argument

/ˈɑːrɡjəmənt//ˈɑːɡjumənt/

معنی: اثبات، بحی، استدلال، برهان، مباحثه، مشاجره، نشانوند، مناظره، یک سلسله دلایل قابل قبول
معانی دیگر: دلیل، علت، چرایی، بحث، اقامه ی دلیل، جدل، محاجه، بگومگو، دعوا، خلاصه ی موضوع، چکیده ی داستان، (ریاضی) شناسه، آوند (عدد مختلط)، (در اصل) اثبات، مدرک، (مهجور) موضوع

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a discussion in which there is disagreement along with presentation of various sides of an issue.
مترادف: argumentation, disputation
مشابه: debate, discussion, feud, polemics, row

- The class was divided in the argument over the primary cause of the war.
[ترجمه leila] کلاس بر سر بحث درباره علت اصلی جنگ تقسیم شده بود.
|
[ترجمه گوگل] در بحث بر سر علت اصلی جنگ، طبقه تقسیم شد
[ترجمه ترگمان] کلاس درباره علت اصلی جنگ به دو قسمت تقسیم شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a heated discussion; verbal quarrel.
مترادف: altercation, contention, debate, discussion, dispute, feud
مشابه: bicker, clash, controversy, disagreement, fight, row, set-to, word

- The husband and wife had had an argument and now refused to speak to each other.
[ترجمه محسن] شوهر و زن یک جر و بحث داشتند و الان از حرف زدن باهم خودداری میکنند
|
[ترجمه شان] زن و شوهر با یکدیگر مشاجره داشتند، و اینک از صحبت با هم ، خودداری میکنند.
|
[ترجمه گوگل] زن و شوهر با هم دعوا کرده بودند و حالا حاضر نبودند با هم صحبت کنند
[ترجمه ترگمان] زن و شوهر جر و بحث می کردند و اکنون از حرف زدن با هم خودداری می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a reason in favor of or against something.
مترادف: contention, ground, reason
مشابه: case, consideration, evidence, rationale

- Her argument in favor of expanding the physical education program was convincing.
[ترجمه گوگل] استدلال او به نفع گسترش برنامه تربیت بدنی قانع کننده بود
[ترجمه ترگمان] استدلال او به نفع گسترش برنامه آموزشی فیزیکی قانع کننده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: a series of steps in reasoning.
مترادف: logic, ratiocination, reasoning
مشابه: argumentation, dialectic, polemics, rationale

- You've presented a very clear argument in this essay, and I cannot find any flaws in your reasoning.
[ترجمه گوگل] شما در این مقاله استدلال بسیار روشنی ارائه کرده اید و من نمی توانم هیچ نقصی در استدلال شما پیدا کنم
[ترجمه ترگمان] شما در این مقاله یک بحث بسیار روشن ارائه کرده اید و من نمی توانم هیچ نقص در استدلال شما پیدا کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: the main topic or theme, as of a written work.
مترادف: gist, subject, theme, topic
مشابه: abstract, brief, conspectus, epitome, essence, matter, outline, pr�cis, substance, sum, summary, synopsis, thesis, thread, thrust

جمله های نمونه

1. argument of complex number
آوند عدد مختلط

2. argument of function
شناسه ی تابع

3. an argument aimed at the understanding rather than the emotions
استدلالی که هدف آن خرد است نه احساسات

4. an argument of little substance
بحث دارای محتوای کم

5. an argument that holds no water
استدلالی که اصلا منطقی نیست.

6. his argument appealed to me
استدلال او مرا گرفت.

7. his argument fetched hassan round
استدلال او حسن را مجاب کرد.

8. his argument was quite convincing a corker!
استدلال او کاملا مجاب کننده و بسیار خوب بود.

9. jaffar's argument was valid
استدلال جعفر درست بود.

10. plausible argument
استدلال موجه نما

11. the argument that ceasefire agreements are not workable is not new
این استدلال که قراردادهای آتش بس عملی نیستند تازگی ندارد.

12. their argument became bitter
بحث آنها به تلخی گرایید.

13. their argument started to hot up
بحث آنها داشت داغ می شد.

14. this argument savors of cynicism
این استدلال گویای بدبینی است.

15. circular argument
استدلال دوری،استدلال پرهونی،مصادره به مطلوب

16. a clinching argument
استدلال قاطع (و پایان دهنده به چون و چرا)

17. a heated argument
بحث داغ

18. a mature argument
استدلال دقیق و حساب شده

19. a perspicuous argument
بحثی که به آسانی قابل فهم است

20. a potent argument
استدلال قانع کننده

21. a sound argument
استدلال درست

22. a substantial argument
یک بحث مستدل

23. a thin argument
بحث نامستدل

24. a threadbare argument
استدلال پیش پا افتاده

25. an impregnable argument
استدلال محکم

26. an irrefutable argument
استدلال غیرقابل رد

27. to enforce an argument with analogies
استدلال را با قیاس و تمثیل تقویت کردن

28. to narrow an argument
بحثی را محدود و منحصر کردن

29. what is the argument of this play?
خلاصه ی موضوع این نمایشنامه چیست ؟

30. several flaws in his argument
چندین نکته ی ضعف در استدلال او

31. she presented an articulate argument
او بحث شیوایی را ارائه داد.

32. the force of an argument
قدرت استدلال

33. the grounds for his argument
اساس استدلال او

34. the holes in his argument
نارسایی های استدلال او

35. the kernel of his argument
هسته ی اصلی بحث و استدلال او

36. the line of an argument
طرز استدلال

37. the meat of the argument
لب مطلب

38. they are having an argument
دارند جر و بحث می کنند.

39. they enlisted in the argument raging between science and theology
آنان در مباحثه ای که با شور و هیجان درباره ی علوم و الهیات جریان داشت شرکت کردند.

40. he likes to pick an argument with anyone
او دوست دارد سر بحث را با هر کسی باز کند.

41. the two brothers had an argument over the inheritance
دو برادر سر ارث مشاجره کردند.

42. there is no room for argument
جای بحث نیست.

43. they got into a big argument over politics
آنها سر سیاست سخت دعوایشان شد.

44. this plan is open to argument
این برنامه جای بحث دارد.

45. he lost the thread of the argument
دنباله استدلال را نگرفت.

46. mohsen was unwilling to yield the argument
محسن مایل نبود که شکست استدلال خود را بپذیرد.

47. to feel the weight of an argument
به وزین بودن استدلالی پی بردن

48. what is the essence of his argument
اساس استدلال او چیست ؟

49. the emotional language used in the heat of argument
حرف های تندی که در شور مباحثه رد و بدل می شود

مترادف ها

اثبات (اسم)
affirmation, assertion, proof, show, demonstration, proving, substantiation, argument, ascertainment, positivity, predication

بهی (اسم)
quarrel, brabble, debate, altercation, discussion, argument, argumentation, controversy, jangle, contestation, polemics

استدلال (اسم)
thought, argument, argumentation, reasoning, logic, ratiocination

برهان (اسم)
proof, argument, logic

مباحثه (اسم)
discourse, contention, debate, discussion, argument, controversy, disputation

مشاجره (اسم)
dispute, contention, contest, argument, controversy, scuffle, broil, wrangle, falling-out, garboil

نشانوند (اسم)
argument

مناظره (اسم)
dispute, debate, discussion, argument, argumentation, disputation, contestation

یک سلسله دلایل قابل قبول (اسم)
argument

تخصصی

[شیمی] شناسه، متغیر مستقل
[کامپیوتر] استدلال .
[برق و الکترونیک] آرگومان، شناسه
[حقوق] استدلال، دلیل، بحث
[ریاضیات] آوند، برهان، مستند، زاویه ی هادی، دلیل، متغیر، استدلال، اثبات، بحث، شناسه، آرگومان
[آمار] شناسه

انگلیسی به انگلیسی

• dispute; claim; rationale; cause; variable that is applied to a routine and determines the result of that routine (computers)
an argument is a disagreement between two or more people, sometimes resulting in them shouting at each other.
an argument is also a set of reasons or statements that you use to try to convince people that your opinion is correct.

پیشنهاد کاربران

معنی فارسی: بحث و بگومگو
مترادف انگلیسی: dispute
سروکله زدن، یکی به دو کردن، جروبحث کردن، مجادله
حرف حساب
argument: بحث، گفتگو
شناسه ( در زبانشناسی )
این کلمه در متون دینی و اسلامی از ( حجت ) و ( استدلال ) هم ترجمه میشود
در ترجمه متون اسلامی از این کلمه به عنوان ( حجت ) و ( استدلال ) هم استفاده میشود
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : argue
✅️ اسم ( noun ) : argument / argumentation
✅️ صفت ( adjective ) : arguable / argumentative
✅️ قید ( adverb ) : arguably / argumentatively
چون و چرا، بگو مگو، در انگلیسی دگرشی"تفاوت" سترگ میان واژه dispute و واژه argument است.
واژه انگلیسی dispute بر سر جستاری"موضوع" پافشاری به انگیزه ناهمدلی و ناسازگاری برای پایستن"اثبات" هماورد"حریف" روبروست ، اما در واژه argument , روند استفاده از سامه های"قواعد" منتیک*"منطق" برای پیشبرد و پذیراندن آنکه با او در گفتاورد"بحث" قرار داریم می باشد
...
[مشاهده متن کامل]

*، بایستی از کاربر هشیار و دانش پژوه "محیا" سپاسگزار باشیم که نگاه ژرفی بر واژه "منطق" داشته اند و برگردان زیبای پهلوی" منتیک" را برای واژه نادرست و کژ "منطق" در زبان تازی آورده اند

در برنامه های صفحه گسترده مانند Excel و Google sheets ، آرگومان ها ( arguments ) مقادیر یا داده هایی هستند که توابع ( همان فرمول ها ) روی آن ها محاسبات انجام می دهند .
bull and cow
بحث و جدل
Argument is an discussion in which some persons tell their opinion about an issue and they're not agree with together .
_____________________
Example : I had an Argument with one of my
classmate about the online classes are better or
those classes which can go to institute .
argument ( ریاضی )
واژه مصوب: شناسه 1
تعریف: ← متغیر مستقل
شناسه، ( آرگومان تابع = شناسه تابع )
در فارسی به این کلمه میگیم "آرگمان" که از تلفظ فرانسوی برگرفته شده. تلفظ انگلیسی آن آرگییومنت است.
An angry discussion between two or more people who disagree with each other.
جرو بحث بین دو یا چند نفر
اگه دوست داشتید لایک کنید
توجیه
جرو بحث بین 2 یا چند نفر که مخالف یکدگیرن
مثال=I have had an argument with my friend
Pre3
جرو بحث بین 2 یا چند که با هم مخالفن مانند
I have had an argument with my friend
Pre3
صحبت
جروبحث
quarrel
angry discussion
بحث 🚸
توجیه
This shows how we can get more solution ideas by combining our brain power and knowledge – a good argument for brainstorming.
بحث ، مجادله
مبحث، مطالب
استدلال، دلیل، برهان
آرگومان تابع
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٩)

بپرس