altered

جمله های نمونه

1. after the death of his children, he was an altered man
پس از مرگ فرزندانش او آدم دیگری شد.

پیشنهاد کاربران

یکی از معنی های این کلمه حیوان عقیم شده است
تغییریافته، مخدوش
verb= alter
تغییر نامحسوس
دست کاری
دگرگون شده
عوض شدن. یا دگرگون یافت
دگرگون شده، تغییر یافته
دگرگون کردن
تغییر یافته
تغییر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس