asthmatic

/æzˈmætɪk//æsˈmætɪk/

معنی: آسمی، تنگ نفس، دچار تنگی نفس
معانی دیگر: (پزشکی) آسمی، مبتلا به نفس تنگی (asthmatical هم می گویند)، اسمی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: suffering from asthma.

(2) تعریف: of or pertaining to asthma.
اسم ( noun )
مشتقات: asthmatically (adv.)
• : تعریف: one who is afflicted with asthma.

جمله های نمونه

1. I have been an asthmatic from childhood and was never able to play any sports.
[ترجمه گوگل]من از کودکی مبتلا به آسم بودم و هرگز نتوانستم هیچ ورزشی انجام دهم
[ترجمه ترگمان]من از دوران کودکی دچار تنگی نفس بودم و هرگز قادر به انجام هیچ ورزشی نبودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. His illness left him subject to asthmatic attacks.
[ترجمه گوگل]بیماری او او را در معرض حملات آسم قرار داد
[ترجمه ترگمان]بیماری او باعث شد که او دچار حملات asthmatic شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She's been asthmatic since her childhood.
[ترجمه گوگل]او از کودکی مبتلا به آسم است
[ترجمه ترگمان]از کودکی او دچار تنگی نفس شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. As an asthmatic, he cannot cope with the heat and humidity.
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک مبتلا به آسم نمی تواند با گرما و رطوبت کنار بیاید
[ترجمه ترگمان]او به عنوان یک مبتلا به تنگ نفس، نمی تواند با گرما و رطوبت مقابله کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. One child in ten is asthmatic.
[ترجمه گوگل]از هر ده کودک یک کودک مبتلا به آسم است
[ترجمه ترگمان]یک بچه در ده سال دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He is an asthmatic who was also anaemic.
[ترجمه گوگل]او یک مبتلا به آسم است که کم خونی هم داشت
[ترجمه ترگمان]او مبتلا به تنگ نفس بود که کم خون بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A severely asthmatic child, a brilliant cricketer, he had no formal education whatsoever.
[ترجمه گوگل]یک کودک به شدت آسم، یک کریکت باز باهوش، او هیچ تحصیلات رسمی نداشت
[ترجمه ترگمان]یک کودک که مبتلا به تنگ نفس بود، یک کریکت باز درخشان، هیچ آموزش رسمی نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He reminded Harry, in his build, expression and asthmatic wheeze, of a bulldog peering ill-humouredly from his kennel.
[ترجمه گوگل]او با هیکلی، قیافه و خس خس آسمی اش، بولداگی را به یاد هری انداخت که با شوخ طبعی از لانه اش نگاه می کرد
[ترجمه ترگمان]او به هری یادآوری کرد که با همان حالت چهره اش، حالت چهره اش، خس خس دارد و یک سگ بولداگ از میان kennel به او نگاه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Julia Tatnell is an acute asthmatic, as are both her young children.
[ترجمه گوگل]جولیا تاتنل و هر دو فرزند خردسالش یک مبتلا به آسم حاد هستند
[ترجمه ترگمان]جولیا Tatnell دچار تنگی نفس شده و هم بچه های خردسال او
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. That queasy asthmatic sensation in your chest, all that smoke and nothing, nothing but smoke.
[ترجمه گوگل]آن احساس آسم تهوع در قفسه سینه شما، آن همه دود و هیچ چیز، چیزی جز دود
[ترجمه ترگمان]احساس تنگی نفس در سینه ات، همه این دود و هیچ چیز جز دود نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Kingsley laughed, dry asthmatic squeezes of air.
[ترجمه گوگل]کینگزلی خندید، فشار هوای آسمی خشک
[ترجمه ترگمان]کینگزلی خنده خشکی سر داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She is asthmatic, and said she is greatly troubled by episodes of congestion and coughing.
[ترجمه گوگل]او مبتلا به آسم است و گفت که به شدت از احتقان و سرفه ناراحت است
[ترجمه ترگمان]او مبتلا به بیماری تنگ نفس است و می گوید که او به شدت از مشکلات گرفتگی و سرفه رنج می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Prematurity was not associated with reported asthmatic attacks.
[ترجمه گوگل]نارس بودن با حملات آسمی گزارش شده ارتباطی نداشت
[ترجمه ترگمان]prematurity با گزارش حملات مربوط به تنگ نفس ارتباط نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The windscreen wipers sounded asthmatic, fighting a losing battle against the insistent rain.
[ترجمه گوگل]صدای برف پاک کن های شیشه جلوی اتومبیل آسمی به نظر می رسید و در یک نبرد شکست خورده در برابر باران شدید می جنگید
[ترجمه ترگمان]برف پاک کن شیشه اتومبیل دچار تنگی نفس شده بود و با یک جنگ شکست خورده بر ضد باران insistent می جنگید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She was 13 weeks pregnant, and her asthmatic attack was attributed to her pregnancy.
[ترجمه گوگل]او 13 هفته باردار بود و حمله آسمی او به بارداری او نسبت داده شد
[ترجمه ترگمان]او ۱۳ هفته حامله بود و حمله به asthmatic مربوط به دوران بارداری او بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

آسمی (صفت)
asthmatic

تنگ نفس (صفت)
asthmatic, pursy

دچار تنگی نفس (صفت)
asthmatic

انگلیسی به انگلیسی

• characterized by or pertaining to asthma (respiratory disorder)
suffering from asthma (respiratory disorder)
an asthmatic is someone who suffers from asthma.
asthmatic means relating to asthma.

پیشنهاد کاربران

بپرس