arbitrate

/ˈɑːrbəˌtret//ˈɑːbɪtreɪt/

معنی: حکمیت کردن
معانی دیگر: داوری کردن، حکم شدن، (اختلاف را) از طریق حکمیت حل کردن، به داور مراجعه کردن، کدخدامنشی کردن، حکمیت کردن در، فیصل دادن، فتوی دادن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: arbitrates, arbitrating, arbitrated
(1) تعریف: to decide as an arbiter.
مترادف: decide, determine, judge, umpire
مشابه: adjudge, decree, hear, ref, referee

- The board arbitrates all disputes between labor and management.
[ترجمه گوگل] هیئت مدیره تمام اختلافات بین کارگر و مدیریت را داوری می کند
[ترجمه ترگمان] هییت مدیره تمامی اختلافات میان نیروی کار و مدیریت را مورد بررسی قرار می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to submit to being settled or decided by arbitration.
مترادف: settle
مشابه: adjudicate

- The rival companies finally arbitrated their dispute.
[ترجمه گوگل] شرکت های رقیب در نهایت اختلاف خود را داوری کردند
[ترجمه ترگمان] این دو شرکت در نهایت اختلافات خود را حل و فصل کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: arbitrable (adj.), arbitrative (adj.)
(1) تعریف: to function as an arbiter.
مترادف: decide, determine, judge, umpire
مشابه: ref, referee

- He has arbitrated in many labor-management disputes.
[ترجمه فیضی] او در بسیاری از اختلافات مدیریت کار حکمیت کرده است.
|
[ترجمه گوگل] او در بسیاری از اختلافات مدیریت کار داوری کرده است
[ترجمه ترگمان] او در بسیاری از اختلافات مدیریت کار مداخله کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The arguing siblings finally called in their older sister to arbitrate.
[ترجمه گوگل] خواهر و برادرهای دعوا در نهایت خواهر بزرگتر خود را برای داوری فراخواندند
[ترجمه ترگمان] خواهر و برادر بحث در نهایت خواهر بزرگ تر خود را به arbitrate دعوت کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to submit an issue or dispute for settlement or decision by arbitration.
مترادف: settle
مشابه: adjudicate, decide

جمله های نمونه

1. the two companies decided to arbitrate their differences
دو شرکت تصمیم گرفتند اختلافات خود را به حکمیت بگذارند.

2. I've been asked to arbitrate between the opposing sides.
[ترجمه فیضی.A] از من خواسته شده که بین طرفهای دعوا حکمیت کنم ( فتوی دهم )
|
[ترجمه گوگل]از من خواسته شده که بین طرف های مقابل داوری کنم
[ترجمه ترگمان]از دو طرف مخالف به من گفته اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. A committee will arbitrate between management and unions.
[ترجمه گوگل]یک کمیته بین مدیریت و اتحادیه ها داوری خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]یک کمیته بین مدیریت و اتحادیه ها تقسیم خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The tribunal has the power to arbitrate in disputes.
[ترجمه گوگل]دادگاه قدرت داوری در اختلافات را دارد
[ترجمه ترگمان]دادگاه این قدرت را دارد که اختلافات را حل و فصل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A committee was created to arbitrate between management and the unions.
[ترجمه گوگل]کمیته ای برای داوری بین مدیریت و اتحادیه ها ایجاد شد
[ترجمه ترگمان]کمیته ای برای هم کاری بین مدیریت و اتحادیه ها ایجاد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The United Nations will try to arbitrate in the international dispute.
[ترجمه گوگل]سازمان ملل متحد سعی خواهد کرد در مناقشه بین المللی داوری کند
[ترجمه ترگمان]سازمان ملل متحد تلاش خواهد کرد تا در اختلافات بین المللی دخالت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He was asked to arbitrate between management and the unions.
[ترجمه گوگل]از او خواسته شد که بین مدیریت و اتحادیه ها داوری کند
[ترجمه ترگمان]از او خواسته شد تا بین مدیریت و اتحادیه ها ارتباط برقرار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I should like to arbitrate on this matter.
[ترجمه گوگل]من دوست دارم در این مورد داوری کنم
[ترجمه ترگمان]من دوست دارم در این مورد با شما حرف بزنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The tribunal had been set up to arbitrate in the dispute.
[ترجمه گوگل]این دادگاه برای داوری در این اختلاف تشکیل شده بود
[ترجمه ترگمان]دادگاه برای حل و فصل اختلافات تشکیل جلسه داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. An outside adviser has been brought in to arbitrate the dispute between the management and the union.
[ترجمه گوگل]یک مشاور خارجی برای داوری اختلاف بین مدیریت و اتحادیه وارد شده است
[ترجمه ترگمان]یک مشاور خارجی برای حل اختلاف بین مدیریت و اتحادیه آورده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Someone must arbitrate between opposing parties.
[ترجمه گوگل]یک نفر باید بین طرفین مخالف داوری کند
[ترجمه ترگمان]یکی باید بین احزاب مخالف حرکت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Most brokerage firms require customers to arbitrate disputes rather than file lawsuits.
[ترجمه گوگل]اکثر شرکت های کارگزاری به جای طرح دعوا، از مشتریان می خواهند که در مورد اختلافات داوری کنند
[ترجمه ترگمان]اغلب شرکت های کارگزاری نیاز به مشتریان دارند تا اختلافات را بجای پرونده های پرونده شکایت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The commission will seek to arbitrate a resolution before handing down a decision in late summer.
[ترجمه گوگل]این کمیسیون به دنبال داوری قطعنامه قبل از صدور تصمیم در اواخر تابستان خواهد بود
[ترجمه ترگمان]این کمیسیون به دنبال حل و فصل یک قطعنامه قبل از ارسال تصمیم در اواخر تابستان خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They had to arbitrate like civilized people.
[ترجمه گوگل]آنها مجبور بودند مانند افراد متمدن داوری کنند
[ترجمه ترگمان] اونا باید مثل آدم های متمدن صحبت میکردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It follows that the pope should arbitrate between claimants to the emperorship.
[ترجمه گوگل]نتیجه این است که پاپ باید بین مدعیان امپراتوری داوری کند
[ترجمه ترگمان]این بدان معنی است که پاپ باید بین claimants به the تقسیم شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حکمیت کردن (فعل)
arbitrate

انگلیسی به انگلیسی

• mediate, act as a mediator in a dispute; serve as a judge
when someone arbitrates between two people who are in dispute, they consider all the facts and try to decide who is right.

پیشنهاد کاربران

لانگمن دیکشنری : داوری کردن
arbitrate = resolve = negotiate = mediate = settle
An outside adviser has been brought in to arbitrate the dispute between the management and the union
از یه مشاور خارج از تشکیلات/سازمان/مجموعه درخواست شد تا که حکمیت بکنه دعوای بین مدیریت و اتحادیه را
حکمیت کردن - داوری کردن

بپرس