analytically

/ˌænəˈlɪtɪkl̩i//ˌænəˈlɪtɪkl̩i/

ازراه تجزیه

جمله های نمونه

1. A teacher can encourage children to think analytically.
[ترجمه گوگل]معلم می تواند کودکان را به تفکر تحلیلی تشویق کند
[ترجمه ترگمان]یک معلم می تواند کودکان را تشویق کند که به صورت تحلیلی فکر کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Tests that measure children's ability to think analytically are being introduced in a number of schools.
[ترجمه گوگل]تست هایی که توانایی تفکر تحلیلی کودکان را می سنجد در تعدادی از مدارس معرفی می شوند
[ترجمه ترگمان]آزمایش هایی که توانایی کودکان برای فکر کردن به صورت تحلیلی را اندازه گیری می کنند در تعدادی از مدارس مطرح می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Political power should be regarded as analytically distinct from economic power.
[ترجمه گوگل]قدرت سیاسی را باید از نظر تحلیلی متمایز از قدرت اقتصادی دانست
[ترجمه ترگمان]قدرت سیاسی باید به صورت تحلیلی از قدرت اقتصادی در نظر گرفته شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Techniques that can not readily be proven analytically are unlikely to gain much engineering credence.
[ترجمه گوگل]بعید است تکنیک هایی که نمی توانند به راحتی به صورت تحلیلی اثبات شوند، اعتبار مهندسی زیادی کسب کنند
[ترجمه ترگمان]تکنیک هایی که به آسانی نمی توان به صورت تحلیلی اثبات شود، بعید به نظر می رسد که اعتبار مهندسی زیادی به دست آورند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. But analytically, a political system could exist at any level, even one that does not have ultimate authority.
[ترجمه گوگل]اما از نظر تحلیلی، یک نظام سیاسی می تواند در هر سطحی وجود داشته باشد، حتی سیستمی که اقتدار نهایی را نداشته باشد
[ترجمه ترگمان]اما به طور تحلیلی، یک سیستم سیاسی می تواند در هر سطحی وجود داشته باشد، حتی فردی که قدرت نهایی ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. While separating these activities analytically from other major processes, like emotional support, it does this for justifiable theoretical reasons.
[ترجمه گوگل]در حالی که این فعالیت ها را به صورت تحلیلی از سایر فرآیندهای اصلی مانند حمایت عاطفی جدا می کند، این کار را به دلایل نظری قابل توجیه انجام می دهد
[ترجمه ترگمان]در حالی که این فعالیت ها را به صورت تحلیلی از دیگر فرآیندهای مهم جدا می کند، مانند حمایت عاطفی، این کار را به دلایل تئوریک انجام می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Analytically this substantive meaning is redundant, a fifth wheel on the coach.
[ترجمه گوگل]از نظر تحلیلی، این معنای ماهوی زائد است، یک چرخ پنجم بر روی مربی
[ترجمه ترگمان]این معنی حقیقی اضافی است که یک چرخ پنجم بر روی مربی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. But, analytically, a right to die is not dissimilar from a right to hasten death by terminating life-sustaining medical treatment.
[ترجمه گوگل]اما، از نظر تحلیلی، حق مردن با حق تسریع مرگ با پایان دادن به درمان پزشکی پایدار بی شباهت نیست
[ترجمه ترگمان]اما، به طور تحلیلی، حق مرگ از حق مردن با پایان بخشیدن به درمان های پزشکی که به زندگی ادامه می دهد، متفاوت نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It is analytically more revealing and significant to identify actors by the roles they play, for example politicians and officials.
[ترجمه گوگل]شناسایی بازیگران از طریق نقش هایی که بازی می کنند، برای مثال سیاستمداران و مقامات، از لحاظ تحلیلی آشکارتر و قابل توجه تر است
[ترجمه ترگمان]این به صورت تحلیلی بیشتر آشکار می شود و برای شناسایی فعالان نقش آن ها، برای مثال سیاستمداران و مقامات مهم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Delicately, analytically, Freud does not speak of foreigners: he teaches us how to detect foreignness in ourselves.
[ترجمه گوگل]فروید با ظرافت، تحلیلی، از خارجی ها صحبت نمی کند: او به ما می آموزد که چگونه بیگانه بودن را در خودمان تشخیص دهیم
[ترجمه ترگمان]Delicately، به صورت تحلیلی، از خارجی ها صحبت نمی کند: او به ما یاد می دهد چطور foreignness را در خود کشف کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Look back intelligently and analytically peruse TV history.
[ترجمه گوگل]با نگاهی هوشمندانه و تحلیلی به تاریخ تلویزیون نگاه کنید
[ترجمه ترگمان]به هوش و هوش برگرد و تاریخ تلویزیون رو بررسی کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The final requirement,'significant environmental impact ", is analytically more difficult.
[ترجمه گوگل]شرط نهایی، "تأثیر قابل توجه زیست محیطی"، از نظر تحلیلی دشوارتر است
[ترجمه ترگمان]شرط نهایی، تاثیر زیست محیطی قابل توجهی \"، به طور تحلیلی دشوارتر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. GISs allow geographically oriented information about disease distribution and occurrence to be visually and analytically linked to images of the environment.
[ترجمه گوگل]GIS به اطلاعات جغرافیایی در مورد توزیع و وقوع بیماری اجازه می دهد تا به صورت بصری و تحلیلی با تصاویر محیط مرتبط شود
[ترجمه ترگمان]GISs به اطلاعات جغرافیایی در مورد توزیع بیماری و وقوع به صورت بصری و تحلیلی در ارتباط با تصاویر محیط اجازه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. For one, legal training is great for teaching lawyers how to rip apart facts and legal doctrines analytically.
[ترجمه گوگل]به عنوان مثال، آموزش حقوقی برای آموزش وکلا عالی است که چگونه حقایق و دکترین های حقوقی را به صورت تحلیلی جدا کنند
[ترجمه ترگمان]برای یک، آموزش قانونی عالی است که به وکلا آموزش دهیم که چطور حقایق و اصول حقوقی را به صورت تحلیلی از هم جدا کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Although the crimes of criminal corporations are clearly serious, they should be kept analytically separate from corporate crime.
[ترجمه گوگل]اگرچه جرایم شرکت های جنایی به وضوح جدی است، اما باید از نظر تحلیلی جدا از جرایم شرکتی نگهداری شود
[ترجمه ترگمان]اگرچه جرایم شرکت های جنایی به وضوح جدی هستند، آن ها باید به صورت تحلیلی از جرم شرکت جدا نگه داشته شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[ریاضیات] به طور تحلیلی، تحلیلی بودن

انگلیسی به انگلیسی

• in an analytical manner, by examining

پیشنهاد کاربران

از راه تجزبه. بطور تحلیلی. تحلیل گرایانه
مثال:
A teacher can encourage children to think analytically.
یک معلم می تواند بچه ها را تشویق کند که به طور تحلیلی فکر کنند.
حساب شده
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : analyze / analyse
اسم ( noun ) : analysis
صفت ( adjective ) : analytical / analytic
قید ( adverb ) : analytically
Practical courses help us to be able to think more analytically
بطور تحلیلی
تحلیلی ( عمران و معماری )
منطقی - معقول - معتبر

بپرس