assent

/əˈsent//əˈsent/

معنی: پذیرش، موافقت، رضایت دادن، موافقت کردن
معانی دیگر: (در مورد پیشنهاد یا عقیده) پذیرفتن، هم عقیده بودن، هم اندیشی، موافق بودن، (انگلیس) به صحه ی ملوکانه (شاه یا ملکه) رسیدن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: assents, assenting, assented
(1) تعریف: to consent, agree, or give approval (usu. fol. by "to").
مترادف: accede, agree, approve, concur, consent
متضاد: dissent, protest
مشابه: accept, accord

- Her parents eventually assented to her marriage.
[ترجمه آیدا] والدین او بلاخره با ازدواج او موافقت کردند
|
[ترجمه گوگل] والدینش در نهایت با ازدواج او موافقت کردند
[ترجمه ترگمان] پدر و مادرش سرانجام به ازدواج او موافقت کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He not only knew of the torture; he had assented to it.
[ترجمه گوگل] او نه تنها از شکنجه خبر داشت او با آن موافقت کرده بود
[ترجمه ترگمان] او نه تنها از شکنجه آگاهی داشت، او موافقت کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She was asked to take on this onerous task and she assented.
[ترجمه گوگل] از او خواسته شد که این وظیفه طاقت فرسا را ​​بر عهده بگیرد و او موافقت کرد
[ترجمه ترگمان] او از او خواسته بود که این کار را انجام دهد و او موافقت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to give in; concede; comply (often fol. by "to" or infinitive).
مترادف: acquiesce, comply, concede
متضاد: refuse
مشابه: accede, accept, capitulate, yield

- They assented to the demands of the kidnappers.
[ترجمه سینا] تسلیم مطالبات آدم ربایان شدند.
|
[ترجمه گوگل] آنها با خواسته های آدم ربایان موافقت کردند
[ترجمه ترگمان] آن ها با خواسته های آدم ربایان موافقت کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The management assented to the workers' demands.
[ترجمه گوگل] مدیریت با خواسته های کارگران موافقت کرد
[ترجمه ترگمان] مدیریت با تقاضاهای کارگران موافقت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The ailing singer assented to do one last concert in Vienna.
[ترجمه گوگل] خواننده بیمار برای آخرین کنسرت در وین موافقت کرد
[ترجمه ترگمان] این خواننده بیمار رضا داد که آخرین کنسرت خود را در وین اجرا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: assentive (adj.), assentingly (adv.)
• : تعریف: agreement, approval, or compliance.
مترادف: accedence, accession, agreement, approval, compliance, concurrence, consent
متضاد: dissent, refusal
مشابه: acceptance, accord, acknowledgment, amen, blessing, sanction

جمله های نمونه

1. to give one's assent
رضایت دادن

2. the act received royal assent on the fifth of october
لایحه در تاریخ پنج اکتبر به صحه ی ملوکانه رسید.

3. the prime minister acted with the full assent of the president
نخست وزیر با توافق کامل رییس جمهور عمل می کرد.

4. Parliament gave its assent to war.
[ترجمه گوگل]مجلس موافقت خود را با جنگ اعلام کرد
[ترجمه ترگمان]پارلمنت موافقت خود را با جنگ اعلام داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Once the directors have given their assent to the proposal we can begin.
[ترجمه گوگل]هنگامی که مدیران موافقت خود را با این پیشنهاد اعلام کردند، می توانیم شروع کنیم
[ترجمه ترگمان]وقتی مدیران با پیشنهاد موافقت خود موافقت خود را اعلام کردند، می توانیم شروع کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He gave his assent to the proposed legislation.
[ترجمه گوگل]او موافقت خود را با قانون پیشنهادی اعلام کرد
[ترجمه ترگمان]او موافقت خود را با قانون پیشنهادی اعلام کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Medicine is, by common assent, a good profession.
[ترجمه گوگل]پزشکی، طبق توافق عمومی، یک حرفه خوب است
[ترجمه ترگمان]پزشکی، به طور معمول، یک حرفه خوب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. By convention, the Queen gives the Royal Assent to all measures passed by Parliament.
[ترجمه گوگل]بر اساس کنوانسیون، ملکه موافقت سلطنتی را به تمام اقدامات تصویب شده توسط پارلمان می دهد
[ترجمه ترگمان]به موجب کنوانسیون، ملکه به تمامی اقدامات انجام شده توسط پارلمان، تاییدیه سلطنتی می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The government gave their assent to the project.
[ترجمه گوگل]دولت موافقت خود را با این پروژه اعلام کرد
[ترجمه ترگمان]دولت موافقت خود را با این پروژه اعلام کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The Education Act received the royal assent in 194
[ترجمه گوگل]قانون آموزش و پرورش در سال 194 موافقت سلطنتی را دریافت کرد
[ترجمه ترگمان]قانون آموزش، موافقت سلطنتی را در ۱۹۴ (۱۹۴)دریافت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. There were murmurs of both assent and dissent from the crowd.
[ترجمه گوگل]زمزمه هایی مبنی بر موافقت و مخالفت از سوی جمعیت شنیده می شد
[ترجمه ترگمان]زمزمه هر دو علامت تایید و مخالفت در میان جمعیت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I can never assent to such a request.
[ترجمه گوگل]من هرگز نمی توانم با چنین درخواستی موافقت کنم
[ترجمه ترگمان]من هیچ وقت به چنین درخواستی موافقت نمی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She is by common assent, the best person for the job.
[ترجمه گوگل]او با رضایت مشترک، بهترین فرد برای این کار است
[ترجمه ترگمان]او به طور معمول، بهترین فرد برای این کار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. My father will never assent to my spending a holiday abroad before I'm
[ترجمه گوگل]پدرم هرگز با گذراندن تعطیلات من در خارج از کشور قبل از اینکه من باشم موافقت نمی کند
[ترجمه ترگمان]پدرم هرگز قبل از من یک مرخصی خارج از کشور نخواهد داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She nodded her assent to the proposal.
[ترجمه گوگل]با سر تاییدش را به این پیشنهاد تکان داد
[ترجمه ترگمان]او سرش را به نشانه موافقت تکان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پذیرش (اسم)
assent, acceptance, admission, reception, acceptation, imprimatur

موافقت (اسم)
consent, assent, accord, accordance, agreement, covenant, contract, treaty, pact, concurrence, compliance, concord, compact, approbation, entente, congruence, assentation, concordance, congruency, congruity

رضایت دادن (فعل)
accede, acquiesce, consent, assent, admit

موافقت کردن (فعل)
accede, acquiesce, consent, assent, agree, comply, approbate, accept, accord, go along, yea, conform, approve, come along, concur, homologate

تخصصی

[حقوق] رضایت دادن، موافقت کردن، رضایت، موافقت

انگلیسی به انگلیسی

• agree, concur, approve, consent
agreement, approval, consent
if someone gives their assent to something that has been suggested, they agree to it.
to assent to something means to agree to it; a formal use.

پیشنهاد کاربران

توافق ، توافق داشتن
agree , agreement
( حقوق ) تائید
( حقوق )
رضایت
عضو شایسته
امتیاز
موافقت کردن

بپرس