anticipation

/ænˌtɪsəˈpeɪʃn̩//ænˌtɪsɪˈpeɪʃn̩/

معنی: پیش بینی، انتظار، پیشدستی، وقوع قبل از موعد مقرر
معانی دیگر: پیش نگری، چشم به راهی، پیشگیری، آینده نگری، غیب بینی، پیش دانی، (حقوق - اقتصاد) پرداخت یا برداشت پیش از موعد، وقوع پیش از زمان مقرر، (موسیقی) نواختن نت قبل از ((آکورد)) آن، سبقت

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or process of anticipating.
مترادف: anticipating, expectancy, expectation, expecting
مشابه: fulfillment, prediction, prevention

(2) تعریف: expectation or hope.
مترادف: expectation
مشابه: hope, hopefulness, prospect

(3) تعریف: foreknowledge; intuition.
مترادف: foreknowledge, intuition, presentiment
مشابه: foreboding, premonition, prescience

جمله های نمونه

1. anticipation rate
(اقتصاد) تنزیل اضافی،تنزیل پیش نگر

2. the guests dribbled in anticipation of food
در انتظار غذا آب از لب و لوچه میهمانان راه افتاده بود.

3. we must prepare now in anticipation of our future needs
باید نیازهای آینده ی خود را هم اکنون پیش بینی کنیم.

4. when she found out that her son was arriving, she was filled with anticipation
هنگامی که فهمید پسرش وارد خواهد شد چشم به راهی وجودش را تسخیر کرد.

5. She waited in eager anticipation for Robert to arrive.
[ترجمه mousa] او با انتظار مشتاقانه منتظر آمدن رابرت بود.
|
[ترجمه محبوبه امیر] او مشتاقانه چشم به راه رسیدن رابرت بود.
|
[ترجمه گوگل]او مشتاقانه منتظر آمدن رابرت بود
[ترجمه ترگمان]منتظر بود که رابرت برسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. There is growing anticipation that the prime minister will have to resign.
[ترجمه گوگل]انتظار می رود که نخست وزیر مجبور به استعفا شود
[ترجمه ترگمان]پیش بینی می شود که نخست وزیر مجبور به استعفا خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We look forward to your lecture with eager anticipation.
[ترجمه گوگل]ما مشتاقانه منتظر سخنرانی شما هستیم
[ترجمه ترگمان]با اشتیاق به سخنرانی شما نگاه می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A pleasure is sometimes greatest in anticipation.
[ترجمه گوگل]یک لذت گاهی در انتظار بزرگترین است
[ترجمه ترگمان]گاهی اوقات خوشی در انتظار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A tennis player shows good anticipation by moving quickly into position.
[ترجمه گوگل]یک تنیس باز با حرکت سریع در موقعیت، انتظار خوبی از خود نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]یک بازیکن تنیس انتظار خوب را با حرکت سریع در موقعیت نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He was in a lather of anticipation.
[ترجمه گوگل]او در غوغای انتظار بود
[ترجمه ترگمان]او غرق در انتظار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He smiled in anticipation of her imminent arrival.
[ترجمه گوگل]در انتظار آمدن قریب الوقوع او لبخند زد
[ترجمه ترگمان]به انتظار آمدن قریب الوقوع او، لبخند زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He bought extra food in anticipation of more people coming than he'd invited.
[ترجمه گوگل]او در انتظار آمدن افراد بیشتر از آنچه که دعوت کرده بود، غذای اضافی خرید
[ترجمه ترگمان]او غذای اضافی خرید و انتظار داشت که افراد بیشتری از او بیایند تا او را دعوت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The animals grew restless as if in anticipation of an earthquake.
[ترجمه گوگل]حیوانات چنان بیقرار شدند که انگار در انتظار زلزله بودند
[ترجمه ترگمان]حیوانات از پیش بینی زلزله ناراحت شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. People bought in stocks of tinned goods in anticipation of a famine year.
[ترجمه گوگل]مردم در انتظار یک سال قحطی در انبار کالاهای کنسرو خرید کردند
[ترجمه ترگمان]مردم کالاهای tinned را با پیش بینی خشکسالی سال قحطی خریداری کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. An atmosphere of anticipation vibrated through the crowd.
[ترجمه گوگل]فضای انتظار در میان جمعیت به لرزه در آمد
[ترجمه ترگمان]فضا از میان جمعیت موج می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پیش بینی (اسم)
anticipation, forecast, foresight, prognosis, prospect, prognoses, expectancy, expectance, caution, augury, prognostication, precaution, prevision, look-ahead, prefiguration

انتظار (اسم)
anticipation, prospect, expectation, expectancy, expectance

پیشدستی (اسم)
anticipation

وقوع قبل از موعد مقرر (اسم)
anticipation

تخصصی

[حسابداری] پیش بینی
[حقوق] ایفای تعهد قبل از موعد، پرداخت بدهی قبل از موعد، پرداخت بدهی قبل از سر رسید، انتقال یا ضبط وجوه امانی قبل از موعد مقرر، انتظار، پیش بینی
[ریاضیات] پیش بینی

انگلیسی به انگلیسی

• expectation, hope; intuition, foreknowledge

پیشنهاد کاربران

Anticipation پیش آگاهی نمی شود، برابر این واژه “چشم به راهی” می شود.
برای نمونه:
“I am dying of anticipation”
می شود
“ من مردم از چشم به راهی” یا “ از چشم به راهی مردم”
نگرانی و دلشوره
, I felt a sense of excitement and anticipation as well
⁦✔️⁩انتظار ( با اشتیاق و مشتاقانه )
⁦✔️⁩چشم انتظاری - چشم به راهی
Entertainment & Arts
Adele: ⭕Anticipation⭕ builds for new music as singer updates social media
. . .
Adele has heightened speculation that she is about to release her first new music since 2015, after updating her website and social media pages
...
[مشاهده متن کامل]

@BBC. co. uk
🔰توضیحات انگلیسی:
Anticipation⭕ is excitement, "waiting eagerly" for something you know is going to happen. . . . Anticipation can be a nervous expectation, like when the birthday party waited in anticipation for Elmer to "walk in" so they could surprise him
@Vocabulary. com
✔️پیش بینی - پیشدستی - پیش نگری - پیش دانی
SYN:
prediction
The UN must not adopt the IHRA definition
. . .
A few weeks later, 128 leading scholars in anti - Semitism and related fields urged the UN not to adopt the IHRA definition. Most recently, more than 100 civil society groups, including Human Rights Watch, Amnesty International and Palestinian and Israeli human rights groups, conveyed the same message to UN Secretary - General Antonio Guterres: don’t adopt the IHRA definition
. . .
Such counterpressure is also relevant in anticipation of an “action plan” on combatting anti - Semitism, which the UN is currently preparing
@Aljazeera. com

anticipation ( آینده پژوهی )
واژه مصوب: پیش انگاری
تعریف: بررسی آیندۀ پدیده یا موضوع و آمادگی برای رویارویی با آن با کمترین اطلاعات در قالب دامنه ای از احتمالات
آمادگی برای انجام کارها ــ آینده نگری ــ پیش بینی کارهایی که باید انجام شود
پیش آگهی
Do sth in anticipation of sth
به اصطلاح خودمون به شکم صابون زدن
The workers have called off their strike in anticipation of a pay offer
پیشاپیش گری
چشمداشت
چشم انداز, دور نما
there was no anticipation of a reconciliation
چشم اندازی از صلح وجود نداشت
[انیمیشن]
پیش حرکت
توی ( فوتبال ) منظور همون توانایی گلر واسه تشخیص جهت پنالتی هستش.
[آینده پژوهی]
پیش انگاری
[زیست شناسی]
پیش بُروزی ، بُروزیافتگی پیش افتاده ، بروزیافتگی پیشرِس
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس