بچه ها با دقت به داستان گوش دادند
[ترجمه ترگمان]بچه ها با دقت به داستان گوش می دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The accused, Eddie Gilfoyle, 3 listened attentively to the lengthy discussions.
[ترجمه گوگل]متهم، ادی گیلفویل، 3 با دقت به بحث های طولانی گوش داد
[ترجمه ترگمان]این متهم، ادی Gilfoyle ۳، با دقت به بحث های طولانی گوش داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Nearby gossip columnist Louella Parsons listened attentively.
[ترجمه گوگل]لولا پارسونز، ستون نویس شایعات نزدیک، با دقت گوش می داد
[ترجمه ترگمان]پارسونز در آن نزدیکی، پارسونز به دقت گوش می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. If one reads even more attentively, one can not help noting a curious stylistic feature not entirely dissociated from Treebeard.
[ترجمه گوگل]اگر کسی با دقت بیشتری مطالعه کند، نمی‌تواند به یک ویژگی سبک کنجکاو توجه کند که کاملاً از ریش درختی جدا نیست
[ترجمه ترگمان]اگر کسی با دقت بیشتری مطالعه کند، شخص نمی تواند به دیدن یک ویژگی عجیب سبکی که کاملا از چوب ریش جدا نشده است، کمک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. No one thinks more attentively about the tactical political options.
[ترجمه گوگل]هیچ کس بیشتر با دقت به گزینه های سیاسی تاکتیکی فکر نمی کند
[ترجمه ترگمان]هیچ کس به توجه به انتخاب های سیاسی تاکتیکی اهمیت نمی دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He listens attentively as questions are translated, chooses words carefully and dismisses several questions as too sensitive.
[ترجمه گوگل]هنگام ترجمه سوالات با دقت گوش می دهد، کلمات را با دقت انتخاب می کند و چندین سوال را خیلی حساس رد می کند
[ترجمه ترگمان]او با توجه به سوالات ترجمه شده، با دقت گوش می دهد، کلمات را به دقت انتخاب می کند و چند سوال را بسیار حساس می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The resource person listens attentively and reflects back what is said, in the L in a non-critical way.
[ترجمه گوگل]شخص منبع با دقت گوش می دهد و آنچه گفته شده را در L به روشی غیر انتقادی بازتاب می دهد
[ترجمه ترگمان]فرد منبع با دقت گوش می دهد و آنچه را که گفته می شود، در L به روش غیر بحرانی، منعکس می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بدقت (قید)
attentively, carefully, intently

انگلیسی به انگلیسی

• observantly, heedfully, mindfully, intently

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه ( در معنای توجه کردن ) اینها هستند:
فعل ( verb ) : attend
اسم ( noun ) : attention / attentiveness
صفت ( adjective ) : attentive
قید ( adverb ) : attentively
با توجه کامل
با حواس جمعی
بدقت ، بادقت ، با توجه
با حواس جمع

بپرس