answerable

/ˈænsərəbl̩//ˈɑːnsərəbl̩/

معنی: جوابگو، ضامن، مسئول، ملتزم، پاسخ دار، جواب دار
معانی دیگر: پاسخگو، پاسخ پذیر، جواب دادنی، پاس  دار

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: answerably (adv.), answerability (n.)
(1) تعریف: responsible to someone; accountable.
مترادف: accountable, responsible
مشابه: amenable, chargeable, liable, obligated

- As an employee of this company, you are answerable to both your supervisor and the general manager.
[ترجمه گوگل] شما به عنوان کارمند این شرکت هم در برابر سرپرست و هم در مقابل مدیر کل پاسخگو هستید
[ترجمه ترگمان] به عنوان یک کارمند این شرکت، شما موظف به پاسخگویی به سرپرست و مدیر کل هستید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- As head of the corporation, I'm answerable to my workers and to the stockholders.
[ترجمه گوگل] من به عنوان رئیس شرکت، در برابر کارگرانم و سهامداران پاسخگو هستم
[ترجمه ترگمان] به عنوان رئیس شرکت در پاسخ workers و سهامداران هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: able to be answered.
مشابه: explicable, rebuttable, soluble

- Using new technology, science has found answers to questions that previously were not answerable.
[ترجمه گوگل] با استفاده از فناوری جدید، علم به سوالاتی پاسخ داده است که قبلاً قابل پاسخ نبودند
[ترجمه ترگمان] علم، با استفاده از فن آوری نوین، پاسخ سوالاتی را یافته است که قبلا جوابگو نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. if anything bad happens,you will be answerable
اگر اتفاق بدی بیفتد تو جوابگو خواهی بود.

2. the accusations brought against him were not answerable
اتهامات وارد بر او قابل دفاع نبود.

3. I shall be answerable for what you do.
[ترجمه گوگل]من در قبال کاری که شما انجام می دهید پاسخگو خواهم بود
[ترجمه ترگمان]من مسوول کاری که می کنید جوابگو خواهم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Councils should be answerable to the people who elect them.
[ترجمه گوگل]شوراها باید در برابر افرادی که آنها را انتخاب می کنند پاسخگو باشند
[ترجمه ترگمان]شوراها باید پاسخگوی کسانی باشند که آن ها را انتخاب می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I shall be answerable for what she does.
[ترجمه گوگل]من در قبال کاری که او انجام می دهد پاسخگو خواهم بود
[ترجمه ترگمان]من مسوول کاری هستم که او می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Any European central bank should be directly answerable to the European Parliament.
[ترجمه گوگل]هر بانک مرکزی اروپایی باید مستقیماً در برابر پارلمان اروپا پاسخگو باشد
[ترجمه ترگمان]هر بانک مرکزی اروپا باید مستقیما به پارلمان اروپا پاسخگو باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Ministers must be made answerable for their decisions.
[ترجمه گوگل]وزرا باید پاسخگوی تصمیمات خود باشند
[ترجمه ترگمان]وزیران باید مسئول تصمیمات خود باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. You are answerable in court for wrongs done to individuals.
[ترجمه گوگل]شما در دادگاه پاسخگوی تخلفاتی هستید که در حق افراد انجام می شود
[ترجمه ترگمان]شما در دادگاه به خاطر اشتباه ات انجام شده در برابر افراد پاسخگو هستید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. This is a question answerable in one word.
[ترجمه گوگل]این سوالی است که در یک کلمه قابل پاسخگویی است
[ترجمه ترگمان]این یک سوال در یک کلمه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She was a free agent, answerable to no one for her behaviour.
[ترجمه گوگل]او یک بازیکن آزاد بود که به هیچکس به خاطر رفتارش پاسخگو نبود
[ترجمه ترگمان]او یک مامور آزاد بود و به هیچ کس برای رفتار او پاسخ نمی داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I am answerable to the headmaster for any action I take.
[ترجمه گوگل]من در قبال هر اقدامی که انجام دهم پاسخگوی مدیر مدرسه هستم
[ترجمه ترگمان]من برای هر کاری که می کنم جوابگو خواهم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I am answerable to the company for the use of this equipment.
[ترجمه گوگل]من در قبال استفاده از این تجهیزات پاسخگوی شرکت هستم
[ترجمه ترگمان]من مسئول شرکت برای استفاده از این تجهیزات هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Local inspectors of schools will be answerable to the Inspectorate, which will also have a new role as Education Ombudsman.
[ترجمه گوگل]بازرسان محلی مدارس در برابر سازمان بازرسی پاسخگو خواهند بود که این سازمان نیز نقش جدیدی به عنوان ناظر آموزش و پرورش خواهد داشت
[ترجمه ترگمان]بازرسان محلی مدارس موظف به پاسخگویی به هیات بازرسی خواهند بود که نقش تازه ای به عنوان دادرس آموزشی خواهد داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. That meant the Minister of Transport was answerable for them in the House of Commons.
[ترجمه گوگل]این بدان معنا بود که وزیر حمل و نقل در مجلس عوام پاسخگوی آنها بود
[ترجمه ترگمان]این بدان معنی بود که وزیر حمل و نقل موظف به پاسخگویی به آن ها در مجلس عوام بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. An employer is answerable for the negligence of his employees.
[ترجمه گوگل]یک کارفرما در قبال سهل انگاری کارکنانش پاسخگو است
[ترجمه ترگمان]یک کارفرما باید پاسخگوی قصور کارمندان خود باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جوابگو (صفت)
accountable, answerable

ضامن (صفت)
answerable, deputing, entrusting

مسئول (صفت)
answerable, liable, undertaking

ملتزم (صفت)
answerable

پاسخ دار (صفت)
answerable

جواب دار (صفت)
answerable

تخصصی

[حقوق] پاسخگو، جوابگو، مسئول

انگلیسی به انگلیسی

• responsible to, accountable to; able to be answered
if you are answerable to someone, you have to report and explain your actions to them.
if you are answerable for your actions or for someone else's actions, you are considered to be responsible for them.

پیشنهاد کاربران

مسئول، جوابگو، پاسخگو
متعهد
مستلزم
جوابگو
مسئول

بپرس