aromatic

/ˌerəˈmætɪk//ˌærəˈmætɪk/

معنی: معطر، خوشبو، بودار، گیاه خوشبو
معانی دیگر: دارای بوی تند، پر رایحه، گیاه یا ماده ی خوشبو، بوی افزار، (شیمی) ترکیب آروماتیک (که مولکول های آن دارای کربن است)، ترکیبات حلقوی (مثل بنزن)

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: of or having an aroma, esp. a fragrant or sweet one.
مترادف: ambrosial, fragrant, odoriferous, redolent
متضاد: acrid
مشابه: balmy, odorous, perfumed, savory, scented

- In my cooking, I like to use aromatic herbs such as dill, fennel, and basil.
[ترجمه گوگل] در آشپزی من دوست دارم از گیاهان معطر مانند شوید، رازیانه و ریحان استفاده کنم
[ترجمه ترگمان] در پخت من دوست دارم از گیاهان معطر مانند دیل، رازیانه، و ریحان استفاده کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: of or being benzene or a benzene-related compound.
مشابه: aliphatic
اسم ( noun )
مشتقات: aromatically (adv.), aromaticness (n.)
• : تعریف: an aromatic plant or compound.
مترادف: balm
مشابه: compound, herb, perfume, plant, spice

جمله های نمونه

1. aromatic herbs
گیاهان خوشبو

2. aromatic spices
ادویه ی پر رایحه

3. the tea you have brewed is aromatic
این چای که دم کرده اید خوشبو است.

4. one day in a public bath, an aromatic paste. . .
گلی خوشبوی در حمام روزی. . .

5. The wine has a rich aromatic flavour.
[ترجمه گوگل]شراب دارای طعم معطر غنی است
[ترجمه ترگمان]طعم شراب مزه غذایی غنی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Crusty white bread, aromatic black coffee with thick sweet cream and buttery cheese had accompanied them.
[ترجمه گوگل]نان سفید خرد شده، قهوه سیاه معطر با خامه شیرین غلیظ و پنیر کره ای آنها را همراهی کرده بود
[ترجمه ترگمان]نان سفید و قهوه ای تیره با خامه غلیظ و پنیر چرب با آن ها همراه شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. In the pot, it gives up a rich aromatic broth and yields over a cupful of nutty meat.
[ترجمه گوگل]در قابلمه، یک آبگوشت معطر غنی را از دست می دهد و بیش از یک فنجان گوشت مغزدار حاصل می شود
[ترجمه ترگمان]در گلدان، یک آبگوشت معطر معطر ایجاد می کند و یک تکه گوشت nutty را به دست می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He dug his hand through the aromatic blanket and his fingers closed round an unmistakeable shape.
[ترجمه گوگل]دستش را در پتوی معطر فرو کرد و انگشتانش به شکلی نامشخص بسته شد
[ترجمه ترگمان]دستش را در میان پتوی آروماتیک فرو کرد و انگشت هایش روی یک شکل unmistakeable بسته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Start with a long, warm, aromatic bath.
[ترجمه گوگل]با یک حمام طولانی، گرم و معطر شروع کنید
[ترجمه ترگمان]با حمام طولانی، گرم و معطر شروع کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Suprex has introduced the Aromatic Analyser which determines the aromatic content of petroleum fuels.
[ترجمه گوگل]سوپرکس آنالایزر معطر را معرفی کرده است که محتوای معطر سوخت های نفتی را تعیین می کند
[ترجمه ترگمان]Suprex the آروماتیک را معرفی کرده است که محتوای آروماتیک سوخت ها را مشخص می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The highly aromatic herb Moxa is sometimes used.
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات از گیاه بسیار معطر موکسا استفاده می شود
[ترجمه ترگمان]The گیاهی بسیار خوشبو است که گاهی اوقات استفاده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Juicy, crisp, tender flesh and highly aromatic.
[ترجمه گوگل]گوشتی آبدار، ترد، لطیف و بسیار معطر
[ترجمه ترگمان]آبدار با گوشت ترد و flesh و خوشبو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Freeze dried instant coffee is more aromatic than the instant coffee powder and more expensive.
[ترجمه گوگل]قهوه فوری خشک شده منجمد معطرتر از پودر قهوه فوری است و گرانتر است
[ترجمه ترگمان]قهوه فوری خشک و خشک بیشتر از پودر قهوه فوری و گران تر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Matanzas Creek has focused so far on aromatic products.
[ترجمه گوگل]Matanzas Creek تاکنون بر روی محصولات معطر تمرکز کرده است
[ترجمه ترگمان]نهر طغیان رودخانه تا کنون روی محصولات معطر تمرکز کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The acyl X substituents are invariably aromatic, and an electron-rich X group is best.
[ترجمه گوگل]جایگزین‌های آسیل X همیشه معطر هستند و یک گروه X غنی از الکترون بهترین است
[ترجمه ترگمان]جانشین های X X همیشه آروماتیک هستند و یک گروه X غنی از الکترون بهترین است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

معطر (صفت)
spicy, aromatic, fragrant, scented, perfumed, redolent, odorant

خوشبو (صفت)
aromatic, fragrant, scented, rosy, balmy

بودار (صفت)
aromatic, redolent, odorous, smelly, odoriferous

گیاه خوشبو (صفت)
aromatic

تخصصی

[شیمی] ترکیب آروماتیک (که مولکول هاى آن داراى کربن است )، ترکیبات حلقوى (مثل بنزن )1- خوشبو، معطر 2- داراى بوى تند، پر رایحه 3- گیاه یا ماده ى خوشبو، بوى افزار 4- بوى آفرین
[مهندسی گاز] معطر، حلقوی
[نساجی] ترکیبات حلقوی - بودار - آروماتیک - معطر

انگلیسی به انگلیسی

• odoriferous, fragrant; of a compound that contains one or more benzene or heterocyclic rings (chemistry)
a plant or food that is aromatic has a strong, pleasant smell.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : aromatize
✅️ اسم ( noun ) : aroma / aromatization
✅️ صفت ( adjective ) : aromatic
✅️ قید ( adverb ) : _
خوشبو - خوش رایحه - عطری
⬛ AROMATIC ⬛
adjective
[more aromatic; most aromatic] : having a noticeable and pleasant smell : fragrant
◀️aromatic herbs/oils
◀️a highly aromatic stew

...
[مشاهده متن کامل]

⬛ AROMA ⬛
noun
[count] : a noticeable and usually pleasant smell
◀️the aroma of fresh - baked bread
◀️The wine has a fruity aroma.

( در شیمی ) = ترکیبات آروماتیک
معطر , خوشبو
– aromatic herbs
– This flower is strongly aromatic
– The tea you have brewed is aromatic
– The aromatic smells of a spring garden
معطر، خوشبو، بودار، گیاه خوشبو
( ولی بعضی وقت ها یه جور شخصیت هست که شامل افرادی میشه که نمیتونن نسبت به کسی حس عاشقانه ای داشته باشن )

بپرس