aptitude

/ˈæptəˌtuːd//ˈæptɪtjuːd/

معنی: شایستگی، لیاقت، استعداد، گنجایش، تمایل طبیعی، میل ذاتی
معانی دیگر: گیرش، زودآموزی، زودفهمی، تیزهوشی، دریابش، مناسبت، درخور بودن، بجابودن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: ability to learn quickly.
مترادف: aptness, cleverness, facility, quickness, sharpness
مشابه: ability, acuity, bent, brilliance, capacity, faculty, perspicacity, wit

(2) تعریف: a particular innate capacity.
مترادف: capability, endowment, flair, gift, knack, talent
مشابه: ability, bent, facility, faculty, hand, instinct, potential, proficiency, propensity, skill, turn

- an aptitude for painting
[ترجمه گوگل] استعداد برای نقاشی
[ترجمه ترگمان] استعداد نقاشی برای نقاشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. aptitude test
آزمون استعداد

2. her aptitude for music is extraordinary
استعداد موسیقی او فوق العاده است.

3. scholastic aptitude test (sat)
آزمون استعداد تحصیلی

4. a verbal aptitude test
آزمون استعداد واژه شناسی

5. My son has no/little aptitude for sport.
[ترجمه گوگل]پسر من هیچ استعدادی برای ورزش ندارد
[ترجمه ترگمان]پسرم استعداد چندانی برای ورزش ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Your attitude, not your aptitude, will determine your altitude. Zig Ziglar
[ترجمه Tony] نگرش شما نسبت به زندگی موجب موفقیت شما می شود نه هوش شما.
|
[ترجمه iahmadrezam] نگرش شما، نه استعداد و تیزهوشی شما، منزلت و جایگاه شما راتعیین خواهد کرد.
|
[ترجمه گوگل]نگرش شما، نه استعداد شما، ارتفاع شما را تعیین می کند زیگ زیگلار
[ترجمه ترگمان]رفتار شما، نه شایستگی و استعداد شما، ارتفاع شما را تعیین خواهد کرد زیگ Ziglar
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Does she show any aptitude for games?
[ترجمه گوگل]آیا او برای بازی استعداد نشان می دهد؟
[ترجمه ترگمان]اون استعداد بازی برای بازی رو نشون میده؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He had an aptitude for journalism.
[ترجمه گوگل]او استعداد روزنامه نگاری داشت
[ترجمه ترگمان] اون استعداد روزنامه نگاری رو داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. An aptitude for computing is beneficial for students taking this degree.
[ترجمه گوگل]استعداد برای محاسبات برای دانشجویانی که این مدرک را می گیرند مفید است
[ترجمه ترگمان]یک استعداد برای محاسبه، برای دانش آموزانی که این مدرک را می گیرند، مفید است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He has an unfortunate aptitude for saying the wrong thing.
[ترجمه گوگل]او استعداد ناخوشایندی برای گفتن چیزهای نادرست دارد
[ترجمه ترگمان]اون استعداد خوبی برای گفتن یه چیز اشتباه داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He has a natural aptitude for teaching.
[ترجمه گوگل]او استعداد طبیعی برای تدریس دارد
[ترجمه ترگمان]استعداد ذاتی برای تدریس دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She had no aptitude for nursing.
[ترجمه گوگل]او هیچ استعدادی برای پرستاری نداشت
[ترجمه ترگمان]او استعداد خاصی برای پرستاری نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She showed a natural aptitude for the work.
[ترجمه گوگل]او استعداد طبیعی برای کار نشان داد
[ترجمه ترگمان]اون استعداد ذاتی برای کار رو نشون داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. His aptitude for dealing with children got him the job.
[ترجمه گوگل]استعداد او در برخورد با کودکان باعث شد تا او این شغل را به دست آورد
[ترجمه ترگمان]استعداد او برای معامله با بچه ها کار را به عهده داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شایستگی (اسم)
ability, sufficiency, competency, competence, merit, suitability, worthiness, aptitude, desert, acceptability, adequacy, pertinence, pertinency, aptness, decency, eligibility

لیاقت (اسم)
ability, capability, potency, competency, competence, merit, aptitude, autarchy, autarky

استعداد (اسم)
susceptibility, aptitude, capacity, amplitude, art, liability, verve, brilliance, tendency, ingenuity, shift, turn, talent, flair, gift, caliber, aptness, property, knack, genius, faculty, predisposition

گنجایش (اسم)
aptitude, capacity, inclusion, burden, content, caliber, module

تمایل طبیعی (اسم)
aptitude, propensity

میل ذاتی (اسم)
aptitude

انگلیسی به انگلیسی

• ability, skill
if you have an aptitude for something, you are able to learn it quickly and do it well.

پیشنهاد کاربران

تفاوت aptitude و inteligence در اینه که اولی به توانمندی های ذاتی در یک فعالیت یا کار گفته میشه مثلا کسی ذاتا در ساختن وسایل یا تعمیر اونها توانایی داره طوری که در بچگی میشه اونو تشخیص داد ولی دومی به هوش و ذکاوت عمومی در یاگیری و درک مطلب گفته میشه.
استعداد
natural ability
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : aptness / aptitude
✅️ صفت ( adjective ) : apt
✅️ قید ( adverb ) : aptly
They are so important /^↓↓↓
Aptitude
aptitude ( روان شناسی )
واژه مصوب: استعداد
تعریف: توانایی بالقوة کسب شایستگی و مهارت از طریق آموزش
استعداد , توانایی ذاتی
– an aptitude for painting
– His aptitude for music is extraordinary
– She has a natural aptitude for this work
– Children who show an aptitude for sport
altitude ارتفاع
attitude نگرش
aptitude استعداد، تمایل ( میل ) ذاتی ، گرایش ذاتی
This will be the first test of the Biden team’s aptitude for this business. Really, it shouldn’t be that hard
Slate. com@
استعداد ذاتی ( مخصوصا در فهم مسایل )
Aptitude and Intelligence.
For some people, aptitude and intelligence are essentially the same thing whereas for others, aptitude is regarded as a specific type of intelligence. . . . Another way aptitude is sometimes defined is in contrast to achievement, which represents the skills, abilities and knowledge gained.
...
[مشاهده متن کامل]

a natural ability to do something. توانایی طبیعی برای انجام کاری.
"children with an aptitude for painting and drawing""کودکان با توانایی نقاشی و طراحی"
suitability or fitness. مناسب بودن یا سازگاری.
"aptitude of expression""توانایی بیان"
گیرایی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس