amusing

/əˈmjuːzɪŋ//əˈmjuːzɪŋ/

معنی: تفننی
معانی دیگر: سرگرم کننده، مفرح، تفریح آور، خنده آور، مسرت بخش، فرحبش، تفریح دهنده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: amusingly (adv.)
(1) تعریف: able to amuse, divert, or entertain.
مترادف: diverting, entertaining, pleasing, pleasurable
متضاد: boring, dry
مشابه: absorbing, cheering, engaging, engrossing, humorous, interesting, lively, pleasant

- The amateur magician did some simple but amusing tricks.
[ترجمه پارسا تقوی] جادوگر فقط چند کار انجام داد ولی بسیار تفننی بود .
|
[ترجمه رابرت] شعبده با ز آماتور چند حقه ( ترفند ) ساده اما سرگرم کننده انجام داد.
|
[ترجمه فاطمه] جادوگر چند حقه تفننی ( برای سرگرمی ) انجام داد
|
[ترجمه گوگل] شعبده باز آماتور چند ترفند ساده اما سرگرم کننده انجام داد
[ترجمه ترگمان] جادوگر تازه کار چند تا حقه ساده اما سرگرم کننده انجام داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: producing laughter; funny.
مترادف: comical, funny, humorous, risible
متضاد: serious, solemn
مشابه: droll, farcical, hilarious, jocose, jolly, laughable, ludicrous, ridiculous, sidesplitting, waggish, witty

- His amusing stories kept us laughing all evening.
[ترجمه مبینا] داستان های سرگرم کننده اش ما را تمام شب به خنده انداخت
|
[ترجمه رابرت] داستان های بامزه ش ما رو تو تمام بعد از ظهر به خندیدن واداشت
|
[ترجمه گوگل] داستان‌های سرگرم‌کننده او ما را در تمام طول شب به خنده نگاه داشت
[ترجمه ترگمان] داستان های جالب او تمام شب را به خندیدن ادامه می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- You may laugh, but I don't find that kind of joke amusing.
[ترجمه 🌷] ممکن است شما بخندید ، اما من این جوک را خنده دار نمی دانم
|
[ترجمه لونا] ممکن است شما بخندید اما من این رو جوک خنده دار نمیبینم
|
[ترجمه گوگل] شما ممکن است بخندید، اما من آن نوع شوخی را سرگرم کننده نمی دانم
[ترجمه ترگمان] ممکن است شما بخندید، اما من آن نوع شوخی و شوخی را پیدا نمی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The practical joke his friends played was not at all amusing to him.
[ترجمه گوگل] شوخی عملی دوستانش برایش اصلا جالب نبود
[ترجمه ترگمان] این شوخی عملی که دوستانش نواخته بود اصلا برایش جالب نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. an amusing person
آدم بامزه

2. an amusing story
داستانی سرگرم کننده

3. the clown's amusing appearance
قدوقواره ی خنده آور دلقک

4. mehri's play was amusing and its sociological angle had a great appeal
نمایشنامه ی مهری سرگرم کننده بود و جنبه ی اجتماعی بسیار گیرایی داشت.

5. I don't find his jokes at all amusing .
[ترجمه fateme] من همه ی جک های اورا خنده دار نمیبینم
|
[ترجمه لیلا] من اصلا جوک های او را خنده دار نمی دونم.
|
[ترجمه ] من چیز خنده داری در جک های او پیدا نمیکنم
|
[ترجمه علی صفایی] من جک های او را خنده دار نمی دونم
|
[ترجمه گوگل]من شوخی های او را اصلاً سرگرم کننده نمی دانم
[ترجمه ترگمان]من شوخی او را اصلا خنده دار نیافته هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He always exaggerates to make his stories more amusing.
[ترجمه یاسین خواموشی] او همیشه اغراق می کند تا داستان هایش سرگرم کننده تر شود.
|
[ترجمه گوگل]او همیشه اغراق می کند تا داستان هایش را سرگرم کننده تر کند
[ترجمه ترگمان]همیشه از آن بزرگ می شد که داستان های خود را بیشتر سرگرم کننده جلوه دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The youngsters got up to all sorts of amusing antics.
[ترجمه گوگل]جوانان به انواع و اقسام شوخی های سرگرم کننده برخاستند
[ترجمه ترگمان]جوانان به انواع و اقسام کاره ای خنده دار سرگرم بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She keeps a store of amusing stories in her head.
[ترجمه zahra] او فروشگاهی از داستانهای سرگرم کننده را در ذهن خود نگهداری می کند.
|
[ترجمه گوگل]او انباری از داستان های سرگرم کننده را در ذهن خود نگه می دارد
[ترجمه ترگمان]او یک انبار پر از داستان های سرگرم کننده را در سرش نگه می دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Dad would occasionally break in with an amusing comment.
[ترجمه behnam] پدر گاه و بی گاه با یه اظهار نظر خنده دار وسط حرف می پرد
|
[ترجمه گوگل]پدر گهگاه با یک کامنت خنده دار وارد خانه می شد
[ترجمه ترگمان]بابا گاهی با یک نظر سرگرم کننده وارد اتاق می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The speaker got off one or two very amusing jokes.
[ترجمه گوگل]گوینده یکی دو شوخی بسیار خنده دار کرد
[ترجمه ترگمان]سخنران یکی دو شوخی خنده دار را ازسر گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The play was amusing, but it was little more than froth.
[ترجمه گوگل]بازی سرگرم کننده بود، اما کمی بیشتر از کف بود
[ترجمه ترگمان]بازی سرگرم کننده بود، اما چیزی بیشتر از کف زدن نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The girl was amusing herself with a doll.
[ترجمه Mohadeseh] دختر خودش را با عروسک سرگرم میکرد
|
[ترجمه Kunoichi Play] دختر خودش را با یک عروسک سرگرم می کرد
|
[ترجمه گوگل]دخترک با یک عروسک سرگرم بود
[ترجمه ترگمان]دخترک با عروسک خود را سرگرم می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The dialogue is amusing but the plot is weak.
[ترجمه گوگل]دیالوگ سرگرم کننده است اما طرح ضعیف است
[ترجمه ترگمان]گفتگو سرگرم کننده است، اما نقشه ضعیف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He told an amusing story as a lead-in to his speech.
[ترجمه گوگل]او یک داستان سرگرم کننده را به عنوان مقدمه سخنرانی خود بیان کرد
[ترجمه ترگمان]او داستان جالبی را به عنوان رهبر ارکستر به عنوان راهنما تعریف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He related some amusing stories in his childhood to his children.
[ترجمه محمد حسین حاج عبدالعلی] او داستان های سرگرم کننده کودکی خود را برای فرزندانش تعریف میکرد
|
[ترجمه گوگل]او داستان های سرگرم کننده ای را در دوران کودکی برای فرزندانش تعریف می کرد
[ترجمه ترگمان]او در کودکی داستان های سرگرم کننده ای برای فرزندان خود نقل می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تفننی (صفت)
amusing, fancy

انگلیسی به انگلیسی

• comical, humorous; entertaining
humorous, entertaining, funny
someone or something that is amusing makes you laugh or smile.

پیشنهاد کاربران

سرگرم کننده، مفرح، تفریح آور، خنده آور، مسرت بخش، فرحبش، تفریح دهنده
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : amuse
اسم ( noun ) : amusement
صفت ( adjective ) : amusing / amused
قید ( adverb ) : amusingly
جالب، گیرا، هیجان انگیز
سرگرم کننده=amusing
سرگرم کننده, خنده دار
Causing you laugh or smile
.
باعث خنده یا لبخند شما می شود.
مفرح، سرگرم کننده
چیزی ک باعث خنده شما میشود، خنده دار
amusing means causing you laugh or smile
شگفت انگیز
Causing you laugh or smile
سرگرم کننده
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس