artless

/ˈɑːrtləs//ˈɑːtləs/

معنی: ساده، بی هنر، ساده لوح، ساده دل، بی صنعت، بی تزویر، غیر صنعتی، فروتن، ساده طبع
معانی دیگر: فاقد هنر، ناشی، بی شایبه، بی آلایش، بی تصنع، طبیعی، معصوم، بی شیله پیله، بی فرهنگ، نادان، غیر هنری، خامدستانه، بدانجام شده، ناشیانه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: artlessly (adv.), artlessness (n.)
(1) تعریف: free of deceit and cunning; guileless.
مترادف: guileless, ingenuous
متضاد: artful, calculating, crafty, designing
مشابه: candid, childlike, forthright, frank, genuine, naive, open, plain-spoken, sincere, straightforward, trusting

- His father was an artless man who, being ingenuous himself, found it hard to recognize deceit in others.
[ترجمه مریم مزدایی] پدرش مرد ساده ای بود، انسانی چنان خالص که بسختی فریبکاری دیگران را تشخیص میداد.
|
[ترجمه گوگل] پدرش مردی بی‌هنر بود که چون خودش زیرک بود، تشخیص فریبکاری در دیگران سخت بود
[ترجمه ترگمان] پدرش مرد ساده ای بود که خود را صاف و ساده می دانست، و آن را دشوار می یافت که دیگران را فریب دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We knew the gift was born of artless generosity; it never crossed our minds that there could be some ulterior motive.
[ترجمه گوگل] ما می دانستیم که این هدیه از سخاوت بی هنر زاده شده است هرگز به ذهن ما خطور نکرد که ممکن است انگیزه پنهانی وجود داشته باشد
[ترجمه ترگمان] ما می دانستیم که این هدیه از جوانمردی عاری از انصاف به دنیا آمده است؛ هرگز از ذهن ما خطور نکرد که یک انگیزه پنهانی وجود داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: simple and natural; not artificial.
متضاد: affected, disingenuous, insincere
مشابه: genuine, homely, natural, simple, unaffected, unpretentious

- The couple's artless manner made us feel comfortable and at home.
[ترجمه گوگل] رفتار بی هنر این زوج باعث شد احساس راحتی کنیم و در خانه باشیم
[ترجمه ترگمان] خیلی ساده است که ما را راحت و راحت در خانه احساس می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: lacking skill or refinement; crude.
مترادف: crude, unskilled, unskillful
متضاد: artful
مشابه: amateurish, awkward, clumsy, homely, ingenuous, plain, primitive, unsophisticated

- His first novel was considered an artless piece of writing by several publishers.
[ترجمه گوگل] اولین رمان او توسط چندین ناشر اثری بدون هنر در نظر گرفته شد
[ترجمه ترگمان] اولین رمان او به عنوان یک متن ساده نوشته شده توسط چندین ناشر در نظر گرفته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. oh, stomach, artless and winding
ای شکم بی هنر پیچ پیچ

2. the shepherd's artless simplicity
سادگی عاری از تصنع چوپان

3. He smiled as artless as a child of
[ترجمه گوگل]او مانند یک کودک بی هنر لبخند زد
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک بچه ساده لوح خندید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. My artless comment was mistaken for rudeness.
[ترجمه گوگل]نظر بی هنر من با بی ادبی اشتباه گرفته شد
[ترجمه ترگمان]اظهار محبت من نسبت به بی نزاکتی اشتباه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Am I being artless when I say that?
[ترجمه گوگل]آیا وقتی این را می گویم بی هنر هستم؟
[ترجمه ترگمان]وقتی این حرف را می زنم من خیلی ساده لوح هستم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She was curiously artless.
[ترجمه گوگل]او به طرز عجیبی بی هنر بود
[ترجمه ترگمان]او با کنجکاوی آمیخته با ساده لوحی چنین گفت:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. His girl - friend is an artless village girl.
[ترجمه گوگل]دختر - دوست او یک دختر روستایی بی هنر است
[ترجمه ترگمان]دوست دخترش یه دختر خیلی ساده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. You can't get up that naturalness and artless rosy tint in after days.
[ترجمه گوگل]شما نمی توانید آن طبیعی بودن و رنگ گلگون بی هنر را بعد از چند روز به دست آورید
[ترجمه ترگمان]تا چند روز دیگر نمی توانید از آن رنگ های طبیعی و ساده بلند شوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She was pleased with the girl's artless looks, and gay innocent manner.
[ترجمه گوگل]او از قیافه های بی هنر و رفتار بی گناه همجنسگرای دختر راضی بود
[ترجمه ترگمان]از قیافه معصوم و معصوم و معصوم و معصوم او راضی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A woman of artless grace and simple goodness.
[ترجمه گوگل]زنی بی هنر و نیکی ساده
[ترجمه ترگمان]زنی از سادگی و مهربانی ساده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The artless woman had made a confidant of the boy.
[ترجمه گوگل]زن بی هنر پسر را معتمد کرده بود
[ترجمه ترگمان]زن ساده دل، محرم راز این پسر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Her countenance and a few artless words fully conveyed all her gratitude and delight.
[ترجمه گوگل]قیافه و چند کلمه بی هنر او به طور کامل تمام قدردانی و لذت او را منتقل می کرد
[ترجمه ترگمان]قیافه اش و چند کلمه ساده حاکی از کمال ادب بود که همه قدرشناسی و delight را به او رسانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The child asked many artless questions.
[ترجمه گوگل]کودک بسیاری از سوالات بی هنر پرسید
[ترجمه ترگمان]کودک بسیاری از سوالات بی artless را پرسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The artless injured - wife tone made the President laugh, and laughter swept the table.
[ترجمه گوگل]صدای مجروح بی هنر - لحن همسر رئیس جمهور را به خنده انداخت و خنده روی میز را فرا گرفت
[ترجمه ترگمان]لحن ساده زن مجروح باعث خنده رئیس جمهور شد و خنده بر روی میز افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ساده (صفت)
accustomed, ordinary, normal, simple, easy, plain, naive, modest, bare, open-and-shut, artless, onefold, natural, smooth, unobtrusive, unaffected, customary, dupeable, free-standing, simplex, homely, humbly, inartificial, unassuming, simple-minded, uncomplicated, unforced, unlabored, unlaboured, unpretending

بی هنر (صفت)
artless, inartistic

ساده لوح (صفت)
naive, artless, unsophisticated, dewy-eyed, simple-hearted

ساده دل (صفت)
naive, artless, unsophisticated, dewy-eyed, simple-hearted, onefold

بی صنعت (صفت)
artless

بی تزویر (صفت)
simple, artless, guileless, candid, single-minded

غیر صنعتی (صفت)
artless

فروتن (صفت)
humble, simple, modest, discreet, meek, artless, blushing, submissive, bashful, coy, low, demure, homely, unpretentious, prostrate

ساده طبع (صفت)
naive, artless, unsophisticated, dewy-eyed, simple-hearted, onefold

انگلیسی به انگلیسی

• natural, unaffected; simple; naive; crude
someone who is artless is simple and honest, and does not think of deceiving other people.

پیشنهاد کاربران

بی تزلزل
مثال: His artless demeanor won over everyone he met.
نحوه بی تزلزل او، همه را کسب وکار کرد که با او ملاقات کردند.
بی دریغ، ساده، بی تزلزل
His artless remarks offended some of the guests.
نظرات ساده اش برخی از مهمان ها را ناراحت کرد.
لانگمن دیکشنری : ساده و طبیعی
Definition : simple and natural ; almost foolish
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : art / artist / artfulness / artlessness
✅️ صفت ( adjective ) : artful / artistic / artless / arty
✅️ قید ( adverb ) : artfully / artistically / artlessly
artless: بی شیله پیله، صادق
artless sincerity
ساده ـــ بی ریا =naive
غیر تصنعی
بی هنر
خام دستانه
ناشیانه

بپرس