appropriateness

/əˈproʊpriətnəs//əˈprəʊpriətnəs/

معنی: تناسب، اقتضاء
معانی دیگر: اقتضاء، تناسب

جمله های نمونه

1. He questioned the appropriateness of their methods.
[ترجمه گوگل]او مناسب بودن روش های آنها را زیر سوال برد
[ترجمه ترگمان]او تناسب روش های خود را زیر سوال برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. In general the principles depend on cleanliness and appropriateness of animals to their habitats.
[ترجمه گوگل]به طور کلی اصول به پاکیزگی و تناسب حیوانات با زیستگاهشان بستگی دارد
[ترجمه ترگمان]در کل اصول بستگی به پاکیزگی و تناسب حیوانات به سکونت گاه های آن ها دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. You need to be careful about appropriateness.
[ترجمه گوگل]شما باید مراقب مناسب بودن باشید
[ترجمه ترگمان] تو باید در مورد این پیشنهاد مراقب باشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It denies the appropriateness of using any political means to pursue such ends.
[ترجمه گوگل]مناسب بودن استفاده از هرگونه ابزار سیاسی برای دستیابی به چنین اهدافی را رد می کند
[ترجمه ترگمان]آن مناسب بودن استفاده از هر روش سیاسی برای دنبال کردن چنین ends را انکار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. These results strongly suggest the appropriateness of the relative ordering of the first three levels.
[ترجمه گوگل]این نتایج به شدت مناسب بودن ترتیب نسبی سه سطح اول را نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]این نتایج به شدت مناسب بودن سفارش نسبی سه سطح اول را نشان می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Decisions about the effectiveness and appropriateness of different behaviours can only be made within the context of particular situations and specific objectives.
[ترجمه گوگل]تصمیم گیری در مورد اثربخشی و مناسب بودن رفتارهای مختلف تنها می تواند در چارچوب موقعیت های خاص و اهداف خاص اتخاذ شود
[ترجمه ترگمان]تصمیمات درباره اثربخشی و تناسب رفتارهای متفاوت تنها می تواند در چارچوب موقعیت های خاص و اهداف خاص ایجاد شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. These two layers of senses can be expressed by "neither excessiveness nor insufficiency" (or "appropriateness").
[ترجمه گوگل]این دو لایه حواس را می توان با «نه افراط و نه نارسایی» (یا «مناسب بودن») بیان کرد
[ترجمه ترگمان]این دو لایه احساسات را می توان با \"نامناسب بودن یا عدم کفایت\" (یا \"تناسب\")بیان کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The negotiations shall also addess the appropriateness of countervailing procedures.
[ترجمه گوگل]مذاکرات همچنین باید مناسب بودن رویه های متقابل را اضافه کند
[ترجمه ترگمان]مذاکرات همچنین مناسب مناسب بودن رویه های دیگر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He wonders about the appropriateness of each move he makes.
[ترجمه گوگل]او در مورد مناسب بودن هر حرکتی که انجام می دهد تعجب می کند
[ترجمه ترگمان]او در مورد پیشنهاد هر حرکتی که می کند تعجب می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Because of patent itself possessing immateriality, regionally and appropriateness, infringing cases often occur in the practice.
[ترجمه گوگل]از آنجایی که حق ثبت اختراع دارای بی‌مادی، منطقه‌ای و مناسب است، موارد نقض اغلب در عمل رخ می‌دهد
[ترجمه ترگمان]به دلیل اینکه ثبت اختراع به خودی خود دارای immateriality، منطقه ای و مناسب است، موارد نقض اغلب در عمل رخ می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. This article attempts to discuss the nature of non infixation of the so called "infixation" in compound words, the impropriety of "quasi infixation" and the (in)appropriateness of "conflation".
[ترجمه گوگل]در این مقاله سعی بر آن است تا به ماهیت عدم الحاق به اصطلاح «الحاق» در کلمات مرکب، نادرست بودن «شبه الحاق» و (نا) مناسب بودن «درهم» پرداخته شود
[ترجمه ترگمان]این مقاله تلاش می کند تا در مورد ماهیت غیر infixation اصطلاح به اصطلاح \"infixation\" در کلمات ترکیبی بحث کند، نادرستی عبارت \"شبه infixation\" و تناسب \"in\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The set, therefore, can be manipulated and made deliberately suggestive of the appropriateness of religious labelling.
[ترجمه گوگل]بنابراین، این مجموعه را می‌توان دستکاری کرد و عمداً نشان‌دهنده مناسب بودن برچسب‌گذاری مذهبی کرد
[ترجمه ترگمان]بنابراین، این مجموعه را می توان دستکاری کرد و به عمد نشان دهنده مناسب بودن برچسب مذهبی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The writer is also encouraged to revise and re-word any subheading to fit his own sense of appropriateness and writing style.
[ترجمه گوگل]همچنین به نویسنده توصیه می‌شود که هر عنوان فرعی را برای تناسب با حس مناسب و سبک نوشتاری خود اصلاح و بازنویسی کند
[ترجمه ترگمان]نویسنده همچنین تشویق می شود تا هر گونه subheading را اصلاح کند تا متناسب با حس مناسب بودن و سبک نویسندگی خود باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Welch and I had a rather heated exchange about the appropriateness of his editorial interference, which had caught me by surprise.
[ترجمه گوگل]من و ولش در مورد مناسب بودن تداخل سرمقاله‌ای که مرا غافلگیر کرده بود، تبادل نظر شدید داشتیم
[ترجمه ترگمان]ولچ و من یک تبادل نسبتا داغ در مورد مناسب بودن دخالت سرمقاله او داشتیم که مرا با تعجب غافلگیر کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تناسب (اسم)
analogy, symmetry, coordination, scale, proportion, appropriateness, proportionality, congruence, concinnity, propriety, commensurability, congruency

اقتضاء (اسم)
appropriateness, expedience, expediency, felicity, pertinence, pertinency

تخصصی

[نساجی] مناسبت

انگلیسی به انگلیسی

• suitability, fitness, relevance, aptness

پیشنهاد کاربران

لزوم وجود
در کتاب جرمی ماندی فصل ۳ بخش نیومارک به معنای کارایی و کاربرد هست.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : appropriate
اسم ( noun ) : appropriacy / appropriateness
صفت ( adjective ) : appropriate
قید ( adverb ) : appropriately
اقتضا
متناسب و در خور
درخور و شایسته
شایستگی
تناسب
مناسب بودن
هنجار
غیر رسمی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس