ambiguously


بطورمشکوک یاناروشن، باایهام، بطورمبهم

جمله های نمونه

1. The legislation had been ambiguously worded .
[ترجمه گوگل]این قانون به صورت مبهم نوشته شده بود
[ترجمه ترگمان]این قانون به صورت ambiguously نوشته شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Zaire's national conference on democracy ended ambiguously.
[ترجمه گوگل]کنفرانس ملی زئیر درباره دموکراسی با ابهام پایان یافت
[ترجمه ترگمان]کنفرانس ملی زییر با ابهام به ابهام خاتمه داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Some questions were badly or ambiguously worded.
[ترجمه گوگل]برخی سوالات بد یا مبهم بیان شده بودند
[ترجمه ترگمان]برخی سوالات بد یا با ابهام بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Two of the New Testament revelations are ambiguously reported.
[ترجمه گوگل]دو مورد از مکاشفه های عهد جدید به طور مبهم گزارش شده است
[ترجمه ترگمان]دو تن از revelations عهد جدید با ابهام گزارش شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. " Well, I married him,'said Myrtle, ambiguously . " And that's the difference between your case and mine. "
[ترجمه گوگل]میرتل با ابهام گفت: "خب، من با او ازدواج کردم " و این تفاوت بین پرونده شما و من است "
[ترجمه ترگمان]مرتل با ابهام گفت: \" خوب، من با او ازدواج کردم، و این تفاوت بین پرونده شما و من است \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The last paragraph is ambiguously phrased.
[ترجمه گوگل]پاراگراف آخر به صورت مبهم بیان شده است
[ترجمه ترگمان]این بند به صورت ambiguously است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I told Ismail ambiguously that our actions were the minimum that public opinion would tolerate.
[ترجمه گوگل]من با ابهام به اسماعیل گفتم که اقدامات ما حداقلی است که افکار عمومی تحمل می کند
[ترجمه ترگمان]من به اسماعیل گفتم که اعمال ما حداقل آن است که افکار عمومی آن را تحمل خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This phenomenon is ambiguously defined in your paper.
[ترجمه گوگل]این پدیده به طور مبهم در مقاله شما تعریف شده است
[ترجمه ترگمان]این پدیده با ابهام در مقاله شما تعریف می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The sentence is so ambiguously worded that it admits of two interpretations.
[ترجمه گوگل]جمله به قدری مبهم است که دو تفسیر را می پذیرد
[ترجمه ترگمان]این حکم به گونه ای مبهم نوشته شده است که دو تفسیر را می پذیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She speaks ambiguously because of drinks alcoholic liguor.
[ترجمه گوگل]او به دلیل نوشیدنی های الکلی لیگوور مبهم صحبت می کند
[ترجمه ترگمان]او به خاطر نوشیدنی الکلی، با ابهام حرف می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Regarding has gives a present the congratulation, Zhou Yumin replied ambiguously.
[ترجمه گوگل]ژو یومین با ابهام پاسخ داد
[ترجمه ترگمان]Zhou با ابهام پاسخ داد: با توجه به این موضوع، تبریک می گویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The following section contains information from the StarCraft comic preview that is ambiguously canonical.
[ترجمه گوگل]بخش زیر حاوی اطلاعاتی از پیش نمایش کمیک StarCraft است که به طور مبهم متعارف است
[ترجمه ترگمان]بخش بعدی حاوی اطلاعاتی از پیش نمایش کمیک StarCraft است که به صورت استاندارد قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Tragedy of the commons is the worst incentive problem provoked by ambiguously defined property rights.
[ترجمه گوگل]تراژدی عوام بدترین مشکل انگیزشی است که توسط حقوق مالکیت به طور مبهم تعریف شده است
[ترجمه ترگمان]تراژدی عمومی بدترین مساله انگیزه ای است که مردم با ابهام به حقوق مربوط به مالکیت مردم می پردازند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. First, Maoism was based on the belief that the peasantry is the principal revolutionary class, even though lip service was ambiguously paid to the principle of "proletarian leadership. "
[ترجمه گوگل]اولاً، مائوئیسم بر این باور استوار بود که دهقانان طبقه انقلابی اصلی هستند، حتی اگر به طور مبهم به اصل "رهبری پرولتاریا" پرداخته شد
[ترجمه ترگمان]نخست، Maoism بر این عقیده استوار بود که کشاورزان طبقه اصلی انقلابی هستند، حتی با وجود اینکه سرویس لب به اصول رهبری \"رهبری رنجبران\" پرداخته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• with more than one meaning, in a vague manner

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : _
اسم ( noun ) : ambiguity
صفت ( adjective ) : ambiguous
قید ( adverb ) : ambiguously
بطور دوپهلو - به صورت مبهم
??? Is it really hard to hard
Because you speak ambiguously

بپرس